سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: «صفر مطلق»، رمانی ۲۷۰ صفحهای از وقایع هشت سال جنگ ایران و عراق است که ماجراهایش در جنوب کشور میگذرد. این رمان از ۳۲ فصل تشکیل شده و نویسندهاش معصومه باقری است که با توجه به سن و سالش به خوبی توانسته از عهده ماجراهای پرفراز و نشیب این رمان برآید. نویسندهای که وقتی جنگ به پایان رسید فقط یک سال داشت. رمان صفر مطلق در تابستان ۱۳۹۹ توسط انتشارات پایتخت منتشر شده است.
سلما و یاسر
داستان با آمدن «یاسر» جوان تحصیلکردهای از خارج به زادگاهش خرمشهر شروع میشود. او دلباخته دختری به نام «سلما» ست که حاضر شده به خاطر او از زندگی در خارج از کشور دل بکند و به شهرشان بازگردد.
او همراه با مادر، برادر و آشنایان نزدیکش به خاطر فشار جنگ، خرمشهر را ترک میکنند و به شایگان میروند. یاسر با سلما ازدواج میکند، اما خوشی آنها خیلی طول نمیکشد.
زمان زایمان سلما را به بیمارستان شهر میبرند، خمپارههای دشمن به حیاط بیمارستان اصابت میکند و سلما دچار موج انفجار میشود و تازه این اول ماجراست.
نویسنده کتاب با هوشمندی سراغ پیرنگی رفته که کمتر نویسندهای از جنگ شاید به آن پرداخته باشد. زنی تنها که عزیزان نزدیکش را در جنگ از دست داده است و آخرین پناهگاه و تکیهگاهش جوانی است که عاشقانه دوستش دارد، اما سرنوشت گاهی بسیار بیرحم میشود.
او در بیمارستان به موج انفجار دچار میشود و در آخر مجبور میشوند سلما را در بیمارستان روانی بستری کنند. اوضاع روحی و روانی سلما طوری است که قادر به زندگی زناشویی نیست. یاسر که نمیتواند با این مشکل کنار بیاید به ناچار و با اصرار مادر و نزدیکانش به خاطر رسم و رسومهای طائفهای، ازدواج دیگری میکند و پسرش فرهان را به دست نامادری میسپارد. در آخرین صفحه کتاب با ملاقات تلخ یاسر با همسر اولش در آسایشگاه بهزیستی، روبهرو میشویم که تلخی پایانبندی رمان را چند برابر میکند.
در رمان «صفر مطلق» اینبار نویسنده از زاویه دیگری به جنگ نگریسته است، زاویه دیدی که شاید دیگران کمتر آن را در کتابهای دفاع مقدس جستوجو کرده باشند. به جز سلما و یاسر شخصیتهای فرعی دیگری هم در ماجراهای داستان حضور دارند، مثل «امجبار»، «ابونعمان»، «مسلم»، «اممسلم»، «حکیمه» و.... نویسنده در فصلهای مختلف رمان، گوشههایی از زندگی آنها را هم نشان میدهد. همچنین نیروهای بومی خرمشهر و شایگان که تا پای جان از خاک و زادگاهشان دفاع میکنند. جبار گفت: «میگن لولههای نفتی ترکیده و توی تالاب نشت دادن. اطراف تالاب پر از حواصیل و ماهی مرده است، حتی پرندهها هم تلف شدن.» امجبار گفت: «رزمندههای ما نمیذارن اونها دسشون حتی به یه قطره از آب منطقه و باتلاق هورالعظیم هم برسه... الکی ترس به دلت راه نده...» (صفحه ۳۹پاراگراف آخر)
ادبیات اقلیمی
یکی دیگر از ویژگیهای این کتاب بومینویسی و اقلیمگرایی نویسنده است که در تمام دیالوگهای داستان از لهجه جنوبی استفاده شده و فضای غمبار جنگ با تمام حادثههایش را در جغرافیای خوزستان به بهترین نحو برای مخاطب به تصویر کشیده است: «غروب، طلایی و دلگیر بود.
در ساحل عدهای ایستاده بودند و تمرین غواصی میکردند. تن پهناور رود، شفاف و آبی، حرارت خورشید داغ را در خود فرو میکشید.
فرمانده گردان در فاصلهای دور ایستاده بود و با دوربینش پشت شط را نگاه میکرد. خاک عراق پیدا بود.» (صفحه۱۶۷-پاراگراف اول) نویسنده در لابهلای داستان مخاطب را به دل جنگ در میان نخلستانهای جنوب با هوای گرم و شرجیاش و به کنار اسکلهها و آدمهای دشداشهپوش و جاشوهایش میبرد: «پیرمردی که دشداشه قهوهای بلندی تنش بود، گاومیشها را به سمت رودخانه راهی میکرد...» (صفحه ۱۵۰- پاراگراف دوم) فضاسازی و توصیفات تصویری در فصلهای متفاوت این داستان نشانگر دقت، ظرافت و بازنویسی چندباره این رمان، توسط نویسندهاش است که از «صفر مطلق» با تمام تلخیهایش، یک کار ماندگار در حوزه ادبیات دفاع مقدس ساخته است.