سرویس تاریخ جوان آنلاین: روزهای اکنون، تداعیگر چهل و چهارمین سالروز سفر محمدرضا پهلوی به واشنگتن، در پی انتخاب جیمی کارتر به ریاست جمهوری امریکاست. هم از این روی، بازخوانی سیاست رئیس جمهور وقت امریکا در قبال ایران، بهنگام مینماید. مقال پی آمده با استناد به پارهای از تحلیلها در صدد است که چیستی و پیامدهای این رویکرد را بازخواند. مستندات این نوشتار، برتارنمای پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر ایران آمده است. امید آنکه محققان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
حقوق بشر تا جایی مورد توجه ماست که به امنیت ما لطمه نزند!
سیاست حقوق بشر کارتر و تاثیرات آن بر فرآیند انقلاب اسلامی در ایران، از مدخلهای پژوهش تاریخی، درباره علل سقوط شاه به شمار میرود. بسا محققان تاریخ انقلاب اسلامی، بر این باورند که کارتر به رغم مطرح ساختن این سیاست و تبلیغ فراوان برای آن، در عمل و تا آخرین ساعات، حمایت خود از رژیم پهلوی دوم را حفظ کرد و حتی ژنرال رابرت هایزر را برای بررسی امکان کودتا و تکرار ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به تهران فرستاد! سید مرتضی حافظی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره چنین آورده است:
«از همان زمان که کارتر کاندیدای ریاستجمهوری شد و پس از آن، در روزهای اولیه حکومتش، کشورهایی که وابسته و متحد امریکا بودند و درعینحال سابقه خوبی در زمینه حقوق بشر نداشتند، نگران شدند! شاه ایران نیز از این قاعده مستثنی نبود و نگران آن بود که امریکا بر سر او معامله کند. صراحتی که کارتر در ابتدای روی کار آمدن در دفاع از حقوق بشر از خود نشان داد و مصمم بودن او در به اجرا درآوردن آن و اعلام اینکه از حکومتهای ناقض حقوق بشر، حمایت و پشتیبانی نخواهد کرد، بر نگرانی محمدرضا پهلوی افزود. پیروزی کارتر در انتخابات ریاستجمهوری، تأثیر مستقیمی بر نظام سیاسی پهلوی گذاشت. محمدرضا پهلوی که با تکیه بر دکترین نیکسون، حوزه فعالیتهای حکومت خود را از مرزهای کشور فراتر برده و نقش ژاندارم منطقه را برعهده گرفته بود، با این پشتوانه هر صدایی را در داخل خفه میکرد! با به قدرت رسیدن کارتر، شاه با رئیسجمهوری مواجه شد که بنا بر شعارهای انتخاباتی خود قصد داشت به دولتهای بیاعتنا به حقوق بشر، اسلحه نفروشد و آنها را به رعایت سیاستهای حقوق بشری در کشورهایشان ملزم کند.
در آغاز زمامداری کارتر، بهرغم مطرح ساختن شعارهای دموکراتمآبانه، دو عامل موجب ثبات نسبی سیاست امریکا نسبت به ایران شد: نخست اینکه امریکا، از گذشته تعهدات زیادی نسبت به ایران در زمینههای سیاسی و نظامی و تسلیحاتی داشت که نمیتوانست آنها را به یکباره کنار بگذارد. اهمیت موقعیت استراتژیک ایران حتی برای کسانی که خواهان تغییراتی در روابط امریکا با ایران بودند، قابلانکار نبود. سیاست امریکا حفظ ایرانی باثبات، مستقل، غیرکمونیست و سربهراه بود که توان و تمایل مقاومت در برابر تهاجم شوروی را چه مستقیم و چه غیرمستقیم داشته باشد و در جهت حفظ ثبات در خلیجفارس، خاورمیانه و جنوب آسیا به ایفای نقش خود ادامه دهد. بهعلاوه استراتژی سیاسی و نظامی امریکا، شبیه کشتی بزرگ و سنگینی بود که تغییر جهت دادن آن با یک حرکت امکانپذیر نبود! دومین عامل رکود سیاست امریکا در ایران در اوایل حکومت کارتر، عدم درک عمیق بحران ایران، تا اواخر سال ۱۹۷۸ بود. بهرغم هراس محمدرضا پهلوی از به قدرت رسیدن کارتر و شعارهای او باید اشاره کرد که تعهد مطلق کارتر به حقوق بشر، متناقض و گزینشی وصف شده است تا جایی که سایروس ونس وزیر امور خارجه امریکا اعتقاد داشت: حقوق بشر تا جایی مورد توجه ما میباشد که به امنیت ما لطمه نزند!... کارتر در طول دوران ریاستجمهوریاش، بارها نشان داده بود که برای بهدست آوردن منافع ژئوپلتیک و استراتژیک، بهراحتی اخلاق را زیر پا میگذارد. اینهمه سیاستهای متناقض حقوق بشری او، با نادیده انگاشتن صدای انقلابی همراه شد که ثبات و آرامش را برخلاف آنچه کارتر گفته بود، از ایران سلب کرده بود! کارتر نخست و در آغاز کار، اعلام کرده بود: امریکا دیگر به خاطر ترس مفرط از کمونیسم از دیکتاتورها حمایت نخواهد کرد، اما به رغم این اظهارنظر کارتر در دفاع از حقوق بشر، موقعیت استراتژیک ایران باعث شد کار او نقض حقوق بشر در ایران را نادیده بگیرد و آن را زیر پا بگذارد! سیاست رسمی دولت کارتر در مورد رعایت حقوق بشر در ایران، کاملاً احتیاط آمیز بود. با توجه به تغییر اوضاع در ایران و گزارشهای وزارت خارجه درباره شرایط حقوق بشر، سیاستهای متناقض کارتر ادامه یافت. وی درحالیکه شاه را نسبت به حمایتهای خود دلگرم میساخت، لحن انتقادآمیز خود را درباره عدم رعایت حقوق بشر در ایران شدت بخشید! کارتر تأکید میکرد: رشد سیاسی در ایران متناسب با پیشرفتهای اقتصادی و روند مدرنیزاسیون نبوده و به جای ایجاد نهادهای سیاسی متناسب با رشد اقتصادی جامعه، بیشتر به قدرت نیروهای امنیتی تکیه شده و نقض حقوق بشر در جهت جلوگیری از ابراز آزادنه عقاید و افکار، امری عادی بوده است!... کارتر با اینکه محمدرضا پهلوی را نسبت به حمایتهای خود مطمئن میساخت، نسبت به نیروهای انقلابی خود را همدل نشان میداد و چنین وانمود میکرد که امریکا، نگرش خود را در برابر ایران تغییر داده و در زمینههای حقوق مدنی و حقوق بشر، کمی شاه را تنبیه کرده است!
کارتر میکوشید تا با گفتگو، شاه را نسبت به باز کردن فضای سیاسی ترغیب کند. با اینهمه در هیچکدام از صورت مذاکرات کارتر و شاه که کاخ سفید آن را انتشار داد، اثری از حقوق بشر دیده نشد! بدینسان مذاکرات واشنگتن، بیآنکه شاه در مورد مسئله حقوق بشر در ایران تعهدی به عهده بگیرد، پایان یافت! در سفر محمدرضا پهلوی به امریکا، مخالفان تظاهراتی علیه شاه ترتیب دادند که به برخورد بین پلیس و تظاهرکنندگان انجامید. شاه، بیشتر مخالفان را مارکسیست هرجومرجطلب خواند! با این همه تسامح امریکا در برگزاری تظاهرات ضدشاه در امریکا، او را دچار سردرگمی نمود و گمان برد که این احساسات، از سوی امریکا حمایت میشود!...»
