کد خبر: 1183969
لینک کوتاه: https://www.Javann.ir/004y0H
تاریخ انتشار: ۱۸ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۰:۲۰
«نقش زنان در دفاع مقدس» در آیینه یک پژوهش نو انتشار
اثری که هم اینک در معرفی آن سخن می‌رود، همانگونه که از نامش پیداست، به «نقش زنان در دفاع مقدس» پرداخته است
شاهد توحیدی

اثری که هم اینک در معرفی آن سخن می‌رود، همانگونه که از نامش پیداست، به «نقش زنان در دفاع مقدس» پرداخته است. این موضوع به رغم آنکه از مقولات محوری در شناخت جنگ تحمیلی قلمداد می‌شود، کمتر مورد بررسی جدی قرار گرفته و این تحقیق در زمره معدود پژوهش‌های موجود در این باره است. این کتاب از سوی محمدعلی جودکی تألیف شده و مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به انتشار آن همت گماشته است. در بخشی از این اثر، در باب نقش مؤثر پرستاران در دوران مقدس چنین آمده است:
«نام پرستار با شخصیت عظیم و گرانقدری همچون حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) گره خورده است. نقش‌آفرینی این قشر متعهد در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بی‌نظیر بوده است به طوری که دوران دفاع مقدس شاهد ایثارگری و رشادت‌های بانوان رزمنده‌ای بود که نقش بسزایی در پشتیبانی از رزمندگان داشتند و چه بسا که خود در این راه به مجروحیت، اسارت یا شهادت می‌رسیدند. روایت جهادگری پرستاران و امدادگران در آن برهه حساس تاریخی، وجهه دیگری از الگوی زن مسلمان و انقلابی را بازآفرینی می‌کند که در همه عرصه‌ها حضور فعال و مثمر ثمر دارد. در روز‌های آغازین جنگ تحمیلی، بخشی از بانوان خرمشهری به حمل مجروحین جنگی از خط مقدم به عقب مشغول بودند. خانم آمنه وهاب‌زاده از جمله امدادگرانی است که در زمان‌های مورد نیاز، برای حمل و به عقب آوردن مجروحین به خط مقدم می‌رفت و در یکی از همین نقل و انتقالات مجروح شد. وی در این زمینه می‌گوید: اولین مجروحیت من بر می‌گردد به شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچه‌های رزمنده شهید شدند. در آن شب پس از حمله عراقی‌ها به گروه امدادی بیسیم زدند که آمبولانس اعزام کنند، ولی آمبولانس به مأموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد، راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمی‌توانست دوباره اعزام شود. برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه به راه افتادم. وقتی به آنجا رسیدم، با صحنه تکان‌دهنده‌ای رو‌به‌رو شدم. همه بچه‌ها شهید شده بودند و آن‌هایی هم که نفس می‌کشیدند، آنقدر خون زیادی از بدنشان رفته بود که کاری از دست من بر نمی‌آمد. در این میان یک مجروح، خیلی وضعیت وخیمی داشت و من به هر زحمتی بود، او را سوار آمبولانس کردم. رزمنده زخمی به زحمت لب‌هایش را تکان داد و گفت امدادگر. گفتم بله. بعد گفت راننده آمبولانس. گفتم بله منم. بعد بیهوش شد. در همین لحظه یکی از رزمنده‌ها که جان سالم به در برده بود و تنها از کتفش خون می‌آمد، جلو آمد و گفت خواهرم شما به مجروح برسید، من رانندگی می‌کنم. از بد حادثه راننده آمبولانس مسیر برگشت را فراموش کرد و با وجود اینکه نباید چراغ آمبولانس را در شب روشن می‌کرد، این کار را انجام داد که با روشن‌شدن چراغ آمبولانس، عراقی‌ها ما را به گلوله و خمپاره بستند! آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمی‌شنیدم، فقط احساس کردم که شکمم می‌سوزد! وقتی به بیمارستان پتروشیمی رسیدیم، آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردن ما درِ آمبولانس را ارّه کنند! وقتی درِ آمبولانس باز شد، دکتر گفت این خواهر که متعلقات شکمش روی زمین ریخته! آن وقت بود که بیهوش شدم...».

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
نام:
ایمیل:
* نظر:
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار