کد خبر: 1167937
تاریخ انتشار: ۱۲ تير ۱۴۰۲ - ۰۲:۰۰
اسماعیل آجرلو
نگاه لیبرالی و امریکایی مانع تعریف جامع از حقوق بشر است لیبرالیسم با آموزه‌ها و اصول خود یکی از حامیان سرسخت حقوق بشر است. مصادیق این گفتمان در حوزه حقوق بشر چیست و آیا اساساً تفکر لیبرالیسم و نظام‌های برآمده از آن مثل امریکا در مسیر حیات و تعالی بشر قرار دارد؟

لیبرالیسم با آموزه‌ها و اصول خود یکی از حامیان سرسخت حقوق بشر است. مصادیق این گفتمان در حوزه حقوق بشر چیست و آیا اساساً تفکر لیبرالیسم و نظام‌های برآمده از آن مثل امریکا در مسیر حیات و تعالی بشر قرار دارد؟
برای احصا و امکان تحقق حقوق بشر در بازه زمانی و مکانی مبتنی بر ایدئولوژی‌ها و رفتار‌های سیاسی و حقوقی مختلف، با تعریف خود بشر یعنی «انسان» مواجه می‌شویم که اگر مکاتب مختلف حقوقی، سیاسی یا ایدئولوژیک بخواهند رویکرد خود را نسبت به موضوع حقوق بشر مشخص کنند، در گام نخست باید تعریف و رویکرد خود را از انسان مشخص سازند و به سبب همین مسئله، ریشه افتراق و مغایرت در تعاریف و عملکرد‌ها برجسته خواهد شد. ریشه‌های اصلی لیبرالیسم در مکاتبی، چون اومانیسم و فردگرایی است. نگاه انسان‌محورانه یا فردگرایانه، تعاریف جدید و متفاوت از انسان‌ها خواهد داشت، اما در مقابل نگاه‌های جمع‌گرایانه (اجتماع محور) که تا حدی چپ‌گرایانه یا سوسیال‌محور هستند، بعد فردگرایانه تقلیل پیدا می‌کند و اصالت را به جای فرد به اجتماع می‌دهند. اسلام نیز به انسان، هم به عنوان یک عنصر و موجود در این دنیا توجه دارد و هم به او یک بعد معنوی می‌بخشد، بنابراین به موازات تغییر نوع نگاه به انسان، نوع نگاه به حقوق انسان هم متفاوت می‌شود. اگر به دلیل ریشه‌های اومانیستی (فردگرایانه) و لیبرالیسمی که سردمدار آن ایالات‌متحده‌امریکاست، بازگردیم، قاعدتاً تعریفی که از انسان دارند، تعریف یک‌بعدی است و تعریفی که از حقوق انسان نیز در نظر دارند به همین نسبت یک‌بعدی خواهد بود، یعنی هنگامی که بخواهند از حقوق انسان‌ها نام ببرند، حقوق انسان را به چند حق مانند حق حیات، آموزش، انتخاب شغل و آزادی تقلیل داده و محور خود را بر حق آزادی قرار می‌دهند. طبیعتاً این نگاه نمی‌تواند نگاه فراگیر جهانی باشد. یکی از نشانه‌هایی که رویکرد لیبرالی نمی‌تواند تعریف جامعی از حقوق بشر ارائه کند، جامع نبودن این نگاه است چراکه دارای نگاه ایدئولوژیک خود نسبت به انسان بوده و بر اساس آن نگاه، حقوق بشر را تعریف کرده است و این نقطه‌ضعف همچنان برای اعلامیه حقوق بشر وجود دارد.
آیا بحث‌های حقوق بشر در عالم واقعی کارکرد دارد و می‌تواند به ارتقای حقوق انسان‌ها کمک کند؟
انتقادات بسیاری نسبت به نگاه‌های جهانی حقوق بشری وجود دارد و در حال حاضر حتی لیبرال‌ها به سمت نگاه حقوق بشری آفریقایی‌ها و مسلمانان‌ها خیره هستند که خود نشان‌دهنده ضعف نگاه لیبرالی نسبت به حقوق بشر است. نگاه لیبرالی سعی داشت با جهانی‌سازی، مفاهیم خود را از بشریت و حقوق بشر تحمیل سازد، اما در وضعیتی قرار دارد که با کمترین کارکرد واقعی از بحث‌های حقوق بشری مواجه است و چه بسا گاهی موارد سوءاستفاده از مباحث حقوق بشری هم اتفاق می‌افتد.
گاهی مفهوم حقوق بشری به منظور این است که نوعی قهرمان‌سازی از مفهوم لیبرالیسم جهانی ارائه شود یا ابعاد مختلف آزادی را مطرح سازد، دلیل این موضوع چیست و چرا امریکا در مفهوم حقوق بشر و لیبرالیسم بزرگنمایی می‌کند؟
بزرگنمایی مفاهیم، یکی از کار‌هایی است که نظام لیبرالیسم به طور ویژه امریکا توسط رسانه‌های خود انجام می‌دهد که این موضوع به ماهیت نظام حقوقی سیاسی دولت ایالات‌متحده‌امریکا برمی‌گردد و در واقع سعی دارند ماهیت خود را در هیمنه جهانی تعریف کنند. اصولاً ایالات‌متحده‌امریکا و نگاه‌های لیبرال بدون هیمنه جهانی فرو می‌پاشند. یکی از مفاهیمی که بزرگ جلوه می‌کند، مربوط به حقوق بشر از منظر خودشان است که اگر این حقوق بشر مفهوم بومی‌تر و محلی‌تر به خود پیدا کند، به همان نسبت هیمنه جهانی نگاه‌های غربی کاهش پیدا خواهد کرد، به همین دلیل دولت امریکا با در اختیار داشتن ابزار‌های مختلف ساختاری جهانی و ابزار‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل، حقوق بشر و رسانه‌ها اجازه این کار را نمی‌دهد، در حالی که نگاه‌های محلی نگاه‌های عملیاتی و بهتری هستند، کاربرد‌های بیشتری دارند و از بحث‌های نظریه صرف اعلامیه جهانی هم فاصله می‌گیرند چراکه یکی از ضعف‌های اعلامیه جهانی این است که بسیار نظری است و نگاه‌های صرف نظری و ایدئولوژیک دارد. دولت امریکا و نظام حقوقی سیاسی امریکا از این فرصت حداکثر استفاده را برای حفظ هیمنه جهانی خود دارد.
آیا امریکا از مفهوم بومی‌سازی حقوق بشر جلوگیری می‌کند؟
بله، یکی از مواردی که در نظام غربی، لیبرالی و به طور ویژه‌تر در امریکا وجود دارد، جهانی‌سازی است. لیبرالیسم خود را با جهانی‌سازی در بعد نظری و عملی، سیاسی، حقوقی و اقتصادی نشان می‌دهد. در واقع در صورت نبود جهانی‌سازی، بسیاری از مفاهیم پایه‌ای وجود ندارد بلکه نگاه‌های لیبرالی و امریکایی به موضوع سیاست و حقوق بشر از منظر رسانه‌ای پذیرش جهانی پیدا می‌کنند، در حالی که ما تصور می‌کنیم این مفاهیم پایه و اصلی هستند، حال آنکه می‌توان تعریف جدیدی از انسان و حقوق انسان ارائه و نگاه‌های ویژه متناسب آن تعریف کرد. این نگاه‌ها زمانی بروز و ظهور می‌کند که در عرصه بین‌المللی دارای قدرت باشد، اما مادامی که نتوان آن را جهانی کرد، به عنوان قدرت محلی برای خود فرد باقی می‌ماند.
آیا این قدرت می‌تواند تأمین‌کننده امنیت و نافع ارزش‌های مردم حتی در داخل کشور خود باشد؟
لزوماً خیر، پاسخ این سؤال به مفهوم قدرت ارتباطی ندارد، زیرا مفهوم قدرت به عنوان یک ابزار برای تعریف و برداشت از حقوق بشر است، اما اینکه حقوق تعریف‌شده حافظ سعادت بشر است یا خیر، به اصل تعریف از حقوق و حقوق بشر برمی‌گردد. اگر این دو عنصر باهم تجمیع شود، یعنی تعریف درستی از حقوق بشر انجام شود و افزون بر آن قدرت کافی برای اشاعه آن وجود داشته باشد، سعادت بشر و حفظ حقوق بشر را تضمین می‌کند، اما اگر قدرت کافی وجود داشته باشد و تعریف درستی از حقوق نداشته باشیم، یک‌جانبه و صرفاً مادی، نگاه فردگرایانه و اومانیستی دارد. هر اندازه قدرت وجود داشته باشد، مفهوم قدرت نتیجه باطلی را اشاعه می‌دهد و به نتیجه خیر منجر نمی‌شود، یعنی در بلندمدت منافع بشریت و شهروندان را هم حفظ نمی‌کند. در ایالات‌متحده‌امریکا تبعیض‌های جنسیتی و نژادی وجود دارد که گاهی اوقات این گونه به نظر می‌رسد که در دولت امریکا نهادینه شده است، به گونه‌ای که حتی آمار‌های جهانی که در مورد مصادیق صحبت می‌کند، در خود کشور امریکا هم نمی‌تواند این آمار‌ها را پنهان کند.
اینگونه سؤال را مطرح می‌کنیم که چگونه است با این همه تعاریفی که امریکا از حقوق بشر ارائه می‌کند، در خود این کشور این مفهوم تا این اندازه سیاه است و در کشور‌های دیگر حقوق بشر را نقض می‌کند؟
در واقع قدرت امریکا برای اشاعه تعاریف خاص خود در جهان است که تعریف درستی نیست و در نهایت این روند نتیجه مثبتی را برای بشریت ایجاد نخواهد کرد.
استفاده ابزاری امریکا از گزاره حقوقی
حقو‌ق بشر در ابعاد مختلف از حقوق زنان تا اقلیت‌ها در شرایط کنونی کارایی دارد؟ در نهایت چه اقدامی باید انجام داد که این استفاده ابزاری برای همه روشن و واضح باشد؟
همواره واژه استفاده ابزاری از حقوق بشر در سخنان افرادی که صحبت‌های سیاسی می‌کنند، بسیار مورد استفاده قرار می‌گیرد، به طوری که می‌گویند امریکا از حقوق بشر استفاده ابزاری می‌کند. امریکا یا نگاه امریکایی (هم نظام سیاسی امریکا شامل دولت امریکا و هم نگاه نظری مبتنی بر ایدئولوژی لیبرالیسم) هنگامی که تعریفی از حقوق بشر می‌کند، سایر کشور‌ها را محکوم و با حمله به کشور‌ها عنوان می‌کند که مدافع حقوق مردم است، اما خودش به اینکه استفاده ابزاری از حقوق بشر دارد، اعتقادی ندارد بلکه می‌گوید واژه ابزاری حقوق بشر را افرادی مخالف استفاده می‌کنند. زمانی که خارج از نظام لیبرالیستی یا خارج از نظام قدرت ایالات‌متحده‌امریکا به موضوع حقوق بشر نگاه می‌کنیم، تصور این است که استفاده ابزاری از حقوق بشر انجام شده است، در حالی که نگاه داخلی ایالات‌متحده با نگاه لیبرالی اعتقاد دارند بشریت را نجات می‌دهند. به طور مثال حمله به افغانستان را دلیل کمک به افغان‌ها و شهروندان ایالات‌متحده یا حمله به عراق را به دلیل خطر قریب‌الوقوع حقوق بشر برای مردم و سایر کشور‌ها می‌پندارند.
چگونه می‌توانیم تعریف درست را نشان دهیم؟
به منظور مقابله با سلطه نگاه لیبرالی و امریکایی در حوزه حقوق بشر باید تعاریف جامع‌تر، دقیق‌تر و کامل‌تر از حقوق بشر در بحث نظری ارائه شود و صاحبان این تعاریف اعم از دولت‌ها، کشور‌ها یا نگاه‌های مذهبی تا حدی قدرت کسب کنند تا نگاه‌های جامع‌تر و مفید‌تر از حقوق بشر را اشاعه دهند و برای آن مقبولیت جهانی ایجاد کنند.
در حال حاضر کدام نگاه نظری جدید نسبت به حقوق بشر در دنیا وجود دارد و چه قدرتی می‌تواند آن را اشاعه دهد؟
همچنین در مباحث نظری بر این اعتقادیم که نگاه حقوق بشری اسلامی حداقل نگاه جامع‌تر و نافع‌تر برای بشر بوده چراکه فراگیرتر است، یعنی می‌تواند انسان‌های با نگاه مذهبی، شرق‌گرایانه یا نگاه‌های فردگرایانه را شامل شود چراکه نگاه ما نسبت به انسان، هم فردی و هم اجتماعی و حقوقی است و تبدیل شدن آن به گفتمان به معنای اشاعه بوده و نیاز به قدرت دارد. این قدرت باید در دو بعد از قبیل ایجاد قدرت به واسطه وحدت و همگرایی میان دولت‌ها، کشور‌ها یا وحدت نظری بین اندیشمندان و ایدئولوژی‌های مقابله با لیبرالیسم رخ دهد، یعنی نگاه‌های منتقد به حقوق بشر یا لیبرالیسم در مقابله با نگاه جهانی لیبرالیستی وحدت پیدا کنند. عامل دوم در عرصه بین‌المللی، قدرت واقعی ملموس بیرونی است، یعنی قدرت اقتصادی، پولی و مالی در کنار قدرت در تصمیم‌گیری و نظامی باید وجود داشته باشد (این قدرت‌هایی است که ایالات‌متحده‌امریکا توانسته است آن‌ها را به کار گیرد) والا صرفاً نگاه نظری مثبت کافی نیست.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار