صحبت کردن از «حزبالله» زمانی معنا مییابد که نقطه مقابل آن یعنی «حزب شیطان» نیز به درستی و مصداقی تعریف شود. از دیدگاه قرآن شاخصها و ویژگیهای حزبالله همان خط ولایت، پیامبران و اولیا و بریدن از غیر خدا است، اما بارزترین نشانههای حزب شیطان، نفاق و دشمنی با حق و فراموشی یاد خدا و دروغ و نیرنگ است.
تحولات ایران در سالهای آخر حکومت پهلوی و پس از شکلگیری نظام جمهوری اسلامی در هفت مرحله قابلبررسی است؛ مرحله اول تلاش برای براندازی حکومت طاغوتی پهلوی است؛ مرحله دوم، جنگ تحمیلی هشتساله؛ مرحله سوم، شکلگیری دولت سازندگی؛ مرحله چهارم، شکلگیری دولت اصلاحات؛ مرحله پنجم، ظهور دولت عدالتمحور احمدینژاد؛ مرحله ششم، دولت تدبیر و امید و مرحله هفتم، تشکیل دولت مردمی رئیسی است.
در مرحله اول و دوم، مردم، افراد و جریانات حزباللهی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) حکومت شاه را ساقط کردند و نظام اسلامی بنیانگذاری و بلافاصله جنگ هشتساله توسط قدرتهای متجاوز به کشور تحمیل شد که در این برهه بیشترین افرادی که جانفشانی و ازخودگذشتگی کردند، مردم حزباللهی بودند که با جهاد فی سبیل الله از جان و مال خود گذشتند و اجازه ندادند یک وجب از خاک کشور از دست برود و درخت انقلاب اسلامی با خون شهدا آبیاری شد.
مرحله سوم، پس از جنگ تحمیلی که با شکلگیری دولت سازندگی و رحلت حضرت امام خمینی (ره) شروع شد؛ که دولت آقای هاشمی رفسنجانی با ادبیات خاص کشورهای غربی به توسعه و آبادانی کشور پرداخت و به مرور زمان سرمایهداری، اشرافیگری و ثروتاندوزی جایگزین مکتب امام، ارزشهای دفاع مقدس و مدیریت جهادی و افراد مخلص شد که نقطه عطف فساد، تبعیض و شکاف طبقاتی در کشور محسوب میشود، چراکه دولت مذکور معتقد بود توسعه و فساد پیوند دارند و نمیتوان دست افراد توسعه گر را از قدرت و ثروت کوتاه کرد.
در مرحله چهارم که مصادف با اصلاحطلبی و دولت آقای خاتمی است افراد غربگرا دروازههای کشور را بر شبیخون فرهنگی دشمن بدون ملاحظه ارزشهای بنیادین انقلاب اسلامی و هویت ملی مردم ایران گشودند و کشور را درگیر حاشیهسازی و بازی با اعتقادات مردم، تلاش برای دینزدایی از جامعه و ترویج سکولاریسم کردند.
در مرحله پنجم و با ظهور احمدینژاد انقلاب اسلامی به ریل اصلی خود برمیگردد و مردمسالاری دینی و محرومان و مستضعفان تقویت میشوند، هدفمندسازی یارانهها و مسکن مهر دو خدمت بزرگ و ماندگاری بود که در پارادایم دولت حزباللهی انجام شد که تا به امروز طبقات متوسط به پایین جامعه از آن برخوردارند، اما در دولت دوم آقای احمدینژاد کشور توسط جریانات و افراد انحرافی مجدداً از دست جریان حزباللهی خارج شد.
در مرحله ششم که مصادف با شکلگیری دولت حسن روحانی است، عملاً جریان غربگرا مدیریت کشور را به دست گرفتند و کدخداگرایی و ماکیاولیسم بر کشور سیطره پیدا کرد و در تمام شئون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تسری پیدا کرد و نهتنها جریانات سیاسی اصولگرایی و انقلابی سرکوب شدند، بلکه کل مردم و آینده کشور از این جریان آسیب جبرانناپذیر خورد.
در مرحله هفتم؛ همزمان با شکلگیری دولت ابراهیم رئیسی و توجه با نقش مردم در سرنوشت کشور شروع شد که اکنون در آن قرار داریم که بازگشت به دال مرکزی نظام اسلامی از مشخصههای اصلی آن است و انسجامبخشی به حکمرانی مردممحور از خصوصیات کلی آن است. گر چه هنوز در بدنه دولت مدیرانی وجود دارند که مشی لیبرالی و سکولاری دارند و از تهماندههای تفکر دولت سازندگی هستند. واقعیت این است که عمق شعار ایران برای همه ایرانیان که در بعضی مواقع به گوش رسیده یک شو تبلیغاتی برای استعمار کشور و چپاول بیتالمال توسط جریانات غربگراست. با این اوصاف قوه مجریه کشور که نقش اصلی را در اداره کشور و سرنوشت مردم دارد به غیر از مقاطعی کوتاه، همواره در دست جریانات غیرحزباللهی بودهاست و حزباللهیها سپر بلای کشور در بحرانها و طوفانهایی همچون سیل، زلزله، فعالیتهای جهادی در مناطق محروم راهپیماییها بودهاند.
حضرت امامخمینی (ره) همواره دغدغه حفظ نظام اسلامی را داشتند، چراکه در سایه این حکومت الهی مردم به سعادت و آرامش میرسند و به همین دلیل فرمودهاند: «من در میان شما باشم یا نباشم به همه شما وصیت میکنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.» گر چه جریانهای نااهل و نامحرم در چهار دهه گذشته با بهکارگیری مثلث زر و زور و تزویر همواره گلوگاههای اقتصادی و قوه مجریه را در ید خود گرفتهاند که منشأ اصلی مشکلات کشور را در آنها باید جستوجو کرد. پر واضح است که جریانات مذکور بارها مملکت را تا مرز فروپاشی بردهاند و حزباللهیها آن را نجات دادهاند.
رهبر معظم انقلاب نیز بارها بر نقش حزباللهیها در اداره کشور و تشکیل دولت جوان حزباللهی تأکید کردهاند و در حمایت از آنان فرمودهاند: «جوانان حزباللهی را متهم نکنید به تندروی؛ اینها همان کسانی هستند که با همه وجود، با همه اخلاص در میدان حاضرند، آنجایی هم که دفاع از مرزها لازم باشد، دفاع از هویت ملی لازم باشد، مسئله جان دادن و خون دادن مطرح باشد، همینها هستند که به میدان میآیند.»
پرواضح است که در پارادایم نظام جمهوری اسلامی مملکت متعلق به تمام آحاد مردم ایران است؛ به جز افراد وطنفروش و خائن که بر همگان روشن است. با این وصف مصادیق فراوانی از انتفاع جریانات غیرحزباللهی از بیتالمال و فرصتهای نابرابر میتوان ذکر کرد. مرفهین بیدرد، آقازادهها، دو تابعیتیها، خانههای خالی، خودروهای چندمیلیاردی، دلالان ارز، انبار کنندگان طلا و سکه و ارز، احتکارکنندگان کالا، خانههای لوکس بالا شهر و تاجران واردکننده کالاهای بنجل چند درصدشان مسلمان و حزباللهی هستند؟! گردش مالی پتشاپها در جیب چه کسانی میرود؟ شرکتهای خصولتی مربوط به چه کسانی است؟ ابربدهکاران بانکی چه کسانی هستند؟ در باشگاههای ورزشی بالا شهر تهران چه افرادی میروند و سالی ۱۵۰ میلیون تومان شهریه میدهند؟ هلدینگهای مواد غذایی متعلق به چه کسانی است؟ واردات دارو در دست کیست؟ و...
با یک تحقیق ساده معلوم میشود که اساساً جریانات حزباللهی چه میزان در موارد مذکور سهم دارند و اینکه گفته میشود «مملکت برای حزباللهیهاست» یک شوخی سیاه بیش نیست.
عضو هیئتعلمی دانشگاه، روانشناس سیاسی