طبق اطلاعات ارائهشده از سوی نهاد بینالمللی، امریکا پرونده خوبی در خصوص حقوق زنان ندارد و در گزارشهای مختلف لیست بلندی از موارد نقض و کاستیهای حقوق بشری در حقوق زنان امریکا مشاهده میشود. در سال۲۰۱۸ مسائل مربوط به آزار جنسی زنان از موارد مورد تذکر به کشور امریکا بود. بر اساس آخرین آماری که در یکی از زیرشاخههای حقوق بشری سازمان بینالملل منتشر شده، از هر پنج زن امریکایی یک زن مورد آزار و اذیت جنسی یا تجاوز قرار گرفته است که بیش از ۸۱درصد آنها زیر ۲۵سال بودند، همچنین از هر چهار زن یک زن در امریکا مورد خشونت خانگی قرار گرفته است. طبق آمارها در میان ۳۲۵هزار زن امریکایی که مورد خشونت خانگی قرار گرفتهاند، زنان باردار هم وجود داشتهاند. این مسئله در حوزه زنان رنگینپوست به شدت نمود پیدا کرده است، به طوری که وضعیت زنان از حوزه خشونت پلیس گرفته تا تبعیضهای اجتماعی در زنان سیاهپوست دو یا چند برابر زنان سفیدپوست است. یکی از تبعیضهای اجتماعی در امریکا در حوزه درآمد است، به طوری که درآمد زنان در محل کار پایینتر از در آمد آقایان است. این وضعیت در زنان سیاهپوست تشدید میشود، به طوری که تبعیض آشکاری در خصوص زنان سیاهپوست قابل مشاهده است. در امریکا نوعی نابرابری جنسیتی در حوزه سیاسی وجود دارد. بر اساس رتبهبندیای که در سال ۲۰۲۲ منتشر شد، زنان تنها ۲۳درصد مجلس امریکا را تشکیل میدهند و از این حیث امریکا در میان کشورها رتبه ۸۴ را کسب کرده است، یعنی امریکای مدعی آزادی، اجازه مشارکت زنان و ورود به عرصه سیاست را نمیدهد. در قضیه کرونا بسیاری از خانمهای شاغل رنگینپوست اجازه دریافت مرخصی نداشتند و شرایط شغلی و وضعیت اقتصادی باعث شد این گروهها مورد آسیبهای بیشتری قرار گیرند. این موضوع نه تنها یک مسئله حقوق بشری ساده نیست بلکه سیستماتیک و یک کار نظاممند است.
پس چرا در امریکا سیاهپوستانی وجود دارند که متمول محسوب میشوند؟
در نظام سرمایهداری، فردی که خود را به بدنه متصل میسازد و صاحب سرمایه میشود، فارغ از جنسیت و رنگ پوست میتواند خود را از آن بهرهمند سازد، در غیر این صورت با جمعیت ۹۹درصدی در امریکا مواجه هستیم که تحت ظلم این نظام قرار میگیرند. این نوع از ظلم در امریکا نهادینه شده و سیستماتیک است و این گونه نیست که شامل موارد استثنا باشد.
طبق ماده ۲ منشور جهانی حقوق بشر «همه انسانها بیهیچ تمایزی اعم از نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا هر عقیده دیگری» دارای تمامی حقوق و آزادیهای مطرح در این «اعلامیه» هستند، حال سؤال اساسی این است، آیا در همان امریکا، حقوق زنان رنگینپوست یا زنان اقلیتهای مذهبی و حتی دارای عقاید سیاسی خلاف لیبرالیسم رعایت میشود؟
امریکا عضو تعدادی از کنوانسیونهای حقوق بشر سازمان ملل مانند کنوانسیون ریشهکنی تمام اشکال تبعیض علیه زنان، کنوانسیون حقوق کودکان، معاهده اختیاری کنوانسیون علیه شکنجه و تبعیض نیست و این نشان میدهد با یک سیستم معمولی سروکار نداریم. شاید برای افراد، عضویتنداشتن امریکا در کنوانسیونهای حقوق بشری قابل باور نباشد، اما امریکا این مسئله را به گونهای مطرح میکند که نشان دهد این کشور تنها مدافع حقوق بشر در جهان است، همانند این مسئله برای کانادا هم صدق میکند، به طوری که بر اساس یک مطالعه انجامشده در مرکز مطالعات امریکایشمالی و اروپای دانشگاه تهران در خصوص وضعیت حقوق بشر کانادا، موارد نقض این موضوع مشاهده شد، یعنی آنچه آنها از واقعیت با تصویری که از خود نشان میدهند، بسیار متفاوت است، بنابراین با توجه به این مسائل نمیتوان گفت زنان در امریکا در عرصههای مختلف از حقوق برابری برخوردار هستند و نهادهای داخلی امریکا در عرصه بینالملل نیز نسبت به این مسئله اذعان دارند و در حال مبارزه با این مقوله هستند. زنی در امریکا مدافع حقوق مهاجران بود که هم دادگاهی و هم تا مرز خروج از کشور پیش رفت، یعنی یک فعال حقوق بشری توسط سیستم حقوقی و قضایی امریکا به دلیل دفاع از حقوق مهاجران تحت فشار قرار میگیرد.
