سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: ویدئویی از یک دانشجوی امریکایی دستبهدست میشد که در آن حرفهای نژادپرستانه زده بود. این دانشجو پس از آنکه ویدئویش همهجا پخش شد، گفت: «من اینکه میبینید نیستم.» یوتیوبری به اسم شان داوسون، وقتی درباره سابقه طولانیاش در درآوردن ادای سیاهپوستها در ویدئوهایش اعتراف کرد، گفت: «این خود واقعی من نیست. این من نیستم، این خود واقعیام نیست، این خود حقیقیام نیست...»
مارجوری گاربر در کتاب جدید هیجانبرانگیز و جذاب خود «شخصیت: تاریخ وسواس فرهنگی» مینویسد: «این نوع نفی شخصیت دقیقاً کارکردی دارد، یعنی به یکجور چرخه بازخورد تبدیل میشود که از طریق آن فرد به شاهدی تبدیل میگردد که شهادت میدهد آن اشتباه چیزی خارج از شخصیت من بوده است.»
آن مفهومی از شخصیت که پشت این عذرخواهیها پنهان میشود چه خصوصیتی دارد؟ چگونه میتوان تصوری از خود به دست آورد، زمانی که اینقدر اصرار داریم بگوییم به چیزهایی که در ویدئو گفتم اهمیت نده، به حرفهایی که زدم یا نوشتم توجه نکن، شخصیت واقعی من چیزی مستقل از انتخابها و رفتارهایم است؛ جوهری خدشهناپذیر و وصفناشدنی!
گاربر مینویسد: «شخصیت جزو اصطلاحاتی است که در دنیای مدرن کمتر درک شدهاند.» او میخواهد این هاله ابهام را که دور تا دور این واژه را گرفته است، برطرف کند، به ریشههای فلسفی این مفهوم گریزی میزند، تاریخ ادبی و استفادههای سیاسی از آن را بررسی میکند و به کمدی ناخواسته آن میپردازد.
مفهوم «شخصیت» کارکرد علمی خود را از دست داده است و به ملعبهای برای سخنرانی و خطابه تبدیل شده است. گاربر معتقد است افراد این اصطلاح را به کار میبرند تا از آن بهعنوان پوششی دفاعی استفاده کنند. نمونه آن چارلی رز، دونالد ترامپ و بهطور آشکار ریچارد نیکسون. (نیکسون در یک تبلیغ تلویزیونی که برای کارزار انتخاباتی بری گلدواتر تدارک داده شده بود، گفت: شما نباید به کسی قدرت واگذار کنید، مگر آن که اول از همه واجد شخصیت باشد. مهمترین شایستگیای که رئیسجمهور امریکا باید داشته باشد «شخصیت» است).
گاربر پژوهشگری برگزیده در زمینه مطالعات مربوط به شکسپیر است و او را «ملکه مطالعات فرهنگی امریکایی» و یکی از قدرتمندترین زنان در جهان آکادمیک دانستهاند. او آثار فراوانی درباره جنس، جنسیت، آکادمی و نقد نوشته است. گاربر فرهنگ والا و پست را با هم تلفیق میکند. گاربر ۲۰ سال پیش گفت: «همه حرف من درباره خط و مرزهاست... امیدم این است که بتوانم این مرزکشیها را بههم بریزم.» درست است این رویکرد اکنون چنان به جریان اصلی تبدیل شده که برای خودش نوعی آیین محسوب میشود، همچنین درست است که هر نویسنده امروزی، از هر ژانری که باشد، به خود میبالد که مرزهای ساختگی را پس زده است، اما گاربر در دهه ۹۰ به شدت سرزنش شد؛ فرانک کرمود، منتقد ادبی، گاربر را اینگونه تحقیر کرد: «او هیچ توجهی به وقار ندارد.»
نخ تسبیحی که بدنه کارهای التقاطی او را به هم میپیوندد، علاقه به استفاده صحیح از ادبیات است. گاربر معتقد است این نوع استفاده از ادبیات، برای او ابزاری جهت توصیههای اخلاقی نیست، بلکه «شیوهای از اندیشیدن» است. زمانی که به شیوهای ادبی میاندیشید، پرسش را بر جواب برتری میدهید؛ زمانی که بهشیوه ادبی میاندیشید، عدمقطعیت و تخیل همهجانبهنگر را به آغوش میکشید. او میگوید: «قصد من این نیست که فرهنگ را طوری فهم کنم که انگار مرضی بوده که باید مداوا شود، بلکه میخواهم آن را طوری بخوانم که گویی مثل یک رؤیا ساخته شده است.»
گاربر با تعریف ارسطو از شخصیت آغاز میکند. این تعریف خِلاف درک مدرن ما از ایده شخصیت است که آن را جوهری درونی و ثابت قلمداد میکنیم. ارسطو در کتاب بوطیقای خود تأکید میکند که شخصیت انتخابی اخلاقی و عامدانه است که در حوزه زبان و رفتار گرفته میشود. این مفهوم از شخصیت چیزی است که میتوان آن را پرورش داد و حتی تلقین کرد.
من مدارای زیادی در برابر نوشتههای شتابزده، التقاطی و مبتنی بر حدس و گمان دارم، اما مدتی است دنبال بحثی جدی درباره شخصیت میگردم، بحثی که حداقل در آن ارزیابی روشنتری از مبانی و پیامدهای سیر تطور مفهوم شخصیت پیدا کنیم. گاربر گاهی قبل از اینکه ناگهان سراغ مسائل خارج از موضوع برود، آرامآرام نشانههایی از انسجام و پیوستگی را نشان میدهد.
موضوع صرفاً این نیست که گاربر توصیف را به تحلیل ترجیح میدهد، بلکه مسئله این است که این روش باعث میشود ایدهها از زمینه و کارکردشان جدا شوند. او در مقام منتقد، با جدیت در این باره نوشته است که چگونه زندگی از هنر تقلید میکند. بهطور مثال، فهم ما از شخصیت بسیار وابسته است به شیوه ساخته شدن شخصیت در نمایشنامهها و داستانهای خیالی (بهطور مشخص کارهای شکسپیر). اما ایدهها صرفاً جنبه «بیانی» ندارند؛ آنها تنها به صفحات رمان یا ستونهای سرمقالهها محدود نمیشوند. ایدهها برای استفادههای مشخصی، به خدمت اهداف مشخصی درمیآیند. اینکه جنبش خودیاری در انگلستان و احساس مسئولیتپذیری شخصی و کمالگرایی شخصیت، مصادف میشود با انقلاب صنعتی، بسیار مهم بهنظر میرسد. کمترین چیزی که میشود گفت این است که ایدئولوژی محافظهکاری نیز به همین اندازه روی مفهوم شخصیت تأثیر گذاشته است؛ البته لازم به ذکر است این کتاب چندان به این جزئیات نمیپردازد.
مثلاً توضیح گاربر درباره برت کاوانا و جلسات استماع دادگاه عالی برای تأیید او را در نظر بگیرید. کریستین بلسی فورد شهادت داد کاوانا، زمانی که دبیرستانی بودهاند، او را مورد آزار جنسی قرار داده است. در ادامه، ۶۵ زن که کاوانا را میشناختند استشهادی برای حمایت از «شخصیت» او امضا کردند. ۲۴۰ استاد حقوق نامهای منتشر کردند مبنی بر اینکه کاوانا صلاحیت تکیه بر صندلی دادگاه را ندارد. کاوانا اعتراض کرد دموکراتها او را «ترور شخصیت» کردهاند. دونالد ترامپ وارد بازی شد و او را بهعنوان «مردی دارای هوش و شخصیت رفیع» ستایش کرد. این کتاب به ما انبوهی از کاربردهای شگفت این اصطلاح را نشان میدهد، اما گاربر سراغ این نمیرود که چگونه و چرا هر حزبی این اصطلاح را بهنحو متفاوت و بهخصوصی تعریف میکند.
موضع اخلاقی گاربر همیشه به این سمت سوق مییابد که «پرسشهای ادبی مطرح کند: پرسشهایی درباره شیوهای که چیزی تعریف میشود؛ تا اینکه بخواهد بگوید معنی آنها چیست.» از این منظر، شاید کار او، صرفاً آوردن سلاحهای اشتباه به میدان جنگ نباشد، بلکه حق کاپیتولاسیونی برای این واژه باشد که گَلوگشادبودن آن نقطه قوتش محسوب شود.
پی نوشت:
۱- Zine: مجلات شخصیای که فرد از به هم چسباندن تکههایی از دیگر مجلات و عکسها و نوشتههای خودش تهیه میکند.
۲- Boy Scouts movement: جنبشی غیرانتفاعی و غیر دولتی که هدف آن آموزش برخی اصول اخلاقی و مهارتها به نوجوانان بود و مناسک خاص خود را داشت.
نقل از ترجمان/ نوشته: پارول سیگال/ ترجمه: مهدی صادقی/ تلخیص: سیمین جم/مرجع: نیویورک تایمز