آنچه میخوانید، برشی است از خاطرات مهپاره طارمی مادر این شهید عزیز که از روشهای تربیتی فرزندانش میگوید:
یادم نمیآید حتی یک بار نماز همسرم قضا شده باشد
هیچ وقت مانع رفتن هادی به سوریه نشدم، با اینکه میدانستم خطرناک است. ما خانواده مذهبی هستم و خودم فرزندم را اینگونه تربیت کردم که در راه اسلام باشد. بچههایم که کوچک بودند، همیشه وقت انجام کارهای خانه نوحه میگذاشتم و حین گوش دادن به مداحی برای امام حسین (ع) کارهایم را میکردم. همه سالهایی که با همسرم زیر یک سقف آمدیم، یادم نمیآید حتی یک بار نماز همسرم قضا شده باشد. در ۵۰ سالی که ازدواج کردم، یادم نمیآید کوچکترین حرفی را خصوصاً در مورد بچهها از پدرشان مخفی کرده باشم. اگر یک روز بچهها از مدرسه دیر به خانه میرسیدند، شب به پدرش اطلاع میدادم. حرف هر دویمان یکی بود. روی حرف پدرشان حرف نمیزدم. الان هم واقعا از همه بچههایم راضی هستم و اگر همه آنها در راه خانم زینب (س) بروند باز هم کم است.
هادی خیلی ورجه وورجه داشت، ولی واقعاً اذیتم نکرد. مظلوم بود، اما زیر بار حرف زور نمیرفت. اگر در محل میدید پسری برای ناموس مردم مزاحمت ایجاد میکند، حسابی برخورد میکرد. در همان نوجوانی میگفت من میروم بسیج و شبها بیدار میمانم به خاطر ناموس دیگران که در امان باشند.