کد خبر: 1066605
تاریخ انتشار: ۰۴ آبان ۱۴۰۰ - ۲۱:۵۵
پهلوي اول، در ستيز با پايبندي‌هاي ديني جامعه ايران
گروه‌هاي ديني و محدوديت‌هاي سنتي و مذهبي در جوامع، هر يك مي‌توانند سدي مقابل استبداد حكومت‌ها باشند.
داود اميني

گروه‌هاي ديني و محدوديت‌هاي سنتي و مذهبي در جوامع، هر يك مي‌توانند سدي مقابل استبداد حكومت‌ها باشند. در حكومت قاجاريه نيز مذهب و سنت‌ها مانعي مقابل استبداد حكومتي و محدودكننده قدرت آنان بود. از اين رو با آغاز حكومت رضاشاه، تلاش شد تا به نقش سنت و مذهب در محدود كردن قدرت حكومتي، خاتمه داده شود! مقال پي آمده، در تشريح اين فرآيند، به رشته تحرير در آمده است.

حكومت تمركزگراي قزاق و گروه‌هاي مذهبي و اجتماعي
پيش از هر چيز، نبايد از نظر دور داشت كه ساخت قدرت سلطاني و مطلق رضاشاه، با قدرت‌گيري نيروهاي اجتماعي و مذهبي و محدوديت‌هاي سنتي، در تعارض بود و در واقع مهم‌ترين وجه تمايز اين دو ساخت قدرت، در وجود يا عدم محدوديت‌هاي سنتي و مذهبي، بر سر راه اعمال قدرت مطلق شاه است. رضاشاه، با رسيدن به سلطنت، در جهت تمركز قدرت دولتي در انحصار خود و گسترش پايگاه‌هاي قدرت حكومتي و شخصي، به تمام حيطه‌هاي شخصي، سنتي و مذهبي جامعه، دست‌اندازي كرد و اين عامل محدودكننده قدرت حكومتي را از سر راه برداشت! شواهد تاريخي، نشانگر آن است كه اندكي پس از روي كار آمدن رضاخان و پيش از به سلطنت رسيدنش، حمله به مذهب و ديانت، در برخي مطبوعات هم رواج يافت. اين بي‌حرمتي‌ها كه با حمايت حكومت صورت مي‌گرفت، تا آنجا پيش رفت كه موجبات اعتراض روحانيت را فراهم كرد و دولت را مجبور ساخت، تا در سال 1301ش، اعتراض روحانيت را ظاهراً مورد توجه و تكريم قرار دهد! چنانكه در قسمتي از قانون مربوط به مطبوعات و جرايد، در خصوص هماهنگي با ناظر شرعيات، پيش از درج مقالات و مطالب ديني، آمده بود: «عموم مديران جرايد يا مجلات و ارباب مطابع، بايد ملتزم شوند كه هر وقت بخواهند در امور مربوط به دين اسلام و مذهب، اصولاً يا فروعاً، افشائاً يا نقلاً چيزي طبع كنند، قبلاً به ناظر شرعيات كه خبرويت او توسط دو نفر مجتهد جامع‌الشرايط، تصديق و از طرف وزارت معارف در تهران و در هر يك از مراكز ايالات و ولايات معرفي شده باشد، مراجعه نمايند تا مداقه نموده، پس از آنكه عدم مضر بودن آن به دين اسلام و مذهب كتباً تصديق شد، طبع و نشر كنند...».
البته اين قانون نيز همچون ديگر اقدامات رضاشاه در پيش از سلطنت، فقط روي كاغذ نوشته شد و عملاً فاقد هرگونه ضمانت اجرايي بود. چون در آن زمان هدف رضاخان تنها تحميق افكار عمومي و تحكيم پله‌هاي ترقي در جهت تثبيت حكومت مطلقه‌اش بود و در باطن نيتي، جز اجراي طرح‌هاي نابودي اسلام و روحانيت نداشت. از اين نكته به وضوح روشن مي‌گردد كه تا چه حد رضاخان و طرفداران وي، قبل از به سلطنت رسيدن ناچار بودند افكار عمومي را از طريق تمايل به پايبندي به احكام ديني و ترويج دين متمايل به خود كنند، اما هرگز به اين خواسته‌هاي اسلامي و ديني مردم مسلمان جامعه، پاسخي مثبت و منطقي ندادند!


