سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: در نخستین روزها و ماههای جنگ که هنوز نیروهای نظامی انسجام لازم را کسب نکرده بودند، نیروهای مردمی خود را به خط مقدم جبهه رساندند و تمامقد مقابل دشمن متجاوز ایستادند. دانشجویان پیرو خط امام در میان گروههای مردمی حضوری پررنگ داشتند. این دانشجویان که از دانشگاههای مختلف کشور میآمدند، عطشی سیری ناپذیر در مجاهدت و خدمت داشتند. ترکیب علم و عمل از دانشجویان پیرو خط امام، رزمندگانی شجاع و آگاه ساخته بود. شهید فضلالله عابدینی نیز یکی از همین نیروها بود که در نخستین سال جنگ به درجه رفیع شهادت رسید تا اولین شهید دانشجویان پیرو خط امام در دوران دفاع مقدس لقب بگیرد.
سختیهای روزگار
شهید عابدینی در پاییز ۱۳۳۸ در زنجان به دنیا آمد و خیلی زود با سختیهای روزگار آشنا شد. سن زیادی نداشت که مادرش را از دست داد و مجبور شد برای ادامه تحصیل نزد برادرش به تهران بیاید. مشکلات زندگی خیلی زود از فضلالله یک مرد ساخت. او با اراده و هوش بالا درسهایش را میخواند و نسبت به شرایط جامعه نیز آگاهی پیدا کرده بود. او با وجود امکانات کم در سال ۱۳۵۷ همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی وارد دانشکده داروسازی تهران شد. با وجود قبولی در دانشگاه، شهید از وضعیت کشور و جامعه غافل نشد.
او به حکومت پهلوی و سیاستهایش معترض بود و انتقادهای جدی نسبت به کشورداری سیاستمداران داشت. به همین خاطر بیکار ننشست و به صف مردم انقلابی پیوست و در تظاهرات علیه حکومت پهلوی شرکت میکرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زندگی فضلالله رنگ و بوی تازهای گرفت. او حالا خود را در برابر مسئولیتهای سنگینی میدید که باید به بهترین شکل انجام میگرفت. جمعهها و روزهای تعطیل اعضای جهاد سازندگی را به روستاهای اطراف تهران میبرد و همگی مشغول کار و جهاد برای مردم میشدند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضو انجمن اسلامی دانشکده نیز شد. او خودش را برای طرحهای دفاعی و تشکیل گروه ضربت لانه جاسوسی آماده میکرد و به همین منظور در دوره تاکتیک نظامی ارتش هم شرکت کرد.
عاشق جبهه
دانشجوی باهوش و درسخوانی بود با این وجود از فعالیتهای سیاسی و اجتماعیاش غافل نمیشد. نظراتش را درباره گروههای سیاسی و افراد صریح و بدون پرده میگفت. در تبریز مسئولیت بسیج روستاها را بر عهده گرفت. وقتی به تبریز میرفت بر خودش واجب میدانست که به شاهیندژ برود و یا در پاکسازی مهاباد با برادران پاسدار و ارتشی شرکت کند. زمانی که فرمانده سپاه پاسداران تبریز به یکی از برادران دانشجو پیشنهاد میشود و او با فضلالله مشورت میکند، فضلالله در جواب میگوید: «مسئولیت را قبول کن به شرطی که مرا به جبهه غرب بفرستی.»
هنگامی که آن شخص مسئولیت فرماندهی سپاه را پذیرفت، به فضلالله توصیه کرد که تو باید در تبریز بمانی و مسئولیت بسیج روستایی را به عهده بگیری و روستاییها را برای مبارزه با دشمنان خارجی و داخلی آماده کنی. در این جا شهید بنا به وظیفه شرعی این کار را بر عهده میگیرد و به خوبی از عهده این کار برمیآید. سرانجام فضلالله به آرزوی خود میرسد و موفق میشود خود را به جبهه برساند. زمانی که برادر رحمان برای مأموریتی به تهران رفته بود وقت را غنیمت میشمارد و از قائممقام سپاه اجازه میگیرد و به سرعت با تنی چند از برادران راهی جبهه میشود.
سرانجام فضلالله پس از حضور کوتاه در جبهه در نبردی نابرابر با دشمن و در جنگ تن و تانک در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۵۹ در دفاع از سوسنگرد، شهید میشود و به عنوان اولین شهید از دانشجویان پیرو خط امام به لقاءالله میرسد.
شهید عابدینی در بخشی از وصیتنامهاش روح بلند و اندیشه والایش را نمایانگر میکند و مینویسد: «سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سلام بر پیروان حقیقی او که بعضی شهادت را برگزیدند و به لقاءالله پیوستند و برخی دیگر به انتظار شهادت، پرتوان و پرامید در راه اسلام و حاکمیت الله بر تمامی زمین میکوشند. سلام بر پیروانی که اکثراً از طبقه محروم و ستمدیده جامعه هستند، اما پوچی مادیت را درک میکنند و میدانند راه خمینی حرکت به سوی رفاه و زندگی مادی فقط نیست بلکه آسایش انسان همراه با حرکت به سوی الله و رسیدن به مقام عبودیت ربالعالمین است.»