کد خبر: 1160461
تاریخ انتشار: ۰۹ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۳:۲۰

ترجمان مقاله‌ای از سم‌لیت، روزنامه‌نگار و سردبیر ادبی اسپکتیتور، را با ترجمه علی امیری به اشتراک گذاشت. خلاصه‌ای از این مقاله در ادامه تقدیم شده است: نوستالژی یعنی غم از دست دادنِ گذشته‌‏ای شاد که شاید اصلاً وجود نداشته و صرفاً ساخته ذهن خودمان است. حافظه‏ فریب‌مان می‌‏دهد و گذشتۀ تلخ را با خاطرات شیرین همراه می‏‌کند، گذشته‌‏ای که تا پیش از ظهور اینترنت محدود به چند عکسِ تار و احتمالاً یکی‏‌دو فیلم بی‏‌کیفیت بود. اما امروز که تصاویرِ تک‌‏تک وقایع زندگی‏‌مان تا ابد در بایگانی فیس‏بوک و اینستاگرام ذخیره می‏‌شوند آیا باز ممکن است فریب حافظه را بخوریم؟ آیا دوباره می‌شود خاطرات تلخ را فراموش کرد و از گذشته نوستالژی ساخت؟
هیچ‌چیز فراموش نمی‌شود. هرچیزی که تجربه کرده‌اید و هر اقدامی که انجام داده‌اید، به‌نحوی نازدودنی، جایی درون اَبْر ثبت‌وضبط می‌شود. حافظه نمی‌تواند فریب‌تان دهد یا گذشته‌تان را با خاطرات دلپذیر جلا دهد. نمی‌توانید پیازداغ سرگذشت‌تان را زیاد کنید، یا آن را بازآفرینی یا از نو روایت کنید. نهایت کاری که برای تصاحب آن از شما ساخته است، همان‌طور که این یادآوران تأیید می‌کنند، ترکیب دوبارۀ مواد خام است و تبدیل آن‌ها به ویدئویی کوتاه و جذاب - که خود این ویدئوی کوتاه و جذاب تبدیل به سند زمان حال شما می‌شود. تجربۀ انسانی اکنون روی چیزی ثبت می‌شود که کمی شبیه به نسخۀ غیررسمی بلاک‌چین است - دفتر کل عمومی توزیع‌شده‌ای که ریاضیات بی‌رحم آن زیربنای ارز‌های دیجیتال است.
از جمله اثرات فرعی همۀ این‌ها - اثر ثانویه‌ای که تصادفی است ولی قطعاً بی‏اهمیت نیست- همانی است که به نظر می‌رسد بر آیندۀ سیاست اثرگذار باشد. یعنی محتمل است افرادی وارد مشاغل دولتی شوند که یکی از یکی عجیب‌وغریب‌ترند، اما دیگر [در زندگی آنها]چیز‌هایی نیست که بتوان بی‌سروصدا فراموش کرد، یا با ماست‌مالی‌کردن و گردن‌نگرفتن کم‌اهمیت جلوه داد؛ مستندات آن‌ها جایی، در ویدئوی نفرین شده‌ای روی بایگانی اینستاگرام، تا ابد موجود خواهد بود.
شاید فکر کنید که ما انسان‌ها، بنا به ضرورت، اخلاق عمومی‌مان را طوری سامان خواهیم داد که باگذشت‏تر باشیم. اما به نظر نمی‌رسد که فرهنگ در این مسیر حرکت کند: بلکه ما از هر زمان دیگری مشتاق‌تریم تا ریز‌به‌ریز تاریخ جمعی و شخصی‌مان را بجوییم تا تخلفی پیدا کنیم. بنابراین، احتمالاً فقط افرادی در انتخابات صاحب‏ صلاحیت می‏شوند که از اوایل نوجوانی، مصمم بوده‌اند در آینده شغل دولتی داشته باشند و به همین دلیل هوشیاری ابرانسانی به کار گرفته و اطمینان حاصل کرده‌اند که قرار نیست کارهایشان مایۀ رسوایی‌شان باشد.
اما دغدغۀ اصلی من اینجا تأثیر روانی و فرهنگی آن بر جمعیتی وسیع‌تر است. نوستالژی تا حد زیادی از توانایی انسان برای اشتباه به‌یادآوردن بهره می‏گیرد. شکل متعارف نوستالژی، که در معنای واژۀ پرتغالی «سودآد» هم آمده، حسرت شادی از دست رفته‌ای است که شاید کاملاً ساختگی باشد. حافظۀ بی‌نقص نفرین است یا، اگر نخواهیم کلی‌گویی کنیم، واقعیت روانی و اجتماعی جدیدی در تجربۀ بشری است... به هزار روش مختلف که همه‌شان هم زادۀ ابتذال یا خودشیفتگی نیستند، زندگی ما دائماً ضبط می‌شود و اشتباهاتمان نه درس عبرتی برای آینده بلکه موجب قطورشدن پرونده خطاهای‌مان می‌گردد.
اکثر ما، یا کسانی که در زمانه‌ای بزرگ شده‌اند که اینترنت هنوز برج و باروی عظیمش را برپا نکرده بود، درک شخصی از سرگذشت‌مان را پیرامون داربستی از خاطرات نامعتبر، اشیای ارزشمند و حکایت‌های شخصی نخ‌نما و تاحدودی تخیلی ساخته‌ایم. شاید عکس‌ها، یا بُرش‌های آفتاب‌سوخته ویدئو‌های خانگی، اسناد رنگ‌و رو رفته و کتاب‌های درسی قدیمی، یا جواهراتی که دیگر ارزشی ندارند بخشی از سال‌های جوانی‌مان را نشان دهند. این اشیا همراه همیشگی ما نیستند. در کوتاه‌مدت، یا اغلب حتی در میان‌مدت، علاقه چندانی به‌شان نداریم. آن‌ها در اتاق‌های زیرشیروانی و کشو‌ها خاک می‌خورند. می‌گذاریم تا مثل شراب کهنه شوند؛ و بعد، بووم! به خودمان می‌آییم و می‌بینیم که داریم به گذشته نگاه می‌کنیم.
مارتین اِیمیس این را خیلی خوب شرح داده و به‌نظرم فراز و فرود این فرآیند را تصویر کرده است: «جوانی‌ات همان اوایل سال‌های چهل زندگی که در آیینه می‌نگری بخار می‌شود. بعد هم تظاهر به اینکه قرار نیست بمیری شغل تمام‌وقتت می‌شود و بعد، می‌پذیری که خواهی مُرد. سپس در سال‌های پنجاه زندگی‌ات همه‌چیز کم‌رمق است. بعد هم، ناگاه سرزمین عظیمی درون خودت پیدا می‌کنی که همان گذشته است و قبلاً آنجا نبوده». این فکر که «قبلاً آنجا نبوده» - البته که بوده، اما فکر می‌کنیم نبوده- به نظرم مهم‌ترین نکته است. گذشته دور و برمان را شلوغ نمی‌کرد. در اتاق زیرشیروانی، در همان کشو‌ها بود و مثل خورش جا می‌افتاد. اما امروزه مسیری که تجربه را به فکر دربارۀ آن تجربه - زندگی را به بررسی زندگی- وصل می‌کند با سرعت سرسام‌آوری کوتاه‌تر می‌شود. داگلاس کپلند عنوان فرعی رمانش، نسل اِکس را گذاشته بود «حکایت‌هایی برای فرهنگ شتاب‌زده». کپلند، مثل همیشه، یک نسل از زمانۀ خودش جلوتر بود. فرهنگ شتاب‌زدۀ واقعی اکنون است. به‌گمانم یکی از عمیق‌ترین مسائل این نسل، نسلی که در بحر خاطراتی که تنها چند سال پیش ساخته و رسانۀ «کهنه‌ای» که برای ساخت‌شان استفاده کرده فرو می‌رود، این خواهد بود که چطور میان این نوع حافظۀ شتاب‌زده، این جنس نوستالژی آنی، با سِیر عُمری دراز سازش برقرار کند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار