سرویس تاریخ جوان آنلاین: محمدرضا کائینی، دبیر سرویس تاریخ روزنامه جوان، پیرامون عبدالحسین تیمورتاش در صفحه شخصی خود نوشت:
عبدالحسین تیمورتاش معروف به "سردار معظم خراسانی"، از آن قماش روشنفکرانی بود که پس از دیری یقه درانی برای پا گرفتن مشروطیت، به ناگاه دست به دامن "دیکتاتوری منور" شد! آنان با سینه زدن پای بیرق یک چکمه پوشِ بی سواد و تندخو، میخواستند او را بر تخت بنشانند تا مشروطیت را نابود کند، بلکه اهداف مشروطیت محقق شود! همین قدر مضحک! یک چشمه اش اینکه در خرداد هزار و سیصد و نه و در آستانه مجلس هشتم، در بخشنامهای به روسای ولایات، گفت: "کسانی را که در لیست ارسالی ما برای در آمدن از صندوق نیستند، اول نصیحت کنید تا کنار بکشند! اگر به خرجشان نرفت، اسم و رسم شان را به تهران بفرستید تا تبعید شوند، نهایتا اگر با همه این تقلاها، باز هم از صندوق درآمدند، نامشان را به عنوان منتخب، اعلام نکنید! " این امریه کسی است که روزگاری بر علیه سلطنت مطلقه قجر، بوق به دست داشت و شانه به شانه سردار و سالار ملی میسائید!
قزاق نیز اما، تا زمانی که هنوز "سردار معظم" کوچک بود و بر ساز و برگ او میافزود، باد به آستین اش میانداخت که: " قول تاش، قول من است! "، ولی از موعدی که زمزمههایی به گوشش خورد از این قبیل که: "معلوم نیست حکومت، در دست تاش است یا رضا شاه؟ " شستش خبر دار شد که وزیر دربارش، بیش از حد باد کرده و باید خری را که به پشت بام برده، پایین بیاورد، که آورد و دادش به دست عالیجناب "پزشک احمدی" که اول مسموم اش کند و بعد متکا روی صورتش نهد و بر روی آن بنشیند تا نفسش قطع شود! و تازه قصه به همین جا هم ختم نشد! کینه شتری قزاق، او را وا داشت که بر سر قبر خادم سابق خود در امامزاده عبدالله شهر ری، مامور بگذارد که: "کسی حق ندارد به گورش نزدیک شود! "
در ختم کلام مایلم دو سه خط یادداشتی را که تاش، در دوران حصر خویش قلمی کرد، بیاورم تا منظر او را در باره کابوس اربابش اش، بنمایانم:
"آدمی ظنین مثل شاه، که حتی از هوایی که استنشاق میکند هراسان است، از نفوذ من میترسد و فکر میکند برکناری ام، منجر به ظهور عکس العمل شدید در کشورهای خارجی خواهد شد و در داخله نیز، زمینه انقلابی را فراهم خواهد ساخت. انقلاب به نفع من؟ ابداً... "
پ ن: عکس، تاش را نشان میدهد در کنار مخدوم خویش و محمد علی فروغی، در حاشیه یکی از میهمانیهای سعد آباد.