گزينش كارگزاران حكومتي از ميان عناصر بي‌اعتقاد به دين
سياستمداران، حكام ولايات و رؤساي دواير دولتي دوره رضاشاه عمدتاً از كساني برگزيده شدند كه ميانه‌اي با دين و ديانت نداشتند. آنان دينداري را موجب دوري از تمدن معرفي مي‌كردند و رواج بي‌بندوباري و بي‌حجابي را به عنوان تمدن و تجدد نسوان مي‌خواندند! با وجودي كه ضديت با دين و روحانيت و نيز مجالس ذكر مصيبت اهل بيت(ع)، همواره در جرايد، روزنامه‌ها و وسايل ارتباط جمعي آن دوره مشهود بود، ليكن چنانكه مشاهده مي‌شود، مسئولان حكومتي نيز پيوسته آن جملات و سخنان بي‌اساس را تكرار مي‌كردند و مخالفت خود را با روحانيت و مجالس ديني، آشكارا عنوان مي‌ساختند. از اين‌رو امام خميني، درباره موضع گيري‌هاي رژيم رضاشاه در زمينه‌هاي مقابله با دين و روحانيت، در كشف الاسرار مي‌نويسد: «اروپائيان از سال‌هاي بس طولاني، اين نكته را دريافتند كه با نفوذ روحانيت و قوت علاقه دينداران به دين ممكن نيست به آساني بتوانند ممالك اسلامي را استعمار كنند... و چنين تشخيص دادند كه ريشه علاقه‌مندي توده به دين، تبليغات روحانيون اسلام است و با علاقه‌مندي توده به روحانيت، ممكن نيست علاقه به دينداري را از آنها گرفت... ناچار با تمام قوا و تدبيرات علمي كه مخصوص به خود آنهاست، با دست خود ايرانيان مشغول انجام اين وظيفه حتميه شدند كه هرچه ممكن است، زودتر قوه روحانيت را از بين ببرند، يا دست‌كم از نفوذ آنان هرچه ممكن است، بكاهند. . . آن كسي كه با تمام مقاصد آنها همراه شد، ديكتاتوري بي‌هوش رضاخان بود... كه نقشه‌هاي آنها را به طور اجبار و سر نيزه عملي كردند و مردم را از طرفي با تبليغات و كاريكاتورهاي روزنامه‌ها و از طرفي با فشارهاي سخت به روحانيون و خفه كردن آنها در تمام كشور و از طرفي شايع كردن اسباب عشرت و ساز و نواز و سرگرم كردن مردم به كشف حجاب و كلاه لگني و مجالس سينما و تئاتر و آن چيزها كه مي‌دانيد و گول زدن آنها را به [اينكه] اينگونه بازي‌ها تمدن و تعالي كشور است و دينداران مانع از آن هستند، پس آنها مانع از ترقيات كشور و اساس زندگي هستند، با اين حيله‌ها و صدها مانند آن توده را از روحاني دلسرد بلكه به آنها بدبين كردند و علاقه به دين دنبال آن از دست رفت... همه ديديد كه تبليغات ضد دين به طوري شايع بود كه بيشتر روزنامه‌هاي كشور غالب وقت خود و خوانندگان را صرف آن مي‌كردند و به هر طوري ممكن بود، به توده تزريق ضد آيين مي‌كردند...».


مبارزه با نمادهاي ديني، به نام خرافه‌زدايي!
حكومت رضاشاه همچنان تمام سعي خود را معطوف مبارزه با اسلام كرده بود و براي اينكه نقشه فريب افكار عمومي را كامل كند، نام اوهامات و خرافات روي سنت‌ها و برخي عقايد ديني گذاشته بود تا براي شنونده، چنين تداعي شود كه حكومت درصدد زدودن باطل از حق و سقيم از صحيح است و با اسلام ضديتي ندارد. به طوري كه اين سياست رژيم، در طول حكومت پهلوي ادامه يافت. تا جایي كه طي بخشنامه‌اي به استانداري‌ها و فرمانداري‌ها در اسفندماه 1316، اعلام كرد: «مسئله كشف حجاب و تقليل جواز عمامه و جلوگيري از روضه خواني و خارج كردن خرافات از سر مردم و آشنا نمودن به اصول تمدن، امروزه رسالت اساسي داخلي دولت است و به هيچ عنوان نبايد در اجراي منويات دولت، تعلل و تسامح نمود...».
اين اقدامات رضاشاه در شرايطي انجام مي‌شد كه وي قبل از به سلطنت رسيدن و در زمان سردار سپهي، با راه انداختن دسته‌هاي سينه زني و خاك و گل بر سر ريختن و در پيشاپيش قواي قزاق حركت كردن، نمايشي سمبليك از مذهبي بودن و دوستدار اهل بيت(ع) بودن را انجام مي‌داد اما اندكي پس از قدرت يافتن و تسلط بر امور كشور، با اعمال ديكتاتوري، به ستيز با مراسم عزاداري امام حسين(ع) كه يكي از سنن و شعائر و مراسم متداول سالانه ملل و امت اسلامي و شيعي است، برخاسته و با شدت تمام از اين سنت ارزشمند شيعيان در زنده نگه داشتن ياد كربلاي امام حسين(ع)، ممانعت به عمل آورد. وي در اين راستا هرگونه مجالس وعظ و خطابه و ذكر مناقب و مصائب اهل بيت(ع) را ممنوع ساخت و براي توجيه عمل خود به توصيه سياستمدارانش، آن را در جهت مقابله با خرافات و اوهامات خواند!

علل واقعي مواجهه پهلوي اول با مراسم مذهبي
رضاشاه و رجال سياسي‌اش، اين دستورالعمل‌ها را به اين دليل صادر مي‌كردند كه بيم داشتند تا روزي اين مناسك و مراسم، به محافل بحث و انتقاد عليه رژيم تبديل گردد و رنگ سياسي پيدا كند و سخنرانان نيز در پوشش اين مجالس، به آگاهي مردم نسبت به اقدامات خلاف شرع رضاشاه مبادرت ورزند. كتاب«سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي، به روايت تاريخ كمبريج» ضمن تأييد ممنوعيت مراسم عزاداري شهادت امام حسين(ع) توسط رضاشاه، حتي در شهرهاي مذهبي مانند قم و مشهد، هدف اصلي اين حركت را ايجاد يك فرهنگ جايگزين تحت حمايت دولت مي‌شمارد كه بر كيش مدرنيسم و ملي گرايي قومي، استوار باشد و به تدريج بر سيطره فرهنگي اسلام در ايران پايان دهد و بر خصوصيات شديد حكومت در اجراي چنين طرح‌هاي جاه‌طلبانه‌اي عليه علما تأكيد گردد. همچنين ريچاردكاتم، مخالفت رضاشاه و دستيارانش را با شعائر مذهبي جلوه‌اي از مبارزه رژيم پهلوي با روحانيت قلمداد می‌كند و مي‌نويسد: «رضاشاه به‌خوبي آگاه بود كه بخش عمده نفوذ و جاذبه روحانيت در ميان مردم، به خاطر آن است كه بسياري از نمادها و مظاهر سنتي مثل ايام تعطيلي‌هاي مذهبي و مراسم مربوط به آن زير نظارت روحانيت هستند. از اين رو كوشيد نقش روحانيت را در اين تشريفات و مراسم كاهش دهد. با اجراي قانون لباس متحدالشكل، بسياري از آنان از پوشيدن لباس محروم شدند و كنترل دولت بر باقيمانده روحانيت تشديد گرديد...».
چنانكه گفته شد، رضاشاه اين اعمال را در جهت از بين بردن اوهامات و خرافات در جامعه توجيه مي‌نمود و آن را بهانه‌اي براي تعطيلي مراسم مذهبي قرار داده بود و همانطور كه بسياري از نويسندگان خارجي نيز اذعان داشته‌اند، اين حركت در راستاي محو دين و نابودي روحانيت صورت گرفته بود. امام خميني درباره اتخاذ چنين شيوه‌اي از سوي رژيم رضاشاه، در كشف الاسرار مي‌نويسد: «در خصوص عزاداري و مجالسي كه به نام حسين بن علي(ع) به‌پا مي‌شود، ما و هيچ يك از دينداران نمي‌گویيم كه با اين اسم هركس هر كاري مي‌كند، خوب است. چه بسا علماي بزرگ و دانشمندان بسيار، اين كارها را ناروا دانسته و به نوبت خود، از آن جلوگيري كردند. چنانكه همه مي‌دانيم كه بيست و چند سال پيش از اين، عالم عامل بزرگوار حاج شيخ عبدالكريم حائري مؤسس حوزه علميه قم در قم شبيه‌خواني را منع كرد... ولي نشر دين و احكام الهي، باز در اين مجالس صورت مي‌گيرد [و به خاطر همين]، ثواب‌هاي بسياري براي عزاداري او مقرر كرده‌اند تا مردم را بيدار نگه دارند و نگذارند اساس كربلا كه پايه‌اش بر بنيان كندن پايه‌هاي ظلم و جور و سوق دادن مردم به توحيد و عدالت بود، كهنه شود...».

دين ستيزي قزاق، در آئينه روايت امير احمدي
روش رضاشاه در ممانعت از برگزاري مراسم عزاداري نشان از عزم او بر جمع كردن اساس روضه خواني و عزاداري اهل بيت(ع) بوده است. چنانكه در بخشنامه وزارت داخله به حكومت گلپايگان، در 28 اسفند 1314، صراحتاً آمده است: «در ايام سوگواري محرم و صفر، راه انداختن دسته‌جات ممنوع است!» حتي در بخشنامه ديگري به حكام ولايات از جمله حكومت گلپايگان در 13 ارديبهشت 1315، دستور داده شده است تا از هرگونه مجالس روضه در ماه صفر، به طوركلي جلوگيري شود!
درباره ضديت و نفرت رضاشاه از دين، روحانيت و مساجد، قضيه‌اي از سپهبد امير احمدي نقل شده است كه به خوبي بيانگر شدت مقابله وي با دين و ديانت است. وي مي‌گويد: «يك روز از ماه رمضان به دربار رفتم. سرلشکر سردار رفعت و سرلشکر خدايار نيز حضور داشتند. رضاشاه قدم مي‌زد، قدري هم عصباني به نظر مي‌آمد. سردار رفعت براي خودشيريني گفت قربان ديشب با سپهبد به مسجد رفتيم نماز خوانديم. خيلي دعاي اعليحضرت كرديم، مردم كه شب زنده‌داري مي‌كردند، عموماً به دعاگويي اعليحضرت مشغول بودند. يكمرتبه شاه متغير شد و گفت كدام مسجد؟ سردار رفعت گفت مسجد، مسجد. آن وقت رو به من كرد و گفت آقاي سپهبد، من حالا مي‌فهمم كه اشكال كار در كجاست؟ من آخوند بازي را مي‌خواهم از بين ببرم، گفته‌ام كه فرش‌ها را جمع كنند و ميز و صندلي بچينند، ولي سپهبد ارتش مي‌رود و جانماز پهن مي‌كند و روي زمين، پهلوي آخوندها مي‌نشيند. اين پيرسگ هم مي‌گويد رفتيم اعليحضرت را دعا كرديم، چرا رفتيد؟...». رضاشاه با چنين روحيه‌اي، به مأموران شهرباني دستور داد تا برگزاري مراسم در مساجد و مجالس روضه در منازل و تكيه‌ها را به شدت تحت نظر گيرند. از اين روي پيوسته آمار مراسم سخنراني، روضه و نماز‌هاي جماعت مساجد، از مسئولان شهرباني دريافت مي‌شد.

دين ستيزي رضاخاني، سياستي كه نتيجه معكوس داد!
با وجود چنين مراقبتي از سوي مأموران شهرباني، در تمام دوره اجراي سياست‌هاي مذهب‌زدايي رضاشاه در راستاي تجددگرايي وي، روحانيون ده‌نشين، از همان گام نخستين در هر روستا كه مسكن مي‌گزيدند، تبليغات ضد رضاشاه را آغاز مي‌كردند كه ميان مردم به ويژه روستانشينان با حكومت و شخص رضاشاه، سدي به وجود آوردند كه هرگز نتوان آن را از ميان برداشت و امكان سازگاري مردم با شاه ممكن نباشد. در نتيجه چنين اقداماتي، پس از مدتي كوتاه رضاشاه به‌كلي پايگاه ملي- مردمي خود را از دست داد و براي قاطبه مردم ايران به خصوص روستانشينان وي به صورت يزيد زمانه جلوه كرد و هرگونه راه دوستي و پيوند الفت ميان شاه و ملت، مسدود شد! با وجود آنكه در دوره رضاشاه، مذهب از دستگاه دولت و حكومت و حتي مملكت طرد گرديد، ليكن همواره حكومت واقعي بر جامعه و قلوب مردم را از دست نداد. درست در زماني كه رژيم پهلوي مي‌پنداشت مذهب را در جامعه به خاموشي كشانده و رهبران مذهبي را در انزواي كامل قرار داده است، مردم پنهاني از مذهب، روحانيت و مذهبيون پاسداري مي‌كردند. زندگي آنان و تقويت حوزه‌ها را با پرداخت وجوهات، از هرگونه تزلزلي در امان نگه مي‌داشتند و خود نيز در نهانخانه‌ها مخفيانه به روضه‌خواني و ذكر مصيبت شهداي كربلا مشغول مي‌شدند و اشك مي‌ريختند و بر سر و سينه مي‌زدند و نمي‌گذاشتند اين چراغ به يكباره خاموش گردد. در مقابل، رضاشاه از مبارزه و مخالفت با مذهب چنان ضربه‌اي خورد كه به هيچ وجه تصور آن را نمي‌كرد و تنها روزي كه از ايران خارج شد، از خواب برخاست و نتيجه ضديت با مذهب را از عدم حمايت مردمي دريافت كرد.