بازگشت کارتر، به ریل سیاسی رؤسای جمهور پیشین امریکا در قبال ایران
در بخش پیشین اشارت رفت که کارتر برخلاف داعیههای خویش در برابر لزوم توجه شاه به حقوق بشر در ایران، عملاً به لوازم این سیاست وفادار نماند و اندک اندک، به ریل سیاسی رؤسای جمهور پیشین امریکا در قبال ایران بازگشت! بیتردید این عقبنشینی، به ضرورت بقای سلطنت پهلوی از منظر امریکا و نیز لابیگریهای شاه در این کشور و از طریق دوستان خویش بازمیگشت. سیدمرتضی حسینی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران درباره بسترهای این تجدیدنظر بر این باور است:
«سیاست حقوق بشر کارتر، این تصور را در داخل ایران رواج داد که رویه گذشته واشنگتن مبنی بر حمایت بیقید و شرط از شاه تغییر کرده و او، شاه را برای انجام اصلاحات در ساختار سیاسی، زیر فشار قرار داده است! اما این تصور خیلی زود نقش بر آب شد! واشنگتن در زمینههای نظامی و تسلیحاتی، تعهدات زیادی نسبت به ایران داشت که نمیتوانست آنها را به یکباره کنار بگذارد. ضمن اینکه موقعیت راهبردی ایران، حتی برای کسانی که خواهان تغییراتی در روابط امریکا با ایران بودند، حیاتی بود. سیاست امریکا، حفظ ایرانی باثبات، مستقل و غیرکمونیست بود که توان و تمایل مقاومت در برابر تهاجم شوروی را داشته باشد، متحدی که باید همچنان برای حفظ ثبات در خلیج فارس و خاورمیانه، به ایفای نقش خود ادامه دهد. از نگاه امریکاییها، تضمین چنین وضعیتی بدون یک حکومت مقتدر، امکانپذیر نبود. در سوی دیگر میدان، محمدرضا پهلوی از همان ابتدای ورود کارتر به کاخ سفید، شخصاً یا به واسطه اردشیر زاهدی (سفیر ایران در امریکا)، از دوستان خود نظیر برادران راکفلر، هنری کیسینجر، باری گلدواتر، ریچارد هلمز و جان مک کلوی، کمک گرفت و در کنار آن با رایزنی با نمایندگان کنگره، توانست اندکی از فشارهای حقوق بشری دولت امریکا بکاهد. کارتر هم تحت فشار این لابیهای قدرتمند، سرانجام پذیرفت که نباید در فشار آوردن به ایران، زیادهروی کرد و مصالح سیاسی و استراتژیک را فدای شعارهای مبهم ساخت!... به اینترتیب، منفعتطلبی بر رویکرد آرمانگرایانه غلبه کرد و جیمی کارتر نیز بهتدریج، در مسیر رؤسای جمهور پیش از خود گام برداشت. سفرکارتر به ایران در شب سال نوی ۱۹۷۸ م که با اعلام حمایت او از محمدرضا پهلوی و تقدیر از نقش شاه در ایجاد یک جزیره ثبات در منطقهای پرآشوب همراه شد، نشان داد که رایزنی محمدرضا پهلوی با دوستان امریکاییاش و البته تبلیغات و فضاسازی رسانهای حامیانش در آن کشور، نتیجه مطلوب را درپی داشته است. همین دلگرمی به او جسارت داد تا کمتر از ۲۰ روز بعد، به چاپ مقاله توهینآمیز علیه امام خمینی (ره) دست زده و زمینه آغاز قیامهای زنجیرهای مردم، در شهرهای مختلف ایران را فراهم آورد...»
محمدرضا تسلیم پیشنهادهایی بود که از سفارت ما انشا میشد!
سیاست حقوق بشر جیمی کارتر در قبال ایران، برای تقویت رژیم شاه طراحی شده بود. آنان میخواستند تا از این طریق، قدری از ظرفیتهای مخالفت، تخلیه شود و شاه -که به عنوان ژاندارم امریکا در منطقه ایفای نقش میکرد- عمری بیشتر بیابد. با این همه ظهور انقلاب عظیم اسلامی، محاسبات آنان را بر هم ریخت و نهایتاً موجب شد تا امریکا مصمم و تمام قد پشت سر شاه بایستد. محمدرضا چیتسازیان، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره معتقد است:
«در مجموع باید گفت که دولت کارتر در روزهای منتهی به انقلاب اسلامی ایران، بر سر یک دوراهی قرار گرفته بود و نمیتوانست تصمیم درستی اتخاذ کند! به باور برژینسکی، این دولت نمیدانست که بنا بر میل باطنیاش، باید از محمدرضا پهلوی حمایت همهجانبه به عمل آورد یا اینکه به نظرات وزارت امور خارجه و سفیرش سولیوان در تهران، گوش فرا دهد! زیرا خود کارتر میگوید: محمدرضا تسلیم پیشنهادهایی بود که از سفارت ما انشا میشد! مضاف بر این، به نظر میرسد که دولت امریکا به طور کلی و حتی استراتژیستهایی همچون برژینسکی، توان انقلابی مردم ایران و همراه شدن همه گروهها و نیروهای سیاسی در کشور برای به زیر کشیدن شاه دست کم گرفته بودند و نمیدانستند که ایران در مسیری بیبازگشت قرار گرفته است! به این ترتیب دو دلیل محکم وجود داشت که سرانجام تحلیلها و خواستههای افرادی همچون برژینسکی نیز در مورد انقلاب ایران اشتباه از آب درآمد. همزمان با بروز تحولات انقلابی در ایران، وزارت امور خارجه امریکا، مشاور امنیت ملی این کشور، سفارت امریکا در تهران و شخص رئیسجمهور، جیمی کارتر، سیر آن را به دقت بررسی میکردند. در این میان، هیئت حاکمه امریکا بر سر چگونگی واکنش در قبال ایران، با هم اختلاف نظر داشتند. درکل دو دیدگاه در واشنگتن وجود داشت: یک دیدگاه بر آن بود که باید از محمدرضا پهلوی حمایت تمامقد کرد، حتی با سرکوب گسترده قیام مردمی! این گروه حتی گزینه کودتا و روی کار آمدن یک نظامی از طریق سرکوب مردم را مطرح میکردند. دیدگاه دیگر بر این باور بود که به جای حمایت بیشائبه از شاه، باید مخفیتر عمل کرد و در عین حمایت از رژیم شاهنشاهی و سلطنت محمدرضا پهلوی، باید به شاه برای اجرای اصلاحات و دادن امتیاز به مخالفان تا حدودی فشار وارد آورد. درواقع این گروه در عین حال که از حکومت پهلوی در قبال انقلاب مردمی ایران دفاع میکرد، راهبرد خود را بر این پایه بنا کرده بود که با ایجاد فضای باز سیاسی به صورت نسبی و اصلاحات هرچند بهظاهر سیاسی، از جو و طغیان انقلابی مردم کاست و به نوعی جلوی فروپاشی رژیم پهلوی و نظم مستقر را گرفت. اما درباره برژینسکی باید گفت که او مخالف هرگونه تضعیف شاه بود و باور داشت که وادار کردن شاه به عقب نشینی در برابر مخالفان و دادن امتیاز سیاسی پی در پی به آنها، اساس رژیم پهلوی را متزلزل خواهد کرد و سرانجام هرجومرج و بیثباتی کامل ایران را در پی خواهد داشت که این امر، با منافع امریکا در ایران در تضاد است. او میگفت موقعیت محمدرضا پهلوی در کشور بسیار مستحکم است و هر وقت که شاه بخواهد، میتواند مخالفان خود را از میان بردارد! اما عدهای دیگر بهویژه در وزارت امور خارجه به رهبری سایروس ونس و سفیر این کشور در تهران یعنی سولیوان، عقیدهای دیگر داشتند و شرایط انقلاب ایران را به روزتر و واقعیتر میدیدند...»
وقتی محاسبات کارتر، نقش بر آب شد!
در ختام سخن باید اذعان داشت که سیاست حقوق بشر کارتر، نه تنها به ثبات مورد نظر او در ایران منتهی نشد، بلکه با آزادی نسبی گروههای سیاسی و مبارز در داخل و خارج از ایران، ابعاد توطئههای امریکا درباره ایران از بدو حضور در کشورمان و حتی همین طرح فریبآمیز حقوق بشر، بیشتر افشا شد و انگیزه عمومی را در براندازی رژیم پهلوی افزون ساخت. امری که زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران آن را اینگونه بسط داده است:
«برخورد دوگانه کارتر با مسائل ایران و اعمال سیاست بلاتکلیفی و به نعل و میخ زدن او، در تمام مدت دوساله ریاستجمهوری وی تا پیروزی انقلاب ایران، به خوبی بهچشم میخورد. کارتر خود را حامی حقوق بشر میدانست، اما هیچگاه از حقوق مردم فلسطین دفاع نکرد! او در حالی درباره حقوق بشر سخن میگفت که حقوق بشر لبنانیها و فلسطینیهایی را که به وسیله ماشین جنگی امریکا کشته میشدند، فراموش کرده بود! کارتر با طرح سیاست حقوق بشر، خود را حامی اصول دموکراتیک معرفی کرد، اما عملاً از بسیاری از حکومتهای دیکتاتورمآب حمایت کرد، چنانکه در کنفرانس سالانه شورای وزیران سنتو در فروردین ۱۳۵۶ در ملاقات خصوصی شاه و سایرونس ونس وزیر امور خارجه امریکا، موضوع تقویت بنیه نظامی ایران مورد تأکید دوباره قرار گرفت و یک ماه بعد از این ملاقات، امریکا و شخص کارتر با فروش معوقه ۱۶۰ فروند هواپیمای اف ۱۶ و خرید هواپیماهای اطلاعاتی آواکس توسط ایران موافقت کردند. طبیعی است که اتخاذ این سیاست از چشم مردم و امام خمینی (ره) رهبر انقلاب اسلامی پنهان نماند و باعث انزجار آنان از شخص کارتر گردید، چنانکه در بسیاری از تظاهرات اعتراضی، مردم شعار مرگ بر کارتر سر دادند یا با درست کردن عروسک کارتر، مراتب اعتراض خود علیه او را ابراز داشتند. البته کارتر و سایر مقامات امریکا از این موضوع اطلاع داشتند، اما همچنان به حمایت خود از محمدرضا پهلوی ادامه میدادند! کارتر در ۹ آبان ۱۳۵۷، ولیعهد محمدرضا را به حضور پذیرفت و پشتیبانی قاطع خود را از شاه اعلام کرد. بعد از این ملاقات، بسیاری از مقامات امریکا عنوان کردند باید بهزودی انتظار عکسالعمل شدیدتری نسبت به نظرات رئیسجمهور داشته باشیم. در همین رابطه چندین واقعه در سال ۱۳۵۶ رخ داد که برخی از آنها در رابطه با دیدار کارتر از ایران بود. بر این اساس میتوان گفت: تداوم موج مخالفتها علیه شاه، حکایت از عدم اعتماد آنان به کارتر و سیاستهای او داشت، زیرا اعتراضات در زمانی به اوج خود رسید که شاه به توصیه کارتر فضای آزاد سیاسی را گسترش داد و بسیاری از محکومیتها تقلیل یافت، چنانکه دانشجویان در خارج از کشور به تبلیغات افشاگرایانه خود ادامه دادند و هر چند به گروههای بسیاری با عقاید مختلف تقسیم شده بودند، بااینحال آزادی زندانیان سیاسی چیزی نبود که مبارزان را آرام سازد. افشای سوابق دخالت امریکا در ایران و جنایات ساواک و علنی شدن ابعاد گسترده فساد و بیمحتوا بودن شعار دفاع از حقوق بشر، نه تنها کمکی به حل بحران نکرد، بلکه خشم آنان را نسبت به عموسام افزون ساخت. بیتردید سیاست حقوق بشر کارتر علیه ایران، نتوانست اعتماد مردم را نسبت به امریکا جلب نماید. البته بخشی دیگر افزایش اعتراضات مردمی، ناشی از خوشبینی برخی از گروههای سیاسی به امریکا بود. این گروهها با تصور آنکه امریکا درصدد تغییر سیاست خارجی خود برآمده است، گوشهچشمی به امریکا داشتند و امیدوار بودند تا از طریق این کشور، بتوانند به اهداف خود برسند. درواقع سیاست حقوق بشر کارتر، این تصور را در داخل ایران رواج بخشید که رویه گذشته واشنگتن مبنی بر حمایت بیقید و شرط از شاه تغییر کرده و کارتر، شاه را برای انجام اصلاحات در ساختار سیاسی، زیر فشار قرار داده است! این موضوع در تقویت روحیه مبارزهطلبی کسانی که به امریکا اعتماد داشتند، تا حدودی تأثیرگذار بود، اما بهتدریج با حمایت علنی و مجدد امریکا از شاه، تمام این تصورات نقش برآب شد!...»