بر اساس گزارش چندی قبل انجمن پزشکی امریکا از هر چهار زن امریکایی یک زن توسط شریک زندگی خود مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. به نظر شما، دولت چنین کشوری که حتی از تأمین حقوق زنان کشورش عاجز است، صلاحیت اظهارنظر در مورد حقوق زن در دیگر کشورها را دارد؟
تمامی کشورها در حوزه حقوق بشر از نقضهایی برخوردار هستند، اما امریکا نقض بالایی دارد و وضعیت خوبی را دارا نیست، اما نکته اصلی این است که آیا کسی میتواند خود را در جایگاه مدعی قرار دهد و دیگران را بازخواست کند؟! در پاسخ باید گفت خیر. اگر هم کشور دیگری درصدد انجام این کار باشد، شاید بتواند، اما امریکا نمیتواند، زیرا وضعیت آن به مراتب بدتر است. آمار مربوط به سال ۲۰۲۰ که پیشتر در مورد خشونت خانگی زنان امریکایی اشاره شد، نشان میدهد کشوری که وضعیت سایر کشورها را پرمدعا گونه نقد میکند، خود از تأمین حقوق زنان کشورش عاجز است که وجه مثبت این بخش به حساب میآید، اما یک وجه منفی نیز وجود دارد که برای این کشور این موضوع اهمیت چندانی ندارد.
به نظر شما آیا استفاده ابزاری امریکا از گزاره «حقوق زنان» همچنان کاراست؟ چه باید کرد که این استفاده ابزاری برای همگان عیان شود؟
نظام سیاسی امریکا زمانی که با یک گروه، نظام یا شخص دشمنی دارد، سعی میکند از نقطهضعف آنها استفاده و بر اساس برنامه نقطهضعف را علیه آن کشور و گروه برجسته کند. از راهکارهای خنثی کردن این فشار، پذیرش نقایص خودمان است، یعنی در مواردی که دچار یک نقص هستیم، خودمان بپذیریم و برای برطرف کردن آن قدم برداریم، ضمن اینکه حداقل به مخاطب خود نشان دهیم کسی که مدعی حقوق بشر است، به مراتب وضعیت بدتری نسبت به ما دارد. به رغم اینکه در حوزه زنان در کشور با اشکالاتی مواجه هستیم، اما باید این را نشان داد که هیچ کسی در جایگاه بازخواست از دیگری نیست یعنی با اینکه در نظام بینالملل عدهای سلطهگر حضور دارند، اما در حوزه حقوق بشر هیچ کسی نمیتواند مدعی باشد.
مایلم در خصوص سرکوب جنبش زنان امریکا بفرمایید که به انحای مختلف امکان مطالبهگری از حق و حقوقشان را ندارند.
جنبشهای اجتماعی امریکا در حوزه زنان و غیرزنان همیشه بخش جداییناپذیر از جامعه امریکا بوده، اما در حوزه زنان، تاریخ دردناک است، به طوری که از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم جنبشهایی از حق رأی زنان مشاهده میشود که سرکوب شده و حتی به زندان هم روانه میشوند، گرچه در یک مقطعی نظام سیاسی امریکا عقبنشینی میکند، اما جامعه امریکایی در آن برهه، بسیار مردسالار بوده و پذیرش این مسئله را نداشته است. جامعه زنان امریکا همیشه برای احقاق حقوق خود جنگیده و بهای آن را نیز با زندانی شدن پرداخته و مرارتهای بسیاری را نیز متحمل شده و این گونه نبوده است که دولت امریکا نسبت به این موضوع گشایشی ایجاد کند، به همین دلیل هنوز در جامعه امریکا، گروههایی برای حقوق مختلف زنان مبارزه میکنند و با مقاومت حکومتهای محلی و فدرال مواجه میشوند. در واقع این گونه نیست که حکومتها به طور خاص در دولتهای ادوار مختلف خود گشایشی را در حوزه زنان ایجاد کنند و معمولاً با مقاومت جدی جامعه زنان این گشایش در امور زنان از قبیل حقوق رأی، اقتصادی و سیاسی حاصل شده است.
سخن پایانی؟
باید توجه داشت که موضوع حقوق بشر تیغ دو لبه است. ما در حوزه حقوق بشر باید امریکا را از جایگاه پرسشگری به جایگاه پاسخگویی برسانیم، اما این گونه نباشد که بگوییم امریکا نواقصی دارد و ما نواقصی نداریم، بلکه باید طوری این مسئله جلوه پیدا کند که تمامی کشورهای جهان به رغم وجود نواقص به سمت وضعیت بهتر انسانی حرکت کنند، این گونه نیست که صرفاً یک کشور را در جایگاه پرسشگری قرار دهد، باید همه پاسخگو باشند. در واقع اگر کسی مدعی است باید از جایگاه ادعا به پایین کشیده شود.