سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: روابط زندگی بین ما آدمها دنیای پیچیدهای دارد. ممکن است روابط مادر و فرزندی که تا همین چند روز پیش قربان صدقه هم میرفتند، به خاطر برخی مسائل مانند مