کد خبر: 1129032
تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۱
كشف حجاب رضاخاني، به مثابه يك تجربه شكست خورده
روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، تداعي‌گر اقدام رضاخان در كشف حجاب زنان ايراني است.
نيما احمدپور

روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، تداعي‌گر اقدام رضاخان در كشف حجاب زنان ايراني است. به واقع اينك پس از دهه‌هاي متمادي و البته با نظر به سابقه پوشش زنان كشورمان در طول تاريخ، مي‌توان گفت كه طراحي و اجراي برنامه‌هايي از اين دست، تجربه‌اي شكست خورده قلمداد مي‌شود. بزرگ‌ترين و نزديك‌ترين شاهد آن نيز آن است كه پس از اخراج قزاق از ايران، زنان عفيف ايراني اغلب به حجاب بازگشتند. يك ملت هويت و فرهنگ برساخته خويش در قرون متمادي را به راحتي از دست نمي‌دهد و آن را فداي اميال يا شلتاق‌هاي زودگذر نمي‌کند. در مقال پي آمده، روايت‌ها و تحليل‌هايي چند در باب ماجراي كشف حجاب رضاخاني مورد بازخواني قرار گرفته است. اميد آنكه مفيد‌ آيد.

آيا رضاخان براي زنان ارزش قائل بود؟
برخي در توجيه كشف حجاب رضاخاني، ادعا كرده‌اند كه وي با اين اقدام، به زنان ايراني ارزش بخشيد و راه را براي پيشرفت آنان هموار كرد. نخست جاي اين پرسش است كه آيا اساساً رضاخان براي زنان ارزش و اعتباري قائل بود يا خير؟ دكتر مظفر نامدار، پژوهشگر تاريخ معاصر ايران، به اين پرسش اينگونه پاسخ گفته است:
«فصل سوم كتاب خاطرات اشرف پهلوي، مربوط به ماجراي ازدواج او و خواهرش شمس است. او مي‌گويد: به‌يك‌باره در دربار زمزمه شد كه پدرم براي من و خواهرم شوهر پيدا كرده است! من هنوز هفده ساله هم نشده بودم و شروع به داد و فرياد و گريه كردم كه من شوهر نمي‌خواهم و مگر زور است؟ دست به دامن مادر و برادرم شدم. او گفت پدر هر تصميمي بگيرد، تو حق مخالفت نداري، بنابراين چون و چرا نكن. مادرم هم همين را ‌گفت. اشرف مي‌گويد به اعتقاد رضاخان، دختر بايد در سن مشخصي ازدواج كند. طبق خاطرات اشرف، پدرش براي او فريدون جم پسر محمود جم را انتخاب كرده بود و براي شمس نيز علي قوام را. اشرف مي‌گويد اولين بار كه فريدون جم را ديدم، در حال بازي تنيس با برادرم بود و از او خوشم آمد. بعد از مدتي خواهرم جم را ديد و چون خواهرم از من بزرگ‌تر بود، پايش را در يك كفش كرد كه من علي قوام را نمي‌خواهم و جم را مي‌خواهم. چون شمس از من بزرگ‌تر بود، از اين امتياز بهره‌مند شد و شوهرهاي ما رسماً جابه‌جا شدند و او با جم ازدواج كرد و علي قوام نصيب من شد! افرادي كه مي‌گويند رضاخان آزادي را براي زنان به ارمغان آورد، خاطرات اشرف را بخوانند تا متوجه شوند كه او حتي به فرزندان خودش در انتخاب همسر اختيار و آزادي نمي‌داد، چه برسد به زنان ايراني! در نظر او، اصلاً آزادي معنايي نداشت. همسر دوم رضاخان يعني تاج‌الملوك، اصليتي روسي داشت. او در انتخاب همسر براي پسرش محمدرضا نيز هيچ‌يك از زنان خانواده‌هاي ايراني را شايسته ندانست و ابتدا به سراغ فوزيه يك زن غير ايراني و البته عرب رفت. من هيچ‌گاه نگاه ناسيوناليستي ندارم و تنها از اين‌جهت روي عرب بودن فوزيه تأكيد مي‌كنم كه سلطنت‌طلبان ادعاي ايران‌دوستي و تفاخر به آن سرندهند. توجه كنيد كه قرار بود پسري كه از فوزيه متولد مي‌شود، وليعهد ايران و شاه آينده باشد، شاهي كه مادرش يك فرد غير ايراني و عرب بود. جوانان ما امروز بايد از سلطنت‌طلب‌ها و غرب پرستان سؤال كنند: آيا در ميان زنان ايراني دختر شايسته‌اي وجود نداشت كه عروس رضاخان شود؟ بگذاريد كمي شفاف‌تر صحبت كنيم، خاندان سلطنتي پهلوي حتي به زبان فارسي هم اعتقادي نداشتند. شما ببينيد، اينها خاطرات خود را به زباني غير از فارسي نوشته‌اند. هيچ‌كدام از افراد خاندان دربار پهلوي را نمي‌توانيد پيدا كنيد كه خاطرات خود را به زبان فارسي نوشته باشد. يا به فرانسوي نوشته‌اند يا به انگليسي. محمدرضا پهلوي، پاسخ به تاريخ را هم به زبان فرانسه نوشت. درواقع او در اين كتاب ملت ايران را شايسته پاسخ نمي‌دانست، بلكه به اربابان غربي‌اش جواب پس داد و نه به ايراني‌ها. آنها اساساً شأني براي ملت ايران قائل نبودند و هيچ‌وقت به خودشان نگفتند كه ما بايد به ملت ايران پاسخ دهيم... .»
سال‌هاي مشقت بار زنان ايراني
رفتار رضاخان با ملت ايران به ويژه زنان، در وانهادن اعتقادات ديني و سنن ملي خويش، از نمادهاي سبعيت و بي‌هويتي در كارنامه زمامداري وي به شمار مي‌رود. در آن دوره بخش زيادي از زنان ايران، از حضور در جامعه محروم شدند و دوره‌اي مشقت بار را تحمل كردند. دكتر موسي فقيه حقاني، پژوهشگر تاريخ معاصر ايران در تحليل اين ماجرا آورده است:
«تجربه نشان داده است كساني كه براي غربي كردن جوامعي نظير ايران تلاش مي‌كنند، براي رسيدن به اهدافشان از اعمال هيچ زور و جنايتي پرهيز ندارند و اگر هم شعار آزادي بدهند، در نهايت به محدوديت ختم مي‌شود، براي اينكه بتوانند به اهداف خودشان برسند. در نتيجه در زمان كشف حجاب از زنان ايراني، نه تنها خبري از پيشرفت نبود، بلكه حتي باعث شد تعدادي از زنان جامعه ايراني، به اجبار تن به اين ماجرا بدهند. تعداد فراواني هم كه تن ندادند، مجبور شدند مشقتي به طول شش سال تحمل كنند و نتوانند از خانه بيرون بيايند و مثلاً براي استحمام به حمام بروند، يا نتوانند براي فاتحه خواندن براي پدر و مادر و اقوامشان به قبرستان بروند و براي كوچك‌ترين مايحتاجشان نتوانند از خانه خارج شوند و اگر ريسك كنند و خارج شوند، با كتك، چماق و باتوم ژاندارم‌‌ها و شهرباني‌چي‌ها مواجه شوند و همسرانشان به دردسر‌هاي سختي بيفتند. چون اگر زن باحجابي را دستگير مي‌كردند، علاوه بر ضرب و شتم و برداشتن حجاب، همسرش هم احضار مي‌شد و برخورد‌هاي سختي با همسر بانوي با حجاب مي‌شد. واقعاً شش سال پر محنت و مشقت بار، بر زنان شريف ايراني و زنان محترم ايراني در آن دوره سپري شد كه ذكر آن در بسياري از منابع آمده است. بنابراین بخش عمده‌اي از زنان ايراني، در آن زمان آزادي خودشان را از دست دادند و نمي‌توانستند بدون حجاب در جامعه حاضر شوند. مي‌دانيد كه زن در اقتصاد ايران هم نقش محوري دارد ولي در همان زمان، حتي در مناطقي مثل كردستان يا لرستان هم كشف حجاب اعمال مي‌شد و بانواني كه نقش اجتماعي داشتند و در حوزه اقتصاد ملي فعال بودند و بخشي از معيشت خانواده به واسطه كار آنها تأمين مي‌شد مجبور مي‌كنند چادرشان را بردارند كه همين موضوع اتفاقاً نه تنها آزادي را به همراه نمي‌آورد، بلكه خيلي هم محدود كننده بود... .»
پاسبان وقتي‌ چارقد را كشيد، مقداري ‌از موي ‌سر زن‌ هم ‌كنده ‌شد
بسا چهره‌هاي سياسي و فرهنگي معاصر در خاطرات خويش، فضاي حاكم بر جامعه و مردم در دوران تحميل كشف حجاب را ترسيم كرده‌اند. در زمره آنان است خطيب نامور معاصر زنده‌ياد حجت‌الاسلام والمسلمين محمدتقي فلسفي كه در اين فقره خاطراتي تلخ بيان داشته است:
«از ماجراي ‌كشف ‌حجاب ‌و جناياتي ‌كه ‌رضاخان ‌و مزدورانش‌ در حق‌ زنان‌ و مردم‌ و نواميس‌ مسلمين ‌انجام ‌مي‌دادند، خاطراتي ‌بسيار تلخ‌ دارم‌ كه ‌واقعاً نمي‌دانم ‌چگونه ‌بيان ‌كنم‌. مناظري ‌مي‌ديدم ‌كه ‌از بس ‌سنگين ‌و سخت‌بود، نمي‌توانستم ‌بايستم ‌و نظاره‌گر باشم‌. با عجله ‌رد مي‌شدم‌ كه‌نبينم‌. فراموش‌ نمي‌كنم ‌روزي‌ پيرزني ‌كه ‌موهاي‌ سفيدش ‌را حنا بسته ‌بود، چادر به‌سر كرده‌بود و زير چادرش‌ هم‌ روسري‌داشت‌ كه ‌آن‌زمان ‌به آن چارقد مي‌گفتند. ناگهان ‌يك‌پاسبان ‌پليد سر رسيد و چادر را از سر پيرزن‌كشيد. اما وقتي ‌چارقد را كشيد، مقداري ‌از موي‌ سر زن‌ هم‌كنده ‌شد! پيرزن‌بيچاره، ‌سر برهنه‌ بر زمين ‌نشست‌ و نمي‌دانست ‌چه ‌بايد كند. عمل ‌آن ‌مأمور جاني ‌با آن ‌زن‌ محترم‌ در آن‌ سن ‌و سال‌، خيلي ‌دردآور و تأسف‌بار بود. در همان‌ روزها از طرف‌ دولت ‌به ‌مردم‌ دستور داده‌بودند ‌اهالي‌ هر محل‌ مجلسي‌بگيرند و زن‌ها و دخترهايشان ‌را بدون ‌حجاب‌ به ‌آنجا بياورند تا بي‌حجابي‌ عادي ‌شود. خدا مي‌داند كه ‌ اوایل‌ كار، در محلات‌ شهر چه‌خبر بود. وقتي‌ مي‌گفتند امشب ‌مجلس ‌در اين ‌كوچه ‌برگزار مي‌شود، مردم ‌مسلمان‌ و متدين‌ و زن‌هاي‌شريف‌ و با عفت‌، نمي‌دانستند چه‌ كنند. آنها لباس‌گشادي ‌مي‌پوشيدند و سر را با يك‌پارچه‌ بزرگ ‌مي‌بستند. من ‌بارها ديدم ‌كه‌عده‌اي‌ با اين ‌هيئت ‌به‌طرف ‌مجلس‌ جشن‌ مي‌رفتند، اما زار زار بر بدبختي‌خود اشك ‌مي‌ريختند! با اين‌ وضع‌، مجلس‌ بلا و مجلس ‌مصيبت‌ به ‌نام ‌مجلس ‌جشن‌ بر پا مي‌شد و رژيم‌گمان ‌مي‌كرد كه ‌مردم ‌مسلمان‌، ننگ‌ بي‌حجابي‌را پذيرفته‌اند. آن‌ روزگار گذشت‌، اما تاريخ ‌تلخي‌بود. آن‌قدر تلخ‌ كه ‌هرگز از ياد نمي‌رود. هر وقت‌ بعضي ‌از آن ‌مناظر را به‌ياد مي‌آورم‌، بي‌اختيار حالت ‌تأثر و گريه ‌به ‌من ‌دست‌مي‌دهد... .»
عكس گرفتن از پيرزن مُرده، براي تبليغ كشف حجاب
حجت‌الاسلام والمسلمين علي آل اسحاق نيز در زمره چهره‌هايي است كه از ماجراي كشف حجاب در شهر زنجان، خاطره‌اي شنيدني دارد. او از جنازه پيرزني حكايت مي‌كند كه براي تبليغ كشف حجاب و با لباس بي‌آستين و كلاه، از آن عكسبرداري شد:
«در دوران رضا پهلوي، من بسيار كوچك بودم، ولي از آن زمان مسائلي را به ياد مي‌آورم. مسئله غم‌انگيزي رخ داده بود و آن قضيه كشف حجاب بود. همه ناراحت بودند و گريه و زاري مي‌كردند، به طوري كه مادرم توجه و رسيدگي سابق را نسبت به ما نداشت. بعدها جريان كشف حجاب را از مادرم پرسيدم. به اين ترتيب بود كه دستور مي‌دادند ابتدا كارمندان ادارات، تجار و... در هر شهر، كشف حجاب كرده و حجاب خانم‌هايشان را بردارند. سپس همراه همسرانشان يك عكس دسته جمعي بگيرند و روزنامه‌ها با چاپ اين عكس‌ها خبر پيوستن آن شهر را به مسئله كشف حجاب مي‌دادند. خاطره‌اي در اين موضوع از زنجان به ياد دارم. پيرمرد تاجري بود كه تقريباً 120 سال سن داشت و خانه‌اش مقابل خانه ما در سبزه‌ميدان زنجان بود. پسرش نيز 70ساله بود. آنها از تجار معروف زنجان بودند. در مهماني‌هايي كه در خانه آنها برگزار شده بود، كارمندان اداره‌ها، ارتشيان و مردم عادي به همراه خانم‌هايشان آمده بودند. قرار بود بعد از صرف ناهار عكس دسته‌جمعي بگيرند تا زنجان نيز به كشف حجاب بپيوندد. همسر آن پيرمرد، پيرزني صدساله بود. به او مي‌گويند براي عكس دسته جمعي شما هم بايد بيايید، او ناراحت مي‌شود و مي‌گويد من توان ندارم، چگونه حجابم را بردارم؟ ولي همسر و پسرش اصرار مي‌كنند و مي‌گويند اين كار اجباري است وگرنه اموالمان را مي‌گيرند و ما را بيچاره مي‌كنند. بالاخره يك لباس بي‌آستين به پيرزن مي‌پوشانند و كلاه پهلوي بر سرش مي‌گذارند. (با لباس بي‌آستين، كشف حجاب و كشف عفت مي‌كردند) چند قدمي كه پيرزن را مي‌آورند، مي‌بينند سنگين شده، بعد متوجه مي‌شوند كه او از ناراحتي مرده است. مأموران مي‌گويند كه او هم بايد در عكس باشد. بالاخره جسد پيرزن را مي‌آورند و پسرهايش او را كنار كمر پدرشان نگه مي‌دارند و عكس مي‌گيرند. من آن شب در آغوش نامادري‌ام بودم و جريانات را مي‌ديدم، ولي نمي‌فهميدم، بعدها از مادرم قضيه را پرسيدم... .»
سپردن مأموريت كشف حجاب، به رفتگران نجف‌آباد
حجت‌الاسلام والمسلمين يدالله پورهادي از علماي شهر نجف آباد نيز در باره اين رخداد نكات جالبي به تاريخ سپرده است. او به خاطر مي‌آورد كه به دليل عدم تأسيس نظميه در اين شهر، مأموريت كشيدن چادر زنان به رفتگران هر محله سپرده شده بود:
«از طرف حكومت دستور داده شد كه در ميان محله‌ها، افرادي كه از نظر ثروت و شهرت شاخص بودند يا سمتي داشتند، گزينش شده و به بخشداري دعوت شوند و ملزم باشند به اينكه همسرانشان را بدون چادر و روسري از منزل بيرون برند. در بخشداري جشني ترتيب داده مي‌شد كه شامل سخنراني و پذيرايي بود و بعد از پايان جشن، اين افراد با همان هيئت ظاهري كه در جشن شركت كرده بودند، به منزل باز مي‌گشتند. هدف از اين كار، كاستن عظمت و حرمت حجاب در نظر مردم و شكستن قبح بي‌حجابي بود. به اين ترتيب، پذيرفتن بي‌حجابي براي عامه مردم - كه از لحاظ مشاغل اجتماعي و از جنبه مالي و شخصيتي در رتبه ‌پايين‌تري قرار داشتند- آسان مي‌شد. البته ابتدا خانواده‌هايي كه به بخشداري دعوت شده بودند، در اين انديشه فرو رفتند كه اين مسئله برايشان لكه ننگي محسوب مي‌شود، بنابراين بعضي از آنها به جاي همسر خود، زناني از روستا را با خود مي‌بردند و در ازاي آن پولي نيز پرداخت مي‌كردند و در شرايطي كه اتومبيل بسيار كم بود، اتومبيلي تهيه مي‌كردند كه آنها را از در منزل تا بخشداري ببرند و زن روستايي ناشناس همراه با آنها به بخشداري مي‌رفت و با اتومبيل باز مي‌گشت. اين مرحله‌ اول كشف حجاب بود. پس از آن اعلام كردند كه هيچ زني حق ندارد با چادر در كوچه و بازار و خيابان ظاهر شود. بعد از صدور اين دستور، بيرون رفتن زنان با چادر به صورت مخفيانه صورت مي‌گرفت و زناني كه براي انجام كارهاي ضروري مانند حمام رفتن از خانه بيرون مي‌ر‌فتند (آن زمان در خانه‌ها حمام وجود نداشت و حمام‌هاي عمومي رايج بود) مورد تعرض مأموران دولتي قرار مي‌گرفتند. در نجف آباد مأموريت اين كار به رفتگرها سپرده شده بود، زيرا هنوز نظميه و شهرباني در نجف‌آباد وجود نداشت. رفتگرها در معابر عمومي مخفي مي‌شدند و به محض مشاهده زنان محجبه، به يكباره حمله مي‌كردند و چادر را از سر آنان مي‌كشيدند! اين خانم‌ها با سر برهنه يا با روسري، خود را به خانه يا يك جاي ديگر مي‌رساندند تا از دست مأموران نجات يابند... . »
مؤسس حوزه علميه قم: تا آنجا كه ‌مي‌توانيد مقاومت‌ كنيد
موضع مرجع نامور وقت زنده‌ياد آيت‌الله‌العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري در برابر كشف حجاب رضاخاني، از مدخل‌هاي مهم در تحقيق پيرامون اين موضوع به شمار مي‌رود. حسين شاه حسيني فرزند شيخ زين‌العابدين شاه حسيني از بازاريان وقت، از جمله كساني است كه در اين باب، نكاتي را از مؤسس حوزه علميه قم نقل مي‌كند:
«در كشف‌ حجاب‌ رضاخاني، پدر من‌ جزو رؤساي‌ اصناف‌بود. پدر ما جزو مخالفان [سياست كشف حجاب]‌بود، خيلي ‌شديد مخالفت ‌مي‌كرد و از تهران ‌يك‌بار بلند شد و رفت‌ خدمت ‌آيت‌الله آقاي ‌حاج‌شيخ‌عبدالكريم ‌حائري ‌كه ‌مرحوم ‌آقاي ‌زنجاني ‌و عده‌اي ‌هم‌ پيشكارانشان ‌بودند. ايشان‌رفته ‌بود آنجا كه‌ ما چه‌كنيم‌؟ آقاي حائري حكم داده بود: هيچ ‌تبعيت ‌نمي‌شود كرد، به‌هيچ ‌وجه ‌من‌الوجوه ‌نپذيريد و تا آنجا كه ‌مي‌توانيد مقاومت‌كنيد... پدرم‌ آن‌ موقع ‌مي‌رفت ‌درس ‌مرحوم‌حاج‌شيخ‌عبدالكريم [حائري يزدي]‌..‌. ولي ‌در عين‌حال‌ بعضي ‌از روزها چند نفري ‌بودند كه ‌مرحوم ‌حاج‌شيخ‌عبدالكريم اينها را تهران‌‌مي‌فرستاد. حالا چه ‌مي‌كردند، ديگر ماها نمي‌دانيم‌. پدرم ‌تعريف‌ مي‌كرد روزي عده‌اي نزد حاج‌شيخ‌عبدالكريم ‌رفتند و به‌ ايشان‌گفتند ‌آقا! اين [رضاخان]‌ دارد تغيير لباس ‌مردها را مي‌دهد. مثل اينكه ‌مرحوم‌ حاج‌شيخ‌عبدالكريم ‌ريش ‌زردي ‌داشته‌، دست‌ مي‌اندازد و ريش‌هايش‌ را مي‌كند و مي‌گويد اين‌ مقدمه‌ است ‌براي ‌اينكه ‌يواش‌يواش‌چادر را از سر زن‌هاي‌ما بردارند، من‌ نمي‌گويم ‌كه ‌لباستان‌ را عوض‌نكنيد، ولي ‌در عين‌ حال ‌مواظب ‌باشيد كه ‌مقدمه ‌چادر برداشتن ‌از سر خانم‌هاست‌، حواستان ‌جمع ‌باشد، اين ‌مردك‌[رضاخان] اگر بر خر مراد سوار بشود، احتمال‌دارد كه ‌بعد عمامه ‌را هم ‌از سر ماها بردارد، خيلي ‌دقت‌كنيد... .»
تشييع پيكر شيخ مؤسس، بسترساز حضور زنان با حجاب در خيابان‌هاي شهر قم
با تمام آنچه بدان اشارت رفت، وقايعي چند موجب شد كه زنان در دوران حكومت رضاخان، به حضوري گسترده در خيابان‌ها دست بزنند. يكي از اين رويدادها، تشييع پيكر آيت‌الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري در قم است كه آيت‌الله سيدحسن بدلاء در خاطرات خود از آن سخن مي‌گويد:
«زنان تا پيش از فوت مرحوم حاج شيخ عبدالكريم، براى فرار از برخورد مأموران نظميه در خصوص حجاب، به خانه‌ها پناه برده بودند و اين مصيبت كمتر از مصيبت بى‌حجابى نبود. در آن زمان با آن كه حمام سر خانه مرسوم نبود، بسيارى از خانواده‌ها براى اينكه نياز زنانشان را به حمام در خود خانه برطرف كنند، تدابير خاصى انديشيده بودند؛ از جمله برنامه غسل و تن شويى را در ايام تابستان در حوض خانه انجام مى‌دادند و براى زمستان‌ها هم كه هوا سرد بود، پستوى خانه را براى اين منظور گرم مى‌كردند و آنگاه با يك آفتابه و در حالى كه درون مجمعه‌اى مى‌رفتند، غسل مى‌كردند. بعد از ارتحال حاج شيخ عبدالكريم، زنان به بهانه شركت در مراسم تشييع آن مرحوم، به خيابان‌ها ريختند و براى اولين‌بار در خيابان‌ها و مجامع عمومى، زنان با حجاب كامل و چادر و در قالب يك اجتماع بزرگ، ديده شدند و از آن به بعد هم سد شكسته شد... .»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار