تغییر لباس مردان، تسهیلکننده کشف حجاب زنان
رویداد کشف حجاب رضاخانی مسبوق به سوابقی تاریخی بود که تا آن پیشینه مورد بازخوانی قرار نگیرد، ابعاد این ماجرا به درستی فهم و تحلیل نخواهد شد. دیکتهکنندگان خارجی و داخلی کشف حجاب به قزاق به نیکی میدانستند که مردان ایرانی به حرمت زنان خویش، ارج زیادی مینهند و تحمیل حجاببرداری و عریانی به آنان را بر نمیتابند، بنابراین و در گام نخست، تغییر لباس مردان را وجهه همت قرار دادند که آسانتر میکرد. در اثر تاریخی- پژوهشی «تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد»، از انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چنین آمده است:
«مهمترین زمینه برای کشف حجاب، تغییر لباس مردان در سال ۱۳۰۴ و ۱۳۰۷ و ۱۳۱۴. ش بود. استعمار میدانست که مردان مسلمان ایرانی نسبت به وضع پوشاک و نوع پوشش زنان خود، بسیار اهمیت میدهند و حساسیت بر آن را قرین شرافت و غیرت خود میدانند و به یکباره حاضر نمیشوند به کشف حجاب تن در داده و آن را اجرا کنند و فشار و زورگویی نیز بدون تهیه مقدمات، همان را باعث خواهد شد که در افغانستان بر سر امانالله خان آمد! لذا بهتر دیدند اول از تغییر لباس مردان شروع کنند. این کار دو نتیجه مهم در برداشت: اول اینکه ذهن و روح جامعه را نسبت به تغییرات عمده که جزو آداب و سنن اجتماعی به شمار میرفت، آماده سازند. بدین ترتیب، چون غالباً مردان نسبت به سر و وضع خود و نوع لباس و کلاه و ... خیلی حساسیت به خرج نمیدهند، این تغییر را بعد از کمی فشار و تبلیغ خواهند پذیرفت و این اولین رخنه در دگرگون کردن ارزشهای سنتی و ملی خواهد بود و با این رخنه، شرایط برای تغییرات بعدی مساعد خواهد شد. دوم اینکه نحوه عکسالعمل اقشار مختلف مردم را بسنجند. افرادی، چون روشنفکران، تحصیلکردهها، روحانیون، کارمندان و کارگران و زنان. بدین معنی که ببینند چگونه در مقابل این دگرگونی موضعگیری خواهند کرد. با توجه به اینکه برای متخلفان از آن، جریمه نقدی و حبس نیز مقرر کرده بودند و این خود نوعی فشار قابل توجه بود؛ لذا ابتدا اجبار به تغییر لباس و کلاه را در ادارات اجرا و سپس به صورت عمومی آن را اجباریکردند تا در فاصله بین این دو اجبار، وضعیت جامعه و نوع عکسالعملها را ارزیابی کرده و از آن نتیجه حاصله را استخراج کنند. بدیهی بود در صورتی که واکنشها عادی و معمولی بود، نشانگر تغییر تفکر و فرهنگ جامعه به شمار میآمد. رژیم پهلوی بالاخره آخرین بروز غربگرایی خود را از سال ۱۳۱۳. ش نشان داد و با تغییر و حذف کلاه پهلوی به کلاه شاپور، دگرگونی مورد نظر خود را به اجرا گذارد و زمینه نهایی را برای کشف حجاب فراهم کرد. تا اینکه بالاخره در روز ۱۷ دی ۱۳۹۴. ش رضاشاه به همراه تاج الملوک و دو دخترش شمس و اشرف، برای انجام مراسم فارغالتحصیلی در دانشسرای مقدماتی، بدون حجاب حاضر شد و از آن روز فجایع این اقدام ضد اسلامی و ملی، با انواع و اقسام ظلمها و جنایتها آغاز شد....»
سیر تنفر از پوشینه زن غربی تا گرایش تدریجی به آن
جالب اینجاست در آغاز دورهای که سیاحان ایرانی با پدیده «کشف حجاب» آشنا شدند، در سفرها یا تذکرهنویسیهای خویش آن را نکوهش میکردند. این فرآیند از هنگامی شکل معکوس یافت که پارهای از مسافران غرب، خود را در برابر پیشرفت آنان مقهور و ناقص دیدند و این فقره را به کشف حجاب زنان نیز ربط دادند! از آن دوره تبلیغ برای تبدیل زن ایرانی به زن اروپایی در دستور کار قرار گرفت. نویسنده اثر تاریخی «داستان حجاب در ایران پیش از انقلاب اسلامی» از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ماجرا را اینگونه تحلیل کرده است:
«بحث از حجاب در کشور ما، همزمان با آشنایی ایران با عالم تجدد بوده و پیش از آن جز به صورت یک امر فقهی و تکلیف شرعی، اظهار تردیدی در آن باره نشده است. البته حدود حجاب و پوشش مورد بحث فقها بوده، اما اصل آن مقبول تمام طوایف مسلمان قرار داشته است. در ابتدا خبر کشف حجاب، به صورت گزارشی از آنچه در میان اروپاییها دیده شده، آغاز شد. کسانی هم ماوقع آنچه را در اروپا دیده بودند، گزارش کرده و ضمن اظهار تنفر و انزجار از آن خبر دادند. به مرور که رفت و آمدها بیشتر شد، برخی از این افراد احساس مغلوب و مقهور بودن خود را در برابر غرب بهتر درککردند و زان پس مایل به نگارش آثاری در تخفیف دایره حجاب، برای پیشرفت و ورود به عالم تجدد شدند. با بالا گرفتن نهضت مشروطه و رواج روزنامهنگاری به سبک غربی، حجاب مورد توجه قرار گرفته و کسان بیشتری به آن حمله کردند. نخستین رسالههایی که در دفاع از حجاب منتشر شد، در شرایط پس از مشروطه در تهران و مشهد انتشار یافت. به تدریج اهمیت بحث بالا گرفت، اما بیش از ۲۵ سال طول کشید تا رضاشاه - که مجری نوعی استبداد مدرن برای تحقق بخشیدن اجباری به مظاهر تجدد بود- کشف حجاب را به صورت یک قانون درآورد. زان پس، مسئله به صورت یک قانون اجباری در آمد و این حرکت با تأثیرپذیری از غرب و تقلید کورکورانه از رخدادهای ترکیه با زور سرنیزه و قلدری و امنیه و شهربانی رضاشاهی آغاز شد و در یک دوره هفت ساله [۱۳۱۴ – ۱۳۲۰. ش]، با نهایت تلاش برای برداشتن حجاب از سر زنان و رها کردن آنان از قیود مذهبی و هماهنگ ساختنشان با زنان اروپایی دنبال شد. در این زمینه، متجددان و شاعران وابسته، هماهنگ با استبداد به این پدیده دامن میزدند. به عنوان نمونه زندخت زن شاعر متجدد، خطاب به زنان ایرانی میگفت:
بگشا چشم و تماشا بکنای دختر شرق
سعی مردانه زنهای اروپایی را
باید توجه داشت که بحث علمی از حجاب در ایران (و نیز ترکیه)، بیش از هر کشور دیگری مطرح بوده و هست. دلیل آن نیز این بود که از آغاز، ترک حجاب به صورت یک دستور حکومتی درآمد و همین امر سبب شد تا این مسئله نه تنها از لحاظ دینی، بلکه از لحاظ سیاسی هم به صورت یک مسئله درآید. حتی در بعد دینی قضیه هم میتوان گفت که حجاب بیش از آنچه در اصل دین اهمیت داشته، روی آن تأکید شده و بود و نبود آن به عنوان دینداری و بیدینی تلقی میشد، نه به صورت ترک یک تکلیف شرعی که ترک آن (و نه انکارش) نهایتاً میتواند در حد یک گناه کبیره تلقی شود....»
«منع حجاب»، مطلوب مروجان کشف حجاب
برخی تاریخپژوهان معاصر بر این باورند که بر اقدام رضاخان در ۱۷ دی ۱۳۱۴، نمیتوان کشف حجاب نام نهاد چه اینکه این امر مدتها پیش از آن و حتی از دوران مشروطه آغاز شده بود. به واقع قزاق به منع حجاب دستور داد. به این معنا که زنان متشرع و محجبه از حجاب منع شدند. آنان یا خانهنشین گشتند یا ناگزیر بودند تا به این ممانعت گردن نهند. دکتر موسی فقیه حقانی در تببین این موضوع میگوید:
«آنچه در ۱۷ دی ۱۳۱۴ اتفاق افتاد، منع حجاب است. کشف حجاب، قبلاً صورت گرفته بود. متأسفانه بعد از مشروطه یکسری از جریانات داخلی، شروع به زمینهسازی در مورد کشف حجاب کردند. شعارهایی مثل پررنگترشدن نقش زنان در جامعه و بحث معارفپروری درخصوص بانوان ایرانی، پوشش و بهانه این جریانات برای کشف حجاب بود. یکی از پوششهای دیگری که برای این کار انتخاب کرده بودند، تحصیل زنان بود. آنها شعار میدادند اگر زنی تحصیلکرده باشد، میتواند فرزندانی مفید برای جامعه، اسلام و ایران تربیت نماید. شعارهایی که داشتند، شعارهای بدی نبود. مثلاً اینکه دختران حق تحصیل داشته باشند، امر بدی نیست. این جریانات از قدیم، علمایی مثل مرحوم آیتالله شیخ فضلالله نوری را متهم به ممانعت از پیشرفت خانمها میکردند که این ادعا از اساس غلط است. بعضی از علما درخصوص مدارس جدید موضعگیری کردند و موضعگیریشان هم به خاطر تحصیل دختران نبود. علما به دلیل اینکه مدارس جدید توسط گروههای ساختارشکن اداره میشد، ترس داشتند. آنها معتقد بودند که اگر تربیت بچهها به دست این گروهها بیفتد، میتواند تغییرات نسلی گستردهای را به وجود بیاورد. جریانات روشنفکری، بعضی از فرق ضاله مثل بهائیت به کشف حجاب دامن میزدند. صدیقه دولتآبادی در قضیه کشف حجاب پیشگام بود. پیوند خانواده صدیقه دولتآبادی با فرقه بابیه، کاملاً مشهود است. خانم یپرم خان که اساساً مسلمان هم نبود، از فعالان زن در کشف حجاب بود. بهمرور زمان این افراد و این جریانات کشف حجاب را عملی کردند. انگلیسیها و اروپاییها هم از قبلتر این کار را شروع کرده بودند. به عنوان مثال کمپانی رژی، شعباتی در شهرهای ایران داشت. این کمپانی دختران جوان از انگلیس را به ایران آورده بود و در شعباتش در شهرهای ایران از همین دختران استفاده میکرد. طبیعتاً این افراد به حجاب هم قیدی نداشتند. کمکم این موارد به چشم میخورد. وقتی کمپانیهای اروپایی پایشان به ایران باز شد، این افراد هم به ایران رفتوآمد پیدا کردند. اینکه بخواهند زنهای ایرانی درگیر این ماجرا بشوند، بیشتر مربوط به بعد از مشروطه میشود. بعد از اینکه رضاخان قدرت پیدا کرد، بخشنامهای صادر شد که شهربانی از بانوانی که کشف حجاب کردهاند، حمایت کند و نگذارند بانوانی که کشف حجاب کردهاند، مورد آزار و اذیت قرار بگیرند. در اینجا میبینید که از سوی دولت و حکومت افرادی که کشف حجاب کردهاند، مورد تشویق قرار میگیرند. ماجرای ۱۳۱۴، در واقع منع حجاب است، یعنی اینکه افرادی که میخواستند حجاب داشته باشند، حق استفاده از حجاب را نداشتند. البته در تاریخ به دلیل اینکه یک کشف حجاب عمومی و رسمی صورت گرفت، معروف به کشف حجاب گردید. در ادامه کشف حجاب، منع حجاب مطرح شد....»
ذریاتتان را به آب میاندازم و برمیاندازم
رضاخان میدانست که علما و مردم دیندار، هرگز در برابر هتک نوامیس جامعه اسلامی سکوت نخواهند کرد. هم از اینرو در پی فرصتی بود که از این قشر زهرچشم بگیرد و آنان را سرکوب نماید. این اتفاق در ماجرای اعتراض آیتالله حاج شیخ محمدتقی بافقی به حضوربدحجاب خاندان سلطنت در حرم حضرت معصومه (س) روی داد. روایت مرجع فقید زندهیاد آیتاللهالعظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی از این رخداد، خواندنی مینماید:
«رضا خان نظام اجباری سربازگیری و بیحجابی را حکم کرده بود. آقایان علمای اصفهان به قم آمده و چندین ماه را در قم ماندند. یک حاجآقا نوراللهی بود که اساس این نهضت و جریان بود و تمامی مخارج این برنامه بر عهده ایشان بود. اول متمول ایران شاید او بود. علمای عصر ما در یک گوشه صحن اجتماع و سخنرانی میکردند و توسلاتی داشتند و آن مرد که (رضا خان) تمام اینها را میشنید و در دل نگه میداشت و از این میترسید که نکند این علما کاری از پیش ببرند. مرتب تلفنی با قم در تماس بود و ماجرا را دنبال میکرد تا اینکه قضیه حاج شیخ محمدتقی بافقی پیشآمد که شخصاً به قم آمد و در پلههای مدرسه فیضیه که از در صحن کهنه باز میشد، ایستاد و یک نعرهای زد که تا آن آخر مدرسه نعرهاش به گوش میرسید! میگفت ذریاتتان را به آب میاندازم و برمیاندازم... خیلی نعره کشید و رفت. (پس از آن) شیخ محمدتقی را گرفتند و آن ملعون با دست خودش جلوی ایوان آیینه، ایشان را خواباند و شلاق زد و او هم مرتب میگفت یا صاحبالزمان، یا صاحبالزمان... البته ابتدا حاج شیخ محمدتقی به ضریح حضرت معصومه (س) پناهنده شده بود که سیدناظم رئیس امنیه قم با رفقایش با چکمه وارد حرم حضرت معصومه (س) شدند و هیچ احترامی و اعتنایی هم نکردند و حاج شیخ محمدتقی را گرفتند و بردند امنیه. پس از شلاق زدن در جلوی در آیینه به حبس انفرادی نمور و تنگ و تاریک بردند. برای شام شبش چیزی نیاورده بودند. دست در کیسه پولش کرده و یک ریال پول داشته بیرون میآورد و به زندانبان میگوید که این را برای من نخودچی و کشمش بخر و بیاور! نخودچی و کشمش را دو، سه شب تناول مینمود و با آنها تحمل میکرد و پس از آنکه دیگر هیچ نداشته رو به آسمان کرده و به خدا میگوید خدایا آخوندت حرکت دارد و میجنبد! اشاره به اینکه تو خود در قرآن روزی هر جنبنده و موجود زندهای را تضمین فرمودهای، پس حالا که من گرسنهام روزی من را برسان. شب بعد از آن یک سینی غذا و اطعمهای که تا آن موقع حاج شیخ نخورده و حتی ندیده بود، برایش میآورند. این را آقای حاج شیخ محمد رازی در کتاب تقوی (التقوی و ماالتقوی در اقوال حاج شیخ محمدتقی بافقی) مفصلاً نوشته است....»
توحش عریان شده «کشف حجاب» و دیگر هیچ
در ایران دوره رضاخان و ترکیه زمان آتاتورک، شاهد توحش و شلتاق کشف حجاب هستیم، امری که از ملت کشتهها و هزینههای فراوان ستاند، ضرباتی که آثار آن تا سالهای سال باقی ماند. زندهیاد آیتالله محمدرضا مهدوی کنی، برخی مشاهدات خویش از دوره کشف حجاب قزاق را چنین به تاریخ سپرده است:
«در دورهسلطنت رضاشاه، من کودک بودم و اقدامات ضدمذهبی او را تا حدودی به یاد دارم. رضاشاه با حجاب زنان مخالف بود و دستور کشف حجاب را در سراسر کشور، حتی در دهات و روستاها صادر کرده بود و در دهات، ژاندارمها مأمور اجرای آن بودند. من حادثهتلخی از این دوران به یاد دارم. در آن زمان من کودک بودم و هنوز به مدرسه نمیرفتم. روزی در منزل بودم. همشیرهای دارم که سه سال از من بزرگتر است. از مکتبخانه به منزل میآمد. (در آن زمان مدرسه برای دخترها وجود نداشت) دیدم در حال گریه و زاری از مکتبخانه برمیگشت، زیرا مأموران ژاندارمری چادرش را پاره کرده بودند! سن او خیلی کم بود، شاید هفت، هشت سال بیشتر نداشت. خواهرم میگفت امنیه (آن وقت به ژاندارمها، امنیه میگفتند) در راه مرا دید و چادرم را از سرم گرفت و از وسط پاره کرد. بعد روی سرم انداخت و گفت حالا همین جوری برو!... خواهرم به خاطر اینکه به حفظ چادر و حجابش اهمیت میداد، خیلی برایش ناگوار بود. پدرم هم خیلی ناراحت شد و گفت این امنیه کجاست؟ برویم پیدایش کنیم که بعد نمیدانم چه شد. علیای حال از جنایاتی که من خودم به چشم دیدم، همین مسئله برداشتن چادر از سر زنان بود. حتی در روستایی مثل کن هم مزدوران رضاخان نمیگذاشتند زنها چادر داشته باشند. از آنجا که روستای کن در آن زمان با تهران فاصله داشت، زنها آنجا خیلی مقید بودند که حجابشان را حفظ کنند. الان هم کنیهای اصیل، حجابشان همان چادر است و خیلی هم محفوظند و معمولاً صورتشان را هم باز نمیکنند. در آن زمان زنها برای اینکه چادرشان را حفظ کنند، روزها از منزل بیرون نمیآمدند و اگر میخواستند به حمام یا دیدن اقوام بروند، شبها میرفتند. علاوه بر این، چون میدیدند در شب نیز ممکن است مشکلاتی پیدا شود، خانهها را به هم ارتباط داده و به یکدیگر در باز کرده بودند که آثار آن در همین منزلی که ما الان در کن داریم، هنوز باقی است. خانهها تا حمامی که در بالای ده بود، به هم راه داشتند. واقعاً اگر از نظر تاریخی بررسی شود که این درها برای چیست، معلوم میشود حادثهای بوده که اینها از در معمولی نمیرفتند، بلکه به جای درهای معمولی، از درهای غیر معمولی عبور و مرور میکردند. این آثار تاریخی، به وضوح جنایات رژیم پهلوی را آشکار میسازد....»