به گزارش جوان آنلاین به نقل از دفاعپرس، «آخرین روزهای زمستان» روایت شهید حسن باقری، «ایستاده در غبار» روایت احمد متوسلیان و «موقعیت مهدی» روایت شهید مهدی باکری را شاید بتوان از ماندگارترین آثار سالهای اخیر سینمای دفاع مقدس دانست که تهیه کنندگی این آثار مهم سینمایی برعهده «حبیبالله والینژاد» بوده است؛ شخصیت پُرکار و کمحرف سینما که دغدغههای بسیاری برای تولید در عرصه سینمای دفاع مقدس دارد. حضور در جشنواره فیلم و فیلمنامه «ایثار» موقعیتی را فراهم کرد تا بتوانیم گفتوگویی با این کارگردان سینمای دفاع مقدس انجام دهیم، که در ادامه میخوانید؛
طی چند سال گذشته فیلمهایی که به تهیه کنندگی شما تولید شده است، آثار خوبی بوده است و در جشنواره فجر دیده شدهاند و نسبتاً فروش داشتهاند و تأثیرگذار بودهاند. میخواهیم درباره روند انتخاب سوژهها صحبت کنید. لطفاً برای ما بگویید که ملاک اینکه در مورد چه کسی بخواهید کار کنید، انتخابها براساس چه نیازی بوده است، بفرماید. چقدر این انتخابها مبتنی بر نیاز مخاطب است.
اتفاقاً یکی از خوبی این فیلمها این است که هیچکدام از اینها سفارشی نیستند. سازمانی است که موضوعاتی را برای کار سفارش میدهد، اما تمام فیلمهایی که ساخت آنها قسمت من شده بودند، تمام آنها را خودمان به آنها رسیده بودیم.
آدم احساس میکند که میخواهیم که در مورد یک فرهنگ؛ برای مثال فرهنگ انقلاب مظلوممان صحبت کنیم. انقلاب ما، مظلوم است؛ چون هیچگاه در مورد آن صحبت نکردهایم، ولی فردی مانند حاج قاسم یا شهید حسن باقری و حاج همت، همه بچههای انقلاب هستند. منِ بچه مسلمان آنقدر بد عمل کردهام که دیگران من را میبینند. فکر میکنند من آن انقلابی هستم. انقلابیها، آنها بودند که ایستادند، رفتند و شهید شدند. به قول شهید سلیمانی، من اگر مثل او زندگی کنم، یک انقلابی هستم. تو باید آن افراد را بیاوری، در مورد آنها فیلم بسازی، از زندگی آنها بگویی. انشاءالله افراد الگو میگیرند؛ که البته از آن الگو میگیرند.
اگر فیلم را درست و باورپذیر بسازی، آنهایی که باید، الگو میگیرند. سختی کار ما در مورد جنگ و انقلاب این است که زمانی که ما میخواهیم در مورد این شخصیت فیلم بسازیم، من با اینهمه سابقه اینگونه نیستم که بخواهم روی رفتار غلط یک نفر انگشت بگذارم و آن را بسازم. با خودم میگویم والینژاد این فردی که بزرگ شده است، همهکار کرده است. ابتدا اشتباه کرده است و بعد درست عمل کرده. من باید آن اشتباه را از نظر داستانی بگویم و بعد از آن، درست عمل کردن فرد جذاب به نظر برسد. سختی کار ما این است که: «نه؛ شما فقط مسیر درست زندگی را به تصویر بکش!» مسیر درست زندگی فرد چگونه درست شده است؟! مخاطب باید یک همذاتپنداری بکند که این فرد هم مانند من بوده است. یک موقع اشتباه کرده است و یک موقع درست عمل کرده است و بعد تبدیل به چنین بزرگی شد.
این افراد سنگقلابی میشوند که در دل مینشینند. ما در مورد حسن باقری یا احمد متوسلیان میخوانیم و احساس میکنیم که اینها چه اسطورههایی بودهاند. زمانی که میگوییم امام خمینی و انقلاب، اینها بچههای آن انقلاب هستند که آن انقلاب برایشان باورپذیر شده است و پای آن انقلاب تا پای جان ایستادهاند. یعنی من هم باید آنگونه عمل کنم تا یک احمد متوسلیان بشوم و این، خود یک الگو میشود.
این الگو میتواند برای هر کسی اعم از مدیر، دانشجو، دانشآموز و... باشد. برای همین اینها هرکدام سفارشی نباشند، دلنشینتر میشوند. من بهعنوان کارگردان همیشه به بچهها میگویم: اگر میخواهیم کاری در مورد یک شهید انجام بدهیم، باید او را باور کنیم؛ وگرنه نمیتوانیم آن را بسازیم. موقعیت مهدی، هادی حجازیفر هر کاری در مورد موقعیت مهدی انجام بدهد، مهدی باکری را باور کرده است. برای همین تمام رفتارها و سکناتش دقیق مثل مهدی باکری است و برای همین همه آن را باور میکنند.
آن موقع جملاتی میگوید که تأثیر میگذارند که روی مخاطب تأثیر میگذارد. در خیلی از فیلمهای دفاع مقدس میبینیم که فیلم خیلی تأثیری روی مخاطب ندارند؛ چون کارگردان یا آن بازیگر آن را باور ندارد.
من در کارهایی که تولید میکنم به همه بچهها حتی فیلمبردار میگویم که باید چیزی را که دارد روی آن کار میکند را باور کند. اگر آن را باور کند، روی فیلمبرداری، نورپردازی و قاب تصویر او تأثیر دارد.
در موقعیت مهدی، اگر قبل هادی حجازفر آن را بپرسید، نمیتوانست توضیح دهد، آنقدر در حس کار رفته است، درآورده است. احساس کرده است که من الآن این رفتار و الآن این رفتار را نسبت به این رزمنده باید انجام بدهم. تمام رفتارهای حجازیفر حسی است برای همین در دل مخاطب مینشیند. چون خود من هم بازیگر بودم. بازیگر باید باور کند و با باورهایش آن بازی را انجام دهد. چون درمورد شهدا حرف میزنیم، این را میگویم.
برای همین کارگردان بهعنوان فرد اصلی و خالق اثر، خود باید باور داشته باشد. اگر سفارش شود، باید تبدیل به باور شود. حاج قاسم یک جمله دارد که میگوید: باید شهیدانه زندگی کرد.
نمیشود، اما روی کسانی که کف خیابان هستند یا حتی ما را باور ندارند، تأثیر میگذارد. قصه اهل بیت (ع) هم اینگونه بوده است. شوخی ندارد. اینها را به حساب صحرای کربلا میزنم. داستان روضه امام حسین (ع) و اهل بیت (ع) هم اینگونه بوده است. این خط، همان خط است. ما را از آن دور کردهاند و میگویند: نگویید؛ اینها شعار هستند. نگویید؛ یا برخی هم به شعار غلط عمل کرده یا غلو کردهاند. مسیر را خراب کردهاند.
به نکته خاصی اشاره کردید که «فیلم دفاع مقدس سفارشی نیست»؛ این حرف شما درحالی جالب بود که برخی همه این آثار را سفارشی قلمداد میکنند، نظر شما در این باره چگونه است؟
نه؛ من تا به حال هیچ کاری را درباره دفاع مقدس سفارشی کار نکردهام؛ سال گذشته در مورد شهید شیرودی کار ساختم. من نه ارتشی بودهام و نه پدرم ارتشی بوده است؛ با اینکه خودم رزمنده بودهام، اما با عشق و با تمام وجود در مورد شهید شیرودی کار کردم. دوستی طرحی برایم آورد و دیدم این طرح خوبی است. با تمام وجود در مورد شیرودی دارم میسازم. من احساس میکنم که یک شهروند هستم و فردی مانند شیرودی پیدا شده است که با تمام وجود ایستاده است. میتوانست زندگی خود را داشته باشد و هزار فکر کند، اما پای آن اعتقاد، انقلاب و امام ایستاده است؛ اینها سربازان آن امامی هستند که انقلاب کرد. چون در این گرانی و بحث پول افتادهایم و دنیا که خفت شدیم که آنقدر بد عمل کردهایم که این چهره را خراب کردهایم. امام برای نان و آب انقلاب نکرد. ما برای نان و آب انقلاب نکردهایم؛ چون این را شاه هم میتوانست انجام دهد، ما برای فرهنگ انقلاب کردیم. پیامبر (ص) نیز برای فرهنگ مردم مبعوث شد.
در بد عمل کردن ما بهعنوان آدم انقلابی، این چهره انقلاب، خراب شد. چرا با وجود پول، ما درجا میزنیم؟! ما بهدنبال دنیا رفتیم. اصل حرفها را درست نزدیم. فرصت نشد که بگوییم چرا انقلاب کردیم. درست است که مردم در رفاه زندگی کنند، اما اگر مردم فرهنگ داشته باشند، از رفاه لذت میبرند
شما از پدرانتان بپرسید؛ زمان شاه مردم با کمترین امکانات داشتند زندگی میکردند و با رضایت میگذراندند، اما اصل حرف، دین بود، اما الآن وضعمان در همه چیز برعکس است. تا جایی که در یاد دارم، نوع غذا خوردن، نوع پوشش، نوع ماشینمان با امروز فرق داشت و الان تنها فرهنگ طوری شده است که نمیشود از این حرفها زد! نیامدهایم این حرف را بیان کنیم که چرا انقلاب کردهایم، فرهنگ را بگوییم که مردم قانع باشند و لذت آن را ببرند. جای لذت تغییر کرد.
وضعیت و شرایط تولید فیلمهای دفاع مقدس چطور است؟ برخی وقتی شما تهیه کنندگی فیلمی را برعهده دارید میگویند حبیب والینژاد، دستش خیلی باز است و خیلی راحت کار پیش میرود و به عبارتی دست والینژاد برای تولید باز است و مشکل ندارد؛ واقعاً شرایط چگونه است؟
من نگاه مادی ندارم. در عمل اینگونه هستم. دست باز چیست؟ هر که به من میگوید، من میگویم: اینگونه نیست که پول نباشد؛ بلکه فکر وجود ندارد و اگر شما فیلمنامه خوب و درست دفاع مقدس را جایی ببری، مگر ممکن است کسی آن را نسازد؟ همه مدعی هستند و در میدان آدم کم است. نویسنده، کارگردان خوب کم هستند. ابتدا فکر نیست. اینهمه تشکیلات و مؤسسات...
در موقعیت مهدی، دلیل اینکه فیلم خوب شد، این بود که ما از بدر و خیبر حرف نزدیم. چون در دو عملیات شکست خوردیم، اما این شکست به معنای نابودی نیست. جنگ است. همت و باکری، خود پذیرفتهاند که این جنگ است و کربلاست. اینگونه اگر بود که امام حسین هم نمیرفت. شب صدا میکرد و میگفت: صبح کسی زنده نیست.
فردی که رزمنده هم بود، گفت مهدی باکری خودکشی کرد. به او گفتم اگر اینگونه است، نعوذبالله، امام حسین هم اینگونه بوده است، مرتضی آوینی هم اینگونه بوده است و حتی حاج قاسم سلیمانی. مگر آوینی نمیدانست در میدان مین قدم میگذارد و جلوتر از سعید قاسمی رفت و یا حتی حاج قاسم هم هر آن دائم در معرض ترور بود و حتی به او میگفتند.
او در واقع شهید شده بود. این را نمیتوانیم در فیلم بگوییم. شهید زنده است. خیلی حسی است. مانند حرفی که حاج قاسم زد: شهیدانه دارد زندگی میکند. درواقع شهید شده است. همه چیزش خدایی شده است.
شرایط فیلمسازی درباره سینمای دفاع مقدس چگونه شده است؛ چه بخشی از مشکلات مدیریت به متولیان سینما و چه میزان برعهده فعالان این عرصه است؟
ما میگوییم جبهه انقلاب. همه چیز را گردن مسئولین نمیاندازم؛ این مسئله به ما هم برمیگردد. بسیاری از فیلمسازان خوب رشد نکردهاند؛ البته در این مسیر من ناامید نیستم و خیلی امیدوارم. آقا (رهبر معظم انقلاب) امیدوار است. چرا امام گفت هر روز ما کربلاست؟! چون کربلا درس است و همه چیز در کربلاست. آقا امیدوارند، چون امام حسین در کربلا همین را گفت. بعد از آن امام هم همین حرف را زد. همان که میگوید: مردم، اما همان، هم میگوید: اگر من یک نفر باشم، هم ادامه میدهم. به او گفتند: در فیضیه همه را دارند میزنند، گفت: من پای دینم میایستم؛ حتی یک نفر و همین حرف را همت و باکری هم میزنند، اما ما ولمعطلیم.
به نظرتان تولید فیلم دفاع مقدس در شرایط سخت اقتصادی و با وضعیت موجود فرهنگی نیز اثر دارد؟بله شرایط کار ما سخت شده است. من فکر میکنم که با فیلم میشود تاثیر گذاشت. در این شرایط با هر چه که میتوانیم با امر به معروف و هر چه که میتوانم، باید کار فرهنگی کنیم؛ فرهنگسازی همانگونه که اهل بیت (ع) گفتهاند. اول خودمان درست شویم. اگر من کاسبم، با آدمها درست برخورد کنم. در سینما هم اینگونه میشود تاثیر گذاشت. فردی بخاطر نوع برخورد من، به من گفت: عشق من حاج قاسم است؛ برای اینکه من دیدم شما رفتار درستی با ما داری. با رفتارت کاری کردی؛ برای مثال درست با او رفتار کردی، حقوق او را درست دادی، هر کاری که به او برمیگشته را درست انجام دادهای؛ حتی مدیریتی عمل نکردی و اگر گرهی در کار او بوده است را باز کردهای.
کار فرهنگی کردن سخت شده است؛ چون نیروی پارتیزان کم داریم و نیروهای جدید سختکوش و اهل مطالعه نیستند. سختکوش یعنی اینکه پیشنهاد بدهی و پیشنهاد بگیری. خودش بخواند، بجورد و آن را یا تبدیل به مستند بکند یا فیلم سینمایی.
زمانی من روایت فتح مستند میساختم. مستند میتواند تأثیرگذار باشد. در مستند «نیمه پنهان ماه» که ابوطالبی صحبت میکند ما اورا به عنوان مجری آوردیم با بچههای شهدا صحبت میکرد. آن برنامه را مهدویان میساخت و در پشت صحنه گریه میکرد. اینها جوانانی مثل شما هستند. بچه مسلمان هستند و انسان هستند. همسر شهید که صحبت میکرد، همه در پشت صحنه گریه میکردند. چند ماه زمان میبرد که کتابهای همسر شهید را میخواندند و بعد از آن مجری با خانمی که میآمد، در همان گفتگو زندگی میکرد. آنقدر احساسی بود که انگار برای بچهاش دارد قصه تعریف میکند؛ انگار نه انگار که مادر شهید است. آن را خیلی راحت مانند قصه تعریف میکرد و همه جزئیات زندگی را تعریف میکرد و تأثیر میگذاشت.
دوست داریم بهعنوان آخرین سوال کمی از خاطرات خودتان از فیلمسازی و شهدا بگویید.
زمانی من میخواستم برای همت کار کنم. ۲۰ سال قبل مستندی به نام «سردار خیبر» در روایت فتح ساختم و با همرزمان شهید صحبت کردیم. من میخواستم با همسر شهید همت صحبت کنم، اما صحبت نکرد و نتوانستم ارتباط بگیرم. با «ولیالله همت» برادر شهید صحبت کردم و ایشان نیز نتوانستند هماهنگیهای لازم را انجام دهند. شب به شهرضا رفتیم و مصاحبه با پدر، مادر و برادر شهید انجام شد و به پدر شهید همت اصرار کردیم که با خانم بدیهیان، همسر شهید صحبت کنیم و شماره ایشان را گرفتیم.
ما با «ژیلا بدیهیان» همسر شهید صحبت کردیم. من به او گفتم ما داریم برنامهای در مورد شهید همت میسازیم و من از بسیجیان لشکر ۲۷ هستم. دوست داریم با شما هم مصاحبه کنیم. خواستم از این سمت وارد شوم تا راضی شود. در ابتدا او راضی نشد. به او گفتم:، چون شما دوست ندارید، ما با شما مصاحبه نمیگیریم، اما اجازه دهید خودتان را ببینیم. ما یک ساعت زمان گذاشتیم تا رضایت داد.
فیلم دفاع مقدس سفارشی نیست/ حجازیفر، باکری را باور کرد بخاطر همین «موقعیت مهدی» باور پذیر شد
ساعت هشت تا ۹ صبح قرار ملاقات گذاشتیم. به بچهها گفتم: وسایل نور و فیلمبرداری را در ماشین بگذارید. من و کارگردان داخل میرویم و صحبت میکنیم. انشاءالله به دلش بیافتد؛ اگر موافقت شد، به شما هم میگوییم که داخل شوید.
داخل شدیم که خانم بدیهیان از ما پذیرایی کرد. ایشان، چون معلم هستند خیلی خوب صحبت میکنند. زمانی که صبحبتهای خانم بدیهیان داشت گل میانداخت، به او گفتیم: حیف است اینها ضبط نشوند. در اینجا او تسلیم شد. از او اجازه گرفتیم که بچههای فیلمبردار هم بیایند.
بچههای فیلمبردار داخل شدند و ما سه ساعت مصاحبه کردیم. در انتها به من گفت: به من نشان دهید و تمام آن را پخش نکنید.» ما هم این را قبول کردیم.
کار مهمی که ما کردیم، این بود که صحبتهای رزمندگان را کم کردیم و دیدیم صحبت خانواده تأثیرگذارتر است و همان است که دیدنی است که باورپذیر میشود و جذاب میکند و لابهلا صحبتهای رزمندگان را گذاشتیم، اما محور، صحبتهای خانم بدیهیان بود. کار جذابی از آب درآمد. شبکه ۲ چند بار آن را پخش کرد.
خانم همت زندگی عاشقانه خود را تعریف کرد و آنقدر در حس رفته بود که گفت: من هیچگاه فکر نمیکردم که با همت ازدواج کنم. یک گروه دانشجو اعم از دختر و پسر به کردستان رفته بودند و همت برای اینکه کسی نزدیک او نشود، همیشه بدعنق بود. گفت: اصلا فکر نمیکردم با این مرد ازدواج میکنم. در همین کردستان هم آقای عسگری واسطه میشود. ابتدا بدیهیان جواب منفی میدهد. شهید همت با لباس سپاه و آمبولانس به خواستگاری من آمد.
فردی که فکر نمیکردم، نمیخواستم و دوست نداشتم، تبدیل به کسی شد که عاشق او شدم و میگفت: من عاشق چشمان همت بودم. ما این را گذاشتیم و خیلیها ما را خفت کردند. دین را باید باور کنیم. آقا میگویند شما فکر قشر خاکستری باشید و سعی کنید آنها را جذب کنید. شهید همت جملهای دارد که میگوید: ما چه پیروز شویم و چه شکست بخوریم، باید بایستیم. خودش پای نقشه عملیاتی ایستاده است و حرف میزند. این قصه امام حسین (ع) است. ما مأمور به تکلیفیم، اما تکلیف را خراب کردهایم.