سرویس تاریخ جوان آنلاین: دکتر یعقوب توکلی از پژوهشگران پرکار تاریخ اسلام و ایران به شمار میرود. حجم آثار تولید شده از سوی وی در این حوزهها، شاهدی بر این مدعاست. در دیباچه مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران بر اثر «دار بر دوش» - که هماینک به معرفی آنیم- در باب کارنامه وی در این حوزه، سطور ذیل آمده است: «تألیف بیش از ٢٠ اثر علمی و پژوهشی همچون تدوین و نقد خاطرات شخصیتهای پهلوی مانند:
جهانگیر تفضلی، علی امینی و نیز اثر «دار بر دوش» (زندگینامه داستانی شهیدسیدعلی اندرزگو) و همچنین کتاب «اسلامگرایی در مصر» -که یعقوب توکلی را در جوانی مشهور کرد- از جمله فعالیتهای قابل توجه وی در حوزه نگارش است. او کارشناس تاریخ و فارغالتحصیل کارشناسیارشد رشته علوم سیاسی است که توانسته دانشهای حوزوی را نیز تا سطح چهار تحصیل کند. امروزه مقالات بسیاری از وی در این سه حوزه به چشم میآید، بهطوریکه نظریهپردازی او درباره جریانهای تاریخنگاری در ایران، به گفتمانی قابلتأمل در این حوزه تبدیل شده است!»
زندگی و مبارزات شهید سیدعلی اندرزگو در قامت یک چریک مسلمان و خستگیناپذیر، از مدخلهای شاخص مطالعه در باب تاریخ انقلاب اسلامی است. اثر «دار بر دوش» تألیف دکتر یعقوب توکلی، به خوانش داستانی زندگی آن شهید پرداخته است. ناشر در مقدمه خویش بر این اثر، در باب اهمیت موضوع آن، چنین آورده است: «زندگینامه مبارزاتی و دائماً در تعقیب و گریز شهید سیدعلی اندرزگو -که به مرد هزار چهره مبارزات علیه رژیم پهلوی شهره است - و اقدامات مخاطرهآمیزی، چون ترور حسنعلی منصور (نخستوزیر وقت) و برنامهریزی برای ترور محمدرضا شاه- که در کارنامه مبارزاتیاش به چشم میخورد- شاید بیشتر از همه همرزمان دیگرش در تاریخ انقلاب اسلامی ایران، قابلیت پرداختهای ادبی و هنری را داشته باشد. یعقوب توکلی نیز از این فرصت به خوبی بهره برده و با قلمی شیوا و روان، در قالب یک رمان ساده، کوتاه و گاه طنازانه، به روایتگری بخشهایی از زندگی شجاعانه شهیدسیدعلی اندرزگو میپردازد.»
در پایان این معرفی، مناسب است که به بازخوانی بخشی از این اثر بپردازیم، بخشی که روایتگر یکی از تعقیبوگریزهای اوست:
«صدا جواب داد: بله ... کی هستی؟
سیدعلی گفت: منم سید... شیخ عباس.
در بلافاصله باز شد و سیدعلی خود را به داخل خانه رساند.
سیدمحمود نگاهی به اسلحه کرد و گفت: تو باید چند اسلحه داشته باشی که دیگه جون خودتو به خطر نندازی؟
سیدعلی گفت: این یکی فرق میکرد ... یک جرم بزرگ داشت... اول در دستگیری چریک جوونی که تازگیها تیرباران شد نقش داشت، ... یکی هم اینکه چند هفته قبل مسئول بازرسی خونه من بود. این براش درس خوبی میشه ... من هم دیگه تا مدتی از این کارا نمیکنم سید، دیگه قراره آیتالله بشم ... سال ۵۳، سال آیتالله شدن منه! تا مدتی خلع سلاح مأمورا تعطیله!
سیدمحمود خندید و گفت: پس دیگه جناب دکتر حسینی نیستی؟
سیدعلی گفت: چرا، هستم... با حفظ سمت! بعد نگاهی کرد و گفت: من دارم از تشنگی میمیرم مومن...!».