شعائر مذهبي، پس از خلع و اخراج پهلوي دوم
با سقوط رضاشاه و فرو ريختن پايه‌هاي استبداد، نارضايتي‌هاي سركوب شده 16ساله، بيرون ريخت و در اين شرايط، روحانيت و رهبران مذهبي هم از حجره‌ها و كتابخانه‌هاي حوزه‌ها خارج شدند و وعظ و خطابه را از سر گرفتند. به دليل اعمال سياست‌هاي ضد مذهبي رضاشاه در پوشش تجددگرايي و تمدن با رفتن وي پس از شهريور 1320، مردم بسيار خرسند شدند. با انتشار اين خبر از راديو و جرايد، بسياري از مردم بلافاصله به تكيه‌هاي عزاداري و مساجد روي آوردند و با اينكه ماه محرم و صفر نبود، فرياد «يا حسين» سر دادند! خوشحالي مردم با سينه‌زني و فرياد «يا حسين» پس از 16 سال سركوب دين و مذهب، پيام روشني از اسلام دوستي و عشق به اهل بيت(ع) و عزاداري سالار شهيدان كربلا داشت. اين اتفاق در شرايطي بود كه در دوره رضاشاه، حتي براي برگزاري مراسم ختم آيات عظام حاج شيخ عبدالكريم حائري و ميرزا محمدحسين نائيني، فقط يك روز اجازه برگزاري مراسم ترحيم داده شد! اما چنين سياست‌هايي هرگز نتوانسته بود از دينداري مردم بكاهد.
پهلوي دوم، ادامه راه پدر در قالبي جديد
روي كار آمدن شاه جديد، همراه با از هم گسيختگي‌هايي كه در نتيجه جنگ جهاني دوم و مداخله قدرت‌هاي رقيب بريتانيا، ايالات متحده و اتحاد شوروي در ايران پديد آمده بود، موجب از سرگيري فعاليت‌هاي سياسي، تحت شرايط آزادي نسبي شد. علما هم سريعاً براي بررسي امكانات تازه، قدم پيش گذاشتند. آنها لغو ممنوعيت برگزاري مراسم محرم و رفع ممنوعيت پوشش اسلامي براي زنان را خواستار شدند. محمدرضا هم كه هنوز جاي پاي خود را محكم نكرده بود، تسليم خواسته‌هاي علما گرديد. با آزادي نسبي برگزاري مراسم مذهبي و بازگشت زنان به پوشش اسلامي پس از دوره پهلوي اول، بسياري از سياستمداران كهنه‌كار دوران پهلوي و نيز برخي نويسندگان منحرف، لب به اعتراض گشودند و بازگشت زنان ايراني را به پوشش اسلامي، مورد نكوهش قرار دادند. در رأس اين جريان كسروي بود كه سال‌ها در دوران رضاشاه، با ستودن حكومت وي و سياست‌هاي تجددگرايانه ضد ديني‌اش، عليه دين و پايبندي‌هاي مذهبي مردم سخن گفته و مقالات و كتاب‌هاي متعددي منتشر ساخته بود. اگرچه كسروي پاسخ چنين جسارت‌هاي خويش به اهل بيت(ع) را از سوي اعضاي جمعيت فدائيان اسلام دريافت كرد و كشته شد، اما برخورد حكومتي با مذهب و مراسم ديني همچنان در دوره پهلوي دوم نيز ادامه يافت.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار