وقتی صحبت از عادتها و رفتارهایی است که قرار است حالمان را خوب کنند، همیشه یک قانون را به یاد داشته باشید: «هیچ قانونی وجود ندارد.» تحقیقات جدید در روانشناسی شادی و خوشبختی مکرراً به این نتیجه رسیدهاند که غرقشدن در مثبتاندیشی یا جدیگرفتن بیش از حد توصیههای خودیاری نه تنها حال ما را بهتر نمیکنند، بلکه شاید امکان احساس شادی در آینده را هم از ما بگیرند. دیوید رابسون، نویسنده کتاب «دام نبوغ» برخی از این تحقیقات را مرور کرده است.
روی شادی تمرکز نکنید!
نوجوان که بودم، مدتی نارضایتی و ترس گریبانم را گرفته بود و مانند همه نوجوانهای دیگر از این احساسها به تنگ آمده بودم، والدینم با من همدردی نمیکردند و اغلب متحیر بودند چرا چنین احساسی دارم. آنها که دهه پنجم زندگی خود را سپری میکردند به سختی میتوانستند درک کنند نارضایتی من در ابتدای قرن۲۱ از کجا ناشی میشود.
مادرم یک بار گفت: «اشکال نسل شما این است که انتظار دارید همیشه شاد باشید.» گیج شده بودم. مگر شادی هدف زندگی نیست و نباید تلاش کنیم در هر موقعیتی به دستش آوریم؟ نمیخواستم این حقیقت را بپذیرم که اندوه امری است گریزناپذیر و خارج از کنترل.
حجم رو به افزایش کتابها و مقالاتی که درباره بهزیستی منتشر میشوند، نشان میدهد افراد بسیاری با من همعقیدهاند. با این حال، به عنوان نویسندهای که آخرین تحقیقات را هم رصد میکند، متوجه شدهام در رویکرد افراد به شادی تغییری رخ داده است و اکنون به این نتیجه رسیدهام که حق با مادرم بود. مطالعات فراوانی که در ۱۰ سال گذشته انجام شدهاند، نشان میدهند اشتغال ذهنیمان به شادی و اعتمادبهنفس موجب شده است رضایت کمتری از زندگی داشته باشیم و در رسیدن به اهداف واقعیمان چنان که باید کارآمد نباشیم. در حقیقت اگر تمرکز بر شادی را کاملاً کنار بگذاریم، احتمالاً شادتر خواهیم بود.
میل دائمی به شادی
رضایتمان را کمتر میکند
بیایید ببینیم جستوجوی آگاهانه شادی چه تأثیرات غیرمنطقیای بر حالمان میگذارد. با مقاله آیریس ماس از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی شروع میکنیم. ماس در این مقاله به آزمایشی اشاره میکند که در آن از شرکتکنندگان میپرسند با چنین جملاتی چقدر موافقند: «فقط تا جایی برای امور ارزش قائلم که بر شادی شخصی من تأثیر بگذارند» «حتی وقتی شادم، همچنان به شادی بیشتر فکر میکنم.» میتوانستیم نتیجه بگیریم افرادی که به این جملات امتیاز بالایی دادهاند از تکتک لحظات زندگیشان به تمامی لذت بردهاند، اما ماس دریافت این افراد از زندگی روزمره خود چندان لذت نمیبردند. این افراد حتی در موقعیتهایی که چندان استرسزا نبودند، بیشتر از دیگران نشانههای افسردگی بروز میدادند.
تردیدی نیست که عوامل متعددی میتوانند چنین حالتی را ایجاد کنند، اما مطالعه دوم نشان داد بین تعریف افراد از شادی و لذتنبردن از زندگی روزمره ارتباط معناداری وجود دارد. در آزمایش دوم، ماس از نیمی از شرکتکنندگان خواست مقالهای خشک و بیروح درباره اهمیت قضاوت عقلانی بخوانند و به نیمی دیگر از شرکتکنندگان متنی داد که اهمیت حال خوب را شرح میداد، سپس هر دو گروه را به تماشای فیلمی نشاطآور نشاند که زندگی یک اسکیتباز حرفهای را روایت میکرد. شرکتکنندگان گروه دوم نمیتوانستند از تماشای این فیلم انگیزشی لذت ببرند. ذهن آنها حین تماشای فیلم بر شادی و خوشبختی خودشان متمرکز بود و همین امر احساس لذت را در آنها از بین میبرد. نتایج نشان داد افرادی که شادی را معیار مهمی در زندگیشان قلمداد میکنند، وقتی اتفاق لذتبخشی رخ میدهد، کمتر لذت میبرند.
این نتایج که بارها و بارها در آزمایشهای دیگر تکرار شدند، از نیمه تاریک جستوجوی شادی پرده برمیدارند. میل دائمی به شادتربودن نه تنها میزان رضایت از زندگی روزمره را کاهش میدهد، بلکه موجب میشود آدمها بیشتر احساس تنهایی کنند. ما آن قدر به حال خوب خودمان فکر میکنیم که اطرافیانمان را از خاطر میبریم، حتی از آنها خشمگین میشویم که ناخواسته حسوحالمان را خراب میکنند یا حواسمان را از اهداف «مهمترمان» پرت میکنند.
آنان نگران از دستدادن زمان هستند
جستوجوی شادی حتی بر درکمان از زمان هم تأثیر عجیبی میگذارد «ترس ازدستدادن فرصتها» که همواره با ماست به یادمان میآورد، زندگی چقدر کوتاه است و ما مجبوریم برای فعالیتهایی که جذابیت چندانی ندارند وقت بسیاری صرف کنیم. در سال ۲۰۱۸، محققان دانشگاه تورنتو دریافتند وقتی افراد فیلم خستهکنندهای را تماشا میکنند، اگر فقط تشویقشان کنیم که خوشحالتر باشند، بیشازپیش این احساس را در آنها تقویت میکنیم که «زمان در حال ازدسترفتن است.» وقتی از شرکتکنندگان خواسته شد ۱۰ فعالیتی را فهرست کنند که شادشان میکند، همین نتیجه به دست آمد: مرور فعالیتهایی که افراد میتوانستند برای افزایش شادکامیشان انجام دهند، به نوعی وحشتزدهشان میکرد، آنها متوجه میشدند برای تحقق همه اهدافشان زمان بسیار کمی در اختیار دارند. شاید مهمترین نکته این است که توجه دائمی به حسوحال خودمان نمیگذارد از خوشیهای زندگی روزمره لذت ببریم.
ناتوانی درک لذتهای کوچک زندگی
دکتر بهرام محمودیکهریز و دکتر جولیا وُگت از دانشگاه ریدینگ در بریتانیا با مطالعه رفتار شرکتکنندگان دریافتند افرادی که در پرسشنامه ماس بیشترین امتیاز را کسب کردند، هیجان چندانی برای اتفاقات آینده نداشتند، کمتر چشمانتظار آنها بودند و وقتی این اتفاقات رخ میداد، نمیتوانستند از آن لحظات لذت ببرند. علاوه بر این، احتمال اینکه این افراد پس از تجربه یک اتفاق خوشایند از آن با علاقه یاد کنند، کمتر بود. به نظر میرسید این اتفاق در ذهن آنها جایگاه درخورتوجهی نداشت. دکتر محمودیکهریز میگوید: «چنین افرادی در ذهنشان آنچنان استانداردهای بالایی برای دستیابی به شادی دارند که حتی نمیتوانند قدردان امور ساده و کوچکی باشند که به راستی معنادارند، نتیجه آنکه کمتر احساس خوشبختی میکنند.»
دکتر محمودیکهریز میگوید: در میانه این همه استرس، درک ارزش لذتهای کوچک میتواند از اضطرابهایی که هر روز تجربه میکنیم، کم کند. انجام این کار برای افرادی که مدام به شادی فکر میکنند، دشوار است چراکه این افراد همیشه افسوس فعالیتهایی را میخورند که میتوانستند انجام دهند.
رؤیاپردازی گاهی نتیجه عکس دارد
فقط جستوجوی شادی نیست که مسئلهساز است، روشهای دیگری هم که قرار است رضایت بیشتری نصیبمان کنند، گاه خلاف انتظارمان عمل میکنند، برای مثال تکنیکی را در نظر بگیرید که اغلب آن را توصیه میکنند: «موفقیتت را تصور کن.» دانشجویان خودشان را در لباس فارغالتحصیلی تصور میکنند ورزشکاران مدال طلا را دور گردنشان میبینند و افرادی که رژیم گرفتهاند، تصویر لباسهایی را پیش چشم دارند که قرار است در پایان دوره رژیم غذاییشان بپوشند. تصورات مثبت و احساسات مثبتی که این تصورات ایجاد میکنند به احساس خشنودی و رضایت از خود منجر میشود.
کتابهای پرفروشی مانند «قدرت مثبتاندیشی» اثر نورمن وینسنت پیل و زندگینامههای انگیزشی این اندیشهها را ترویج میکنند. به نظر میرسد اندیشیدن به موفقیت میتواند انگیزه و اعتمادبهنفسمان را تقویت کند. چه اشکالی دارد آینده بهتری برای خودمان تصور کنیم؟
اما پروفسور گابریل اُتینگن و همکارانش در دانشگاه نیویورک نشان دادند چنین برداشتهایی در اکثر موارد آسیبزا هستند. وی در یکی از نخستین پژوهشهایش دریافت افرادی که رژیم میگیرند و به تصویر جدیدتر و سالمتر خودشان هم فکر میکنند، در مقایسه با افرادی که رژیم گرفتهاند، اما خود را درگیر این تصورات نمیکنند، کمتر وزن کم میکنند. به همین شکل، دانشجویانی که درباره شغل آیندهشان رؤیاپردازی میکنند، در قیاس با دانشجویانی که موفقیتشان را با چنین جزئیاتی تصور نمیکنند، کمتر موفق میشوند بعد از دانشگاه شغلی برای خودشان پیدا کنند.
محققان احتمال میدهند تصورات مثبت و حسوحال مثبتی که فرد به واسطه این تصورات تجربه میکند، به احساس خشنودی از خود منجر میشود. دکتر ساندرا ویتلدر که دوره پسادکترایش را در دانشگاه نیویورک میگذراند، میگوید: «وقتی حس خوبی به آینده دارید، ضرورتی نمیبینید دست به عمل بزنید.» پژوهش دیگری که به تازگی انجام شده است، این نتایج را تأیید میکند. این پژوهش با هدف ارزیابی پیشرفت تحصیلی دانشجویان طی دو ماه انجام شد. نتایج نشان داد دانشجویانی که درباره موفقیت شان بیشتر خیالپردازی میکردند، کمتر از دیگران خودشان را برای امتحانات آماده میکردند، میتوان حدس زد این افراد، در سطح ناخودآگاه احساس میکردند میتوانند نمره خوبی بگیرند و ضرورتی احساس نمیکردند قبل از امتحان خود را آماده کنند، نتیجه آنکه در عمل موفق نبودند.
این تصورات نه تنها احتمال موفقیت افراد را کاهش میدهد، بلکه وقتی فرد امیدهای قبلی را با وضعیت فعلی مقایسه میکند، بار عاطفی شکستها تأثیر درخورتوجهی بر او دارد.
استفاده از روش تقابل ذهنی
اگر واقعاً میخواهید موفق باشید، بهتر است از روش «تقابل ذهنی» استفاده کنید. در این روش، موانع پیش رویتان را تحلیل میکنید، ناکامیهایی را که احتمالاً با آنها مواجه میشوید تصور میکنید و سپس این موانع و ناکامیها را در تصورتان از موفقیت جای میدهید، برای مثال، کسی که رژیم میگیرد، وقتی با وسوسه خوردن تنقلات و غذاهای ناسالم مواجه میشود، باید به این نکته توجه کند که خوردن این غذاها برای سلامتش مضر است و او را از هدفش دور میکند. با تمرکز بر شکستهای احتمالی، ممکن است در کوتاهمدت احساس خوبی تجربه نکنید، اما مطالعات فراوانی نشان میدهد این تمرین ساده میتواند انگیزه و موفقیتتان را در درازمدت افزایش دهد.
اهدافمان را کمتر و واقعبینانهتر کنیم
تأثیرات ناخواسته این روشها زنگ خطری است برای افرادی که انتظار دارند خشنودی و رضایت بیشتری تجربه کنند. در آستانه سال نو خیلیها به ایجاد تغییرات جدید فکر میکنند. اگر از شیوههای نادرست برای تحقق اهدافمان استفاده کنیم، مجموعهای از تصمیمات بیشازحد جاهطلبانه را فهرست میکنیم که ارمغانی جز استرس و ناامیدی و تنهایی برایمان نخواهند داشت.
به جای آنکه از تغییرات مدنظرمان فهرست بلندبالایی تهیه کنیم، باید اهدافمان را کمتر و واقعبینانهتر کنیم. زمانی میتوانیم حتی از برخی عادات که به ظاهر تأثیر بدی ندارند، بیشترین استفاده را ببریم که چندان به آنها تکیه نکنیم. باید انتظارتان را از مسیر پیش رویتان تنظیم کنید. میتوانید رضایت و خشنودی بیشتری تجربه کنید، اما انتظار معجزه نداشته باشید و این واقعیت را بپذیرید که هر چقدر تلاش کنید، باز هم احساس ناکامی و نارضایتی گاه بهگاه خود را نشان خواهد داد. در عالم واقع، کمی احساسات منفی به اهدافتان کمک خواهد کرد. وقتی اندوهگین هستید، اغلب به این دلیل است که حقیقتی دردناک، اما مهم را آموختهاید. استرس هم به شما انگیزه میدهد در زندگیتان تغییراتی ایجاد کنید. کافی است متوجه شوید احساسات منفی چه کارکردی دارند و بپذیرید این احساسات بخش جدانشدنی زندگی هستند. پذیرش این حقیقت کمکتان میکند با آنها راحتتر مواجه شوید تا اینکه مدام سعی کنید این احساسات را از زندگیتان حذف کنید. همه تلاشهایمان، اعم از تلاش برای دستیابی به شادی بیشتر یا موفق شدن، با ناامیدی و چالشهایی روبهرو خواهد شد. وقتی برنامههایتان آنطور که میخواهید پیش نمیروند، سرزنشکردن خودتان باید آخرین کاری باشد که انجام میدهید. طبیعی است گاهی حس بدی داشته باشید.
در پایان، شاید لازم باشد این ضربالمثل قدیمی را سرلوحه کارتان قرار دهید: «خودت را برای بدترین اتفاق آماده کن، امیدوار باش بهترین اتفاق بیفتد و از هیچ چیزی در این میان شگفتزده نشو.» همان طور که مادرم تمام آن سالها سعی میکرد به من یاد دهد، به خودتان فشار نیاورید. شاید رضایت خاطر جایی سراغتان بیاید که اصلاً انتظارش را ندارید.
* نقل و تلخیص از: وبسایت ترجمان/ نوشته: دیوید رابسون/ ترجمه: فاطمه زلیکانی/ مرجع: گاردین