اگر روزگاری بیانیه موسوی توسط منافقین در خارج از کشور ساختهوپرداخته میشد، این روزها چه کسی برای موسوی خطومشی تعیین میکند؟
به گزارش مشرق، ۲۶تیرماه سال ۱۳۸۸ اکبر هاشمیرفسنجانی پشت تریبون نماز جمعه رفته و خطبه اول را میخواند. در روزهایی که جامعه با رمز تقلب در انتخابات به شدت ملتهب شده بود و برخی خواص به دنبال گرفتن ماهی از آب گلآلود بودند، هاشمی پیشنهاداتی را به عنوان راهحل خروج از بحران مطرح میکند. فردای آن روز وبسایت بیبیسی فارسی در بخش تحلیلی خود این پیشنهادها را شرط پایان درگیریهای خیابانی خوانده و نوشته بود که اگر نظام میخواهد شب سرش را با آسایش روی بالشت بگذارد، باید به خواستههای هاشمی تن بدهد.
هاشمی در آن نماز جمعه خواسته بود برخی عناصر همکار با شبکه جاسوسی در سفارتخانههای اروپایی از زندان آزاد شوند و صندوقهای رأی باطل و انتخابات دوباره برگزار شود. در آن روز تعداد قابلتوجهی از عناصر همراه با فتنه در اطراف دانشگاه تهران جمع شده و با شعارهایی ساختارشکنانه و نیز درگیری با نیروی انتظامی نماز جمعه را به میتینگ سیاسی بدل کرده بودند.
پس از آن نماز جمعه، فتنهگران از هر فرصتی استفاده کردند و در چند تجمع خیابانی در ۱۳آبان و پس از آن در روز تاسوعا و نیز عاشورای حسینی به کف خیابانها آمدند و با حمله به اماکن دولتی، چادر برداشتن از سر زنان محجبه، آتش زدن تکیهها و مساجد، مسیر اولیه در اعتراض به انتخابات را به براندازی با شعار «انتخابات بهانه است/ اصل نظام نشانه» بدل کردند.
اندکی بعد میرحسین موسوی یکی از سران فتنه اشراف، در بیانیهای مشهور به بیانیه شماره۱۷ ضمن خداجو خواندن فتنهگران مواردی را در آن اطلاعیه سیاسی مطرح کرد که به طرز قابل تأملی شبیه سخنرانی هاشمی در نماز جمعه بود. در واقع آنچه در سخنرانی هاشمی به آن اشاره شده بود، موبهمو در بیانیه موسوی تکرار شده بود!
موسوی در آن اطلاعیه سیاسی که در رسانههای ضدانقلاب بازتاب داشت، پنج درخواست داشت که مشابه راهحلهای خروج از بحران هاشمی بود. در آن زمان روزنامه رسالت در سرمقاله خود با نکتهبینی ظریف از این ماجرا در سؤالی مهم از سران فتنه پرسیده بود که آقای موسوی بیانیه شما را چه کسی مینویسد؟
در آن زمان ستاد انتخاباتی موسوی اعلام کرده بود که شخص نخستوزیر سابق خود بیانیههای خیابانی را نوشته است و تنها از برخی دوستان نزدیکش مشاوره میگیرد. بعدها وبسایت راه آزادی نزدیک به برخی همکاران موسوی فاش ساخت که تمامی بیانیههای موسوی را فردی در پاریس نوشته و او در تهران آنها را امضا میکند، روایت شده است که این بیانیهها توسط یکی از نمایندگان سابق مجلس اول که با منافقین و بنیصدر ارتباط ارگانیک داشته، تهیه شده و توسط اردشیر امیرارجمند ویرایش شده و در نهایت از طریق ایمیل به تهران ارسال میشده است، البته این دست بیانیهنویسی از خارج و ارسال آن به داخل سابقه نیز داشته است؛ یکی از اعضای سابق طیف افراطی دفتر تحکیم وحدت فاش ساخته بود که بخش مهمی از بیانیههای این تشکل بهاصطلاح دانشجویی توسط فردی در امریکا نوشتهشده و تنها در داخل کشور منتشر میشد! بعدها مشخص شد این فرد با یکی از اعضای سازمان منافقین در سوئد همکاری داشته و بیانیههای دعوت به اغتشاش خیابانی با کمک سرپل منافقین تهیه و تنظیم میشده است.
از مهمترین دستورالعملهای سرویسهای اطلاعاتی دشمن در جریان فتنه آن بود که عوامل آشوب را به سردستههای منافقین در کشورهای اروپایی وصل کند تا از طریق آنها بیانیهنویسی، شیوه شعارنویسی و روشهای خرابکاری آموزش داده شود تا در داخل کشور اجرایی گردد.
روشن و خاموش کردن یک ماشین بیانیهنویسی
پس از شکست فتنه ۱۳۸۸ و ناامیدی مطلق سرویسهای امنیتی در منطقه از میزان توانایی میرحسین موسوی و همکارانش، جنبش سبز در محاق فرو رفت و حتی تلاش هیلاری کلینتون برای روشن کردن دوباره موتور آنها در بهمنماه سال۱۳۸۹ با تزریق پول و تحریم مردم نیز به جایی نرسید. جنبش براندازی نرم به سرکردگی موسوی، کروبی و خاتمی روزبهروز کمرمقتر شد و در آستانه انتخابات سال ۱۳۹۲ به صورت کامل از نفس افتاد، حتی چپهای ستادی که به یمن روی کار آمدن روحانی دوباره متمایل به قدرت شده بودند نیز تمایل نداشتند بر کالبد این مرده متحرک روحی بدمند یا آن را احیا کنند. موسوی روزبهروز از حافظه تاریخی چپها زدوده شد و حتی در جلسات تیمی و درونی در منزل عبدالله نوری سفارش شده بود نامی از او برده نشود تا مأموریت دولت در برقراری ارتباط با امریکا دچار چالش نشود! در این وضعیت موسویزدایی در میان اصلاحطلبان با انتقاد از درون آغاز شد و در سال ۱۳۹۶ و در ماجرای آشوبهای دیماه آن سال به اوج خود رسید.
در تمامی این مدت ماشین بیانیهنویسی موسوی با دستور از بالا توسط اصلاحطلبان از کار افتاد و تقریباً در هیچ نشست سیاسی در میان چپها و اعتدالیون حتی یکبار هم به مسئله موسوی و ماجرای سال ۱۳۸۸ اشاره نمیشد، گویی هیچگاه موسوی وجود خارجی نداشته است و او مانند سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۸ (در حدود ۲۰سال) از دور خارج شده بود.
در تمامی دوران ریاست جمهوری هاشمی و خاتمی، موسوی از طرف اصلاحطلبان بایکوت سیاسی شدید میشد و حتی مواضع او مورد توجه قرار نمیگرفت. یکی از دانشجویان خط امامی در خاطرات خود نوشته است که اصلاحطلبان رادیکال در حلقه اطرافیان خاتمی اعتقاد داشتند موسوی یک فسیل سیاسی شده است و مواضع او به درد دهه ۶۰ و دوران کوپنی شدن میخورد و نه دوره جامعه مدنی و گفتوگوی تمدنها!
در تمام دوران دولت روحانی از همین نسخه تجویزی درباره موسوی استفاده شد و اصلاحطلبان حاضر در قدرت او را مانند دستمالکاغذی مصرفشده کنار گذاشته بودند. یکی از اعضای ارشد ستادهای موسوی در سال ۱۳۸۸ شرح جالبی درباره سرنوشت او دارد و میگوید: آقای موسوی اخلاق ویژهای داشته و برای همین آبش با چپها توی یک جوی نمیرفت، اما اصلاحطلبان رگ خواب او را میدانستند و هر بار نیاز بود، او را به صحنه میآوردند!
واقعیت آن است که موسوی به دلیل کیش شخصیت شدید، ویژگیهای روحی خاص و یکدندگی کودکانه همواره مورد سوءاستفاده چپها قرار داشته و این گروه متخصص در جنگ روانی انتخاباتی از او در سر بزنگاه استفاده کرده است، به عنوان مثال در ماجرای فتنه بنزینی در سال۱۳۹۸ که عناصر داعشی در خیابانها جولان میدادند، به ناگهان سروکله موسوی پیدا و یک بیانیه با لحن تند از او در فضای مجازی پخش میشود! او در آن بیانیه ضمن همراهی با اغتشاشگران خیابانی تحریم را راهحل مقابله با قدرت خوانده بود. پس از این ماجرا عبدالحمید نقرهکار، باجناق موسوی در واکنش به بیانیه رئیس فتنهگران گفته بود: «وقتی دیدم مهندس موسوی این بیانیه را تکذیب هم نکرد، متوجه شدم انسان تا چه حد میتواند قابلیت سقوط کردن و فریب خوردن داشته باشد.»
بولتنسازی برای تروریستها در تهران
پس از شهادت حاج قاسم توسط گروهک تروریستی سنتکام، موسوی از سر لجاجت و سادهلوحی فراوان، خوشخدمتی به امریکاییها را به نهایت رساند تا جایی که ارگان رسمیاش در سلسله مطالبی با عنوان «سیاست منطقهای جمهوری اسلامی در بوته نقد» حمایتهای جمهوری اسلامی از مظلومان منطقه را زیر سؤال برد! در قسمتی از یکی از این مقالات، سایت کلمه به سابقه اختلافنظر موسوی و رهبر معظم انقلاب در سیاست خارجی اشاره میکند و نامهای را بازخوانی میکند که در آن نخستوزیر وقت، دلایل استعفای خود را برای رئیسجمهور تشریح میکند که عمده آنها به مسائل بینالمللی و سیاست خارجی برمیگشت. شاید حالا بهتر میشود دریافت که چرا موسوی پس از شهادت حاج قاسم به جای عرض تسلیت به مردم داغدار هیزم بر آتشافروزی تروریستها گذاشته و مشاورش در رادیو فردا نوشت که شهادت حاج قاسم باعث کاهش تنش در منطقه خواهد شد.
بیانیه آخر موسوی را هم باید از زاویه دیگر بیانیههای او در ۱۳سال گذشته تحلیل و تفسیر کرد! مردی که روزگاری از سر بدمستی قدرت، چنان مسخ شد که به آرمانهای امام (ره) پشت پا زد و همراه با دشمنان انقلاب بساط تفرقه را گستراند، این روزها در وضعیتی رقتآور گرفتار است که همصدا با باقیمانده شبکه سلفیها و تکفیریها به یک مدافع شهید در جوار حرم زینب کبری (س) و نیز محافظ و مجاهد در راه امنیت ملت ایران و مردم منطقه جسارت میکند. این همکاری مشترک علاوه بر نشان دادن مسیر سقوط اخلاقی، نشانهها و سؤالات دیگری نیز در خود دارد، از جمله آنکه اگر در گذشته بیانیه موسوی توسط سرپل منافقین در خارج از کشور ساختهوپرداخته میشد، این روزها چه کسی برای موسوی خط و مشی تعیین میکند؟ احتمالاً خانواده او که مدتی است از رأفت نظام در عدمبرخورد با سران فتنه استفاده کرده و رابط او با برخی اشخاص و محافل خاص شدهاند، پاسخ مناسبی برای این سؤال خواهند داشت! شرح حال مردی که روزگاری در مسجد نازیآباد در حمایت قاطع از مستضعفان جهان سخنرانی میکرد، این روزها بسیار عبرتانگیز است.