سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: فیلمساز با ساخته اولش که این روزها بعد از چند سال وارد شبکه خانگی شده (عصرجمعه) نشان داده میل به ساخت و روایت قصه زنانه دارد، اما زندی در دومین فیلمش نتوانسته قالب خاصی برای نوع روایتش در نظر بگیرد. مسئله او در روایت یک تابوشکنی و ایجاد یک رابطه مثلتی بوده که اساساً به هیچ وجه نمیتواند عاشقانه باشد.
لحظات دو نفرهای هم که میان شکوه و رضا میبینیم و شعرخوانی و پیادهرویها به هیچ وجه عاشقانه تلقی نمیشود، از سوی دیگر سه شخصیت اصلی فیلم آدمهای میانسالی هستند که تابوشکنی در مورد نوع روابط آنها شکل گرفته است که شاید بهتر باشد بگوییم یک موقعیت عجیب و خندهدار و البته غیرمتعارف ایجاد کرده که با روحیه و ساختار خانواده ایرانی در تضاد است. گویی فیلمساز دکمهای دستش بوده (زندگی یک زن با دو شوهر) که قصد داشته درباره آن فیلم بسازد و اینکه واقعاً چه کسی این دکمه را به فیلمساز داده و او با چه انگیزهای چنین فیلمی ساخته، خودش میتواند موضوع یادداشتی دیگر باشد.
نکته مهم درباره فیلم بنفشه آفریقایی این است که اگر این سه شخصیت جوان بودند، حتماً این فیلم اجازه ساخت یا نمایش نمیگرفت، به همین لحاظ ناخودآگاه در کنار این تابوشکنی که شکوه تصمیم میگیرد از شوهر سابقش در حضور همسر فعلیاش نگهداری کند، یک نگرش انساندوستانه هم دیده میشود، اما این نگرش خفیف و پرداخت نشده است، چراکه میزان رابطه و واکنشهای ایجاد شده به دلیل پرداخت فیلمساز به خردهپیرنگها از بین رفته است. چرایی جدایی شکوه از فریدون از مهمترین نکات فیلم است که فیلمساز ماجرای دختر همسایه را که هیچ کمکی به اثر نمیکند، ارجحتر میداند.
رضا و فریدون دوست قدیمی بودند، اما نه سن و سالشان به هم مربوط است و نه دیالوگی میان آنها در ارتباط با گذشته رد و بدل میشود. فیلمساز به این دلیل سن فریدون را بیشتر از شکوه و رضا انتخاب کرده که اثر وارد خط قرمز نشود، اما اختلاف سن زیادِ شکوه با فریدون هم مجهول میماند؛ موضوعی که فیلمساز به آن فکر کرده بازی با غیرت و احساس مردانهای بوده است، به همین دلیل نمیدانیم قصد فیلمساز چه بوده، به هر شکل او سعی داشته که اثری زنانه خلق کند و دوربین او دائماً با شکوه همراهی میکند یا در جای دیگر فیلم ثریایی است که شوهرش چندسال پیش فوت کرده، این نشان میدهد وجوه زنانگی فیلم برای فیلمساز قابل اهمیت بوده، اما از سوی دیگر زندی نقبی هم به غیرت مردانه زده است.
شکوه قصد نگهداری از فریدون را دارد، اما از یک مقطع به بعد انگار احساسات و عواطفی میان آن دو نه از سر ترحم بلکه به واسطه مرور خاطرات قدیم ایجاد میشود و باعث میشود رضا غیرت مردانهاش به جوش بیاید. از همان نمایی که رضا عکس شکوه را در کیف فریدون میبیند، ناسازگاری او نمایان میشود، اما خیلی زود فروکش میکند که بیمنطق است، فریدون هم به نوعی قصد تلافی دارد که پیشنهاد خواستگاری از ثریا را به شکوه میدهد که شکوه به دلیل حسادت زنانه استنکاف میکند. پایان فیلم هم کاملاً قابل حدس است؛ برداشتن یک ضلع از قصه کلیشهایترین نوع پایانبندی برای بنفشه آفریقایی است.
نکته مهم فیلم عدم همدلی فیلمساز با شخصیتهای اثر است، به طوری که زندی سعی داشته است به عنوان یک دانای کل در کنار هر کدام از شخصیتها قرار بگیرد، اما به نظر میرسد او در رسیدن به این هدف دچار یک محتوازدگی که میتواند همان تابوشکنی باشد، شده است، یعنی طرح موضوع برای او ترجیح بیشتری تا چگونگی پیشبرد قصه داشته است، بنابراین توان موضوعی و خط روایی در بنفشه آفریقایی با خلل مواجه است، به همین منظور درام و شناخت موقعیتها کند پیش میرود و مختصات کلی داستان برای مخاطب کسالتآور است.