کد خبر: 1113756
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
گذری بر دلاوری‌های سردار شهید علی‌اکبر حاجی‌پور در گفت‌وگوی «جوان» با یکی از همرزمانش
شهید علی‌اکبر حاجی‌پور یکی از فرماندهان شجاع، خوشنام و مظلوم لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) است که در جریان ناآرامی‌های کردستان در غرب کشور حضور پیدا کرد و پس از شروع دفاع مقدس نیز جبهه را تا روز شهادتش که در ۱۴ آبان ۱۳۶۲ در جریان عملیات والفجر ۴ رقم خورد، ترک نکرد
 احمد محمدتبریزی
 
 
 
شهید علی‌اکبر حاجی‌پور یکی از فرماندهان شجاع، خوشنام و مظلوم لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) است که در جریان ناآرامی‌های کردستان در غرب کشور حضور پیدا کرد و پس از شروع دفاع مقدس نیز جبهه را تا روز شهادتش که در ۱۴ آبان ۱۳۶۲ در جریان عملیات والفجر ۴ رقم خورد، ترک نکرد. شهید حاجی‌پور در زمان فرماندهی حاج احمد متوسلیان به عنوان فرمانده گردان عمار یاسر فعالیت می‌کرد و در زمان فرهاندهی حاج ابراهیم همت به فرماندهی رسید. سردار رضا غزلی از جانبازان و رزمندگان پیشکسوت دفاع مقدس، سابقه دوستی و آشنایی با شهید حاجی‌پور را در لشکر ۲۷ داشته است. غزلی در گفتگو با «جوان» به آن روز‌های نه چندان دور سفر کرده و در سالروز شهادت این فرمانده دلیر، شرحی از خوبی‌ها و شجاعتش را برایمان بازگو می‌کند. 
 
شهید حاجی‌پور از کشفیات حاج احمد متوسلیان در جبهه غرب بودند؟
این سؤال شما را من گونه دیگری جواب می‌دهم. حاج احمد متوسلیان را همه دوست داشتند و باید گفت این نیرو‌ها بودند که حاج احمد را کشف کردند و دور او حلقه زدند. یعنی حاج احمد ما را کشف نکرد و این ما بودیم که حاج احمد را کشف کردیم. ما با حاج احمد به مریوان رفتیم و دیدیم او از جنس دیگری است و با دیگران تفاوت دارد. البته بچه‌های غرب همه همینطور هستند. مثلاً شهید محمد بروجردی و ناصر کاظمی، چی از حاج احمد کمتر داشتند؟ این‌ها فرمانده حاج احمد بودند و آدم‌های هم‌جنس هم به شمار می‌رفتند. باید گفت شهید بروجردی دٌر یاب بود و می‌گشت آدم‌های ناب را پیدا می‌کرد. حاج ابراهیم همت و شهید حسین خرازی هم نیرو‌های شهید بروجردی بودند. شهید خرازی در پاوه در گشت‌های جاده‌ای فعالیت می‌کرد و جنگ که شروع شد به جنوب رفت. 
 
پس باید گفت جاذبه حاج احمد متوسلیان سبب شده بود تا رزمندگانی مثل شهید حاجی‌پور همه در غرب کشور گردهم جمع شوند؟
دقیقاً همینطور است. حاج احمد مثل یک دُر بود که بچه‌ها گشتند، او را پیدا کردند و دورش حلقه زدند. حاج احمد متوسلیان گاهی سر بچه‌ها داد می‌زد ولی هیچ کس از او دور نمی‌شد. حاج احمد روحیه‌ای داشت که آدم او را می‌طلبید و جذبش می‌شد. شهید علی‌اکبر حاجی‌پور هم یکی از همین نیرو‌ها بود که جذب اخلاق حسنه حاج احمد شده بود. اخلاق حسنه آدم‌ها را جذب می‌کند و امروز گمشده جامعه ما این اخلاق حسنه است. من چند روز پیش در جمعی از خاطرات دفاع مقدس می‌گفتم و گفتم من و حاج احمد متوسلیان از جایی در مریوان رد می‌شدیم، خانمی را در حال گدایی دیدیم. حاج احمد به من گفت برو ببین چرا گدایی می‌کند! من با لباس کردی نزدیکش رفتم و دلیل مشکلش را پرسیدم که گفت شوهرم از اعضای کومله بوده و در درگیری کشته شده و خانواده شوهرم همه کومله‌اند و خانواده خودم هم در روستا هستند و فقیرند. منم و دو تا بچه و مجبورم گدایی کنم. حاج احمد بعد از اینکه آدرس خانه‌اش را پیدا کرد با گریه مبلغی را داد و گفت ببر به آن خانم بده. چند بار دیگر هم به من پول داد تا به آن زن کمک کنم. این رفتار حاج احمد با زن یک ضدانقلاب بود. کردستان امنیتش از محبت فرماندهانی، چون حاج احمد، همت، حاجی‌پور، چراغی و قجه‌ای بود. 
 
شهید حاجی‌پور در چنین مکتبی به فرمانده‌ای تمام تبدیل می‌شود؟
شهید حاجی‌پور همسرش از بستگانش بود و زمانی که ایشان در جبهه حضور داشت به او می‌گوید یا به خانه برگرد یا من را طلاق بده. شهید حاجی‌پور هر کاری می‌کند می‌بیند نمی‌تواند جبهه را ترک کند و در نهایت مجبور می‌شود همسرش را طلاق دهد. دیگر هم هیچ وقت نتوانست ازدواج کند، چون تمام وقتش را در جبهه حضور داشت. جبهه و دفاع از این آب و خاک در این حد برای شهید حاجی‌پور مهم بود. در عملیات والفجر ۴ من در اطلاعات سپاه مریوان بودم و شهید حاجی‌پور در بخش دیگری حضور داشت و خیلی در جریان ریز اخبار لشکر نبودم. اما اینطوری که من یادم هست شهید حاجی‌پور در عملیات والفجر ۴ در دشت پنجوین روی موتور سوار بود و با تیر مستقیم تانک به شهادت رسید. من برای شناسایی داشتم می‌رفتم که شنیدم موتور یکی از فرماندهان را زده‌اند، وقتی پرسیدم چه کسی بوده، گفتند حاجی‌پور را شهید کردند. 
 
در ارتش هم سابقه خدمت داشتند؟
بله، ایشان پس از طی دوران آموزشی به عنوان درجه‌دار کادر، مأمور به خدمت در لشکر گارد شد. با اوج‌گیری مبارزات مردمی در آذر سال ۱۳۵۷، خود را از ارتش باز خرید کرد و به مردم انقلابی پیوست. ما امثال شهید حاجی‌پور زیاد داشتیم. شهید قاسم طاهرنیا از نیرو‌های گارد شاهنشاهی بود و پس از انقلاب به پادگان ولیعصر (عج) آمد و به ما آموزش می‌داد. اول سال ۱۳۵۸ که با بچه‌ها به پاوه رفته بود زخمی می‌شود. او را به بیمارستان می‌برند و بیمارستان دست ضدانقلاب می‌افتد. این شهید مظلوم که به ما آموزش می‌داد و روی ورزش ما تأکید می‌کرد در بیمارستان پاوه با تزریق آمپول هوا به دست ضد انقلاب به شهادت می‌رسد و متأسفانه هیچ جایی هم اسمی از او نیست. حاجی‌پور را هم یکی از همین طاهرنیا‌ها آموزش داد. 
 
قطعاً خیلی لحظه سختی برای شما و سایر نیرو‌ها بود؟
شهید حاجی‌پور برای لشکر یلی بود. در کله قندی مهران یکی از وابستگان صدام یکی از نیرو‌های بسیجی را شهید می‌کند و لباسش را می‌پوشد. این شخص خیلی برای صدام مهم بود و صدام برای نجاتش هلی کوپتر می‌فرستد و در ارتفاعات کله قندی نیرو هلی‌برن می‌کند. اما شهید حاجی‌پور این شخص را پیدا می‌کند و از روبه‌رو او را می‌کشد. ترس برای شهید حاجی‌پور بازیچه بود و معنایی نداشت. شهید حاجی‌پور ترس را ترسانده بود. شهید حاجی‌پور یلی بود و وقتی به میدان نبرد می‌آمد، هنگامی که بسیجی‌ها او را می‌دیدند، به فرمانده‌شان می‌نازیدند و عشق می‌کردند. با وجود این همه شجاعت و دلیری، حاجی‌پور خیلی مظلوم است و کسی چیزی از نمی‌گوید. خودش قبل از شهادتش گفته بود روی سنگ قبرم بنویسید: «شهید بسیج» چراکه من عاشق بسیجی‌ها هستم. تا چندین سال هم همین جمله روی سنگ مزارش نوشته شده بود و بعداً تغییرش دادند. 
 
چنین مظلومیتی در حق این شهدا خیلی ناراحت‌کننده است؟
ما شهیدی به نام قلی اکبری داشتیم که در علمیات بدر خودم شاهد بودم، لب آب، موتور آوردند و او آمد سوار موتور شود تا به نیرو‌های در محاصره‌اش برسد که چنان گلوله تانک به او خورد، همانجا بدنش تکه‌تکه شد. چنین اتفاقی هم برای شهید حاجی‌پور افتاد. زمانی که گلوله تانک به شهید حاجی‌پور می‌خورد، بدنش تکه‌تکه می‌شود. 
 
شهید حاجی‌پور در زمان فرماندهی شهید همت به فرماندهی تیپ می‌رسد. ایشان آن رفاقتی که با حاج احمد داشتند را با حاج ابراهیم همت هم ادامه دادند؟
شهید حاجی‌پور زمان فرماندهی حاج احمد فرمانده گردان خط‌شکن عمار یاسر بود. حاجی‌پور در این دوران در گردان عمار در عملیات‌های فتح المبین و بیت‌المقدس حضوری موفق داشت. در مرحله دوم عملیات الی‌بیت‌المقدس به شدت مجروح شد ولی باز خودش را به مرحله سوم عملیات رمضان رساند و در جریان همین عملیات هم به سختی جانباز شد. قبل از عملیات رمضان هم یکی از فرماندهان شاخص نیرو‌های اعزامی ایران به سوریه در قالب قوای محمدرسول‌الله (ص) بود. پس از حاج احمد، شهید همت، شهید حاجی‌پور را فرمانده تیپ می‌کند، چون شناخت کافی از توانایی‌های او دارد. حاج ابراهیم معاون حاج احمد بود و نیرو‌ها را به خوبی می‌شناختند. گردان‌های عمار، کمیل، مالک و مقداد زیر نظر شهید فعالیت می‌کردند و جزو گردان‌های خط شکن لشکر ۲۷ به شمار می‌رفتند. هر محوری که در جنگ به او سپرده می‌شد، با شهامت و استقامت، پیروز از آن بیرون می‌آمد. غیرت و جوانمردی او، همواره مثال زدنی بود. قطعاً هیچ فرمانده‌ای گوهری مثل شهید حاجی‌پور را رها نمی‌کند. فرماندهان لشکر ۲۷ از اینکه نیرویی مثل اکبر حاجی‌پور دارند، عشق می‌کردند. رابطه نیرو‌ها در دفاع مقدس رابطه برادری بود. هیچ کس با درجه کاری نداشت و زمانی که نیرو‌ها به همدیگر برادر می‌گفتند احساس امنیت می‌کردند. این رزمندگان در کنار همدیگر در دفاع مقدس با هم زندگی می‌کردند و همه پشت همدیگر بودند. حُسن خلق حاجی‌پور باعث دوستی و دوست داشته شدنش بود. به خاطر همین حُسن خلق بچه‌ها دورش جمع می‌شدند و عاشقش بودند. بچه‌های گردانش عاشقانه دوستش داشتند. امثال حاجی‌پور اهل ماندن در این دنیا نبودند. حاجی‌پور همزمان با اینکه نیرویش دردی احساس کند، او بیشتر درد می‌کشد و قبل از اینکه خانواده‌اش اشک بریزند او برای نیروهایش اشک می‌ریخت. آنقدر که رئوف و مهربان و عزیز بود. همانطوری که در مقابل کفار می‌خروشید و سر نترسی داشت از این طرف وقتی نیرویش زخمی می‌شد بغض می‌کرد. شهید حاجی‌پور مثل دریا می‌ماند و مملو از عشق و بزرگواری و رحمت بود. تواضع و فروتنی و حُسن معاشرت و رفتار و گفتار او، زبانزد بچه‌های لشگر بود. برای خودش شـأن و شئونات ویژه‌ای قائل نبود و نیرو‌ها از صمیم قلب این اخلاق او را دوست داشتند و به عنوان فرمانده تیپ به او عشق می‌ورزیدند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار