خاطرات سرلشکر محمدباقری درخصوص نحوه شهادت برادرش حسن باقری حاوی نکات خاصی است که ما را برآن میدارد، نگاهی به شرایط زمستان سال ۱۳۶۱ بیندازیم. سردار باقری در بخشی از خاطراتش میآورد: «آماده انجام یک عملیات بزرگ بودیم. فرماندهان برای دیدار با حضرت امام (ره) راهی تهران شدند، اما شهیدباقری و تعدادی از دوستان به این دیدار نرفتند. حرف شهید باقری این بود که به امام چه بگوییم؟! بگوییم نیروهای بسیجی را چند ماه آموزش دادهایم، اما نمیدانیم میخواهیم کجا عملیات انجام دهیم.»
عملیات رمضان در تابستان سال ۶۱ یک نقطه عطف در تاریخ جنگ بود. ایران تصور میکرد، میتواند یک پیروزی آسان به دست بیاورد. خصوصاً که گفته میشد ارتش عراق حدود دو سوم قوایش را در جریان دو عملیات فتحالمبین و الیبیتالمقدس از دست داده است، اما عدمالفتح رمضان نشان داد که کار به این راحتیها نیست. خصوصاً که قبل از شروع رمضان، جامعه جهانی با سردمداری امریکا هیاهوی زیادی برای عدم ورود ایران به خاک عراق نشان داد و کمکهای تسلیحاتی به عراق نیز شدت گرفت.
در این شرایط بود که برای ایجاد نشدن رکود در جبههها، ایران به عملیات متوسط و محدود روی آورد. اما اینها چاره کار نبود. شعار تعقیب و تنبیه متجاوز به یک عملیات بزرگ دیگر نیاز داشت. پس از دو عملیات محرم و مسلم بنعقیل، فرماندهان تصمیم گرفتند مجدداً یک عملیات بزرگ انجام دهند و مانند عملیات رمضان، با گرفتن یک نقطه استراتژیک در خاک دشمن، او را وادار به پذیرش شرایط ایران کنند.
اینجا بود که همان سردرگمی مورد اشاره در خاطرات سردارباقری رخ داد. وی در ادامه خاطراتش میآورد: «روزها مشغول شناسایی بودیم. نهم بهمن سال ۶۱ پس از اینکه در منطقه شرهانی به اجرای عملیات شناسایی پرداختیم به منطقه عمومی فکه آمدیم. روی یکی از ارتفاعات این منطقه، میشد مناطق مقابل در خاک عراق را دید. پس از بررسی میدانی با دو جیپی که به منطقه آمده بودیم، وارد دیدگاه خمپارهچیهای نیروی زمینی ارتش در آن منطقه شدیم. عکسها را در سنگر دیدگاه مورد بررسی قرار دادیم، اما همچنان درباره وضعیت و چگونگی ارتفاعات اختلافنظرها وجود داشت.»
یک سر این اختلافنظرها بین ارتش و سپاه نیز بود. پس از اینکه نهم بهمن ماه حسن باقری و مجید بقایی در عملیات شناسایی به شهادت رسیدند، نهایتاً با کمک همین شناساییها، بحثها و جمعبندیهایی که صورت گرفت، قرار شد عملیات والفجر مقدماتی به تاریخ ۱۷ بهمن ماه در جنوب فکه انجام گیرد. این عملیات به خاطر لو رفتن آن توسط ستون پنجم و همینطور موانع عظیم دشمن با عدم الفتح روبهرو شد.
پس از والفجر مقدماتی، اختلافنظری که بین سپاه و ارتش درخصوص منطقه عملیاتی وجود داشت، بیشتر خودش را نشان داد. ارتش معتقد بود که میتوان عملیات دیگری را از شمال فکه و محورهای دیگر مجدداً انجام داد. نهایتاً در بهار سال ۶۲ والفجر ۱ در شمال فکه انجام گرفت. در این عملیات طبق نظر شهیدصیادشیرازی قرار شده بود آتش به جای خون کارگشای خطوط مستحکم دشمن باشد؛ یعنی با آتش توپخانه خودی، خطوط دشمن درهم کوبیده شود و سپس نیروهای خطشکن وارد عمل شوند، اما والفجر ۱ هم سرنوشتی، چون والفجر مقدماتی یافت.
به هر حال در بازخوانی خاطرات فرماندهان جنگ، گاه به نکات جالبتوجهی برمیخوریم که میتواند نمای بهتری از تاریخ دفاعمقدس پیش رویمان بگذارد. جنگی که هشت سال به ملت ایران تحمیل شد، فراز و فرودهایی داشت که تلخی و شیرینیهای بسیاری در خود جای داده بود، اما آنچه باعث سربلندی ملت ایران در دفاع مقدس شد، ایستادگی و جانفشانی مردم و رزمندگانی بود که نهتنها با عراق بعثی، بلکه با انبوهی از کشورهای مدافع بعثیها جنگیدند و یک وجب از خاک وطن را به دشمن ندادند.