کد خبر: 1203423
تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۴۰۲ - ۰۵:۲۰
رفعت در دانشگاه ادبیات درس می‌داد. شعر می‌گفت. داستان می‌نوشت. رفعت کلمات را می‌فهمید. وزن واژه‌ها را حس می‌کرد. در صفحه‌اش به میوه‌ها و گل‌ها دقیق می‌شد

جوان آنلاین: پرستو علی‌عسگرنژاد در صفحه اینستاگرام خود با انتشار تصویر فوق نوشت: شما دارید به عکس رفعت العریر نگاه می‌کنید. او نظامی نبود. اگر بخواهم کامل صدایش کنم، باید بگویم استاد دکتر رفعت العریر. رفعت در دانشگاه ادبیات درس می‌داد. شعر می‌گفت. داستان می‌نوشت. رفعت کلمات را می‌فهمید. وزن واژه‌ها را حس می‌کرد. در صفحه‌اش به میوه‌ها و گل‌ها دقیق می‌شد. ظرافت‌شان را ادراک می‌کرد. رفعت زبان می‌دانست. به شاگردانش انگلیسی درس می‌داد. داستان نوشتن یادشان می‌داد. رفعت، ۶۰ روز مداوم، پشت یک صفحه ایستاده بود [که حدود ۹۰هزار نفر عضو داشت]این ایده او بود: «ما عدد نیستیم.» او ۶۰ روز، لاینقطع، قصه شـهدای غـزه را برای دنیا تعریف می‌کرد. با چشم خیس می‌نوشت و می‌نوشت و می‌نوشت تا دنیا بداند ۲۰ هزار نفر شـهید طی دو ماه، یک گزارش آماری از غـزه نیست، ۲۰‌هزار زندگی، ۲۰‌هزار روایت، ۲۰‌هزار داستان است که در گور دسته‌جمعی زیر خاک رفته.
امروز، دکتر رفعت العریر، تبدیل شد به شـهید رفعت العریر. امروز اسـرائیل خانه او را بمــباران کرد و رفعت و هر شش نفر عضو خانواده‌اش باهم شـهید شدند. امروز، تمام شاعران آزاده جهان، تمام نویسندگان روشن‌ضمیر جهان در غـزه شهید شدند. امروز کلمه‌ای در غزه زیر آوار ماند که مثلش نبود و نیست. واژه‌ای به آسمان رفت که بلند بود، خیلی بلند، آن‌قدر که به سرانگشت آرزو، دستم به بلندای قامت نستوهش نرسد؛ رفیع، درست مثل اسمش.
رفعت العریر، اسطوره من بود. تقلا می‌کردم بین او و خودم قرابتی پیدا کنم از جنس ادبیات، کلمات و زبان. آرزوبه‌دل بودم مثل او مؤثر باشم. او نظامی نبود، اما کلمه را مثل سـلاحی بی‌مانند میان انگشتانش می‌چرخاند و سمت ظالمان جهان شـلیک می‌کرد. رفعت، حاشیه‌نگار رنج فلـسطین بود. رفعت [در صفحه‌اش]نوشته [بود]: «اگر من باید بمیرم، پس تو باید زنده بمانی تا داستانم را برای بقیه تعریف کنی. تا خرت‌وپرت‌هایم را بفروشی... و از لباس‌هایم، از بند کفنم، نخ بلند بادبادکی بسازی تا بچه‌ای در غـزه که بهشت در نگاهش خانه کرده، در جست‌وجوی پدری که در چشم‌به‌هم‌زدنی شـهید شده، این بادبادک را؛ بادبادکی را که تو از من ساختی، ببیند و شده برای لحظه‌ای تصور کند فرشته‌ای ا‌ست که عشق را به او بازگردانده. اگر من باید بمیرم، بگذار این مرگ امیدی بیافریند، بگذار این مرگ افسانه‌ای باشد.» کلمه عزیز من که امروز شـهید شدی! تو کلمه‌ای. عدد نیستی. دنیا شاید اعداد را فراموش کند، اما کلمات را هرگز از یاد نخواهد برد، به خصوص اگر این کلمات، حماسه‌ای باشند، چنان که تو بودی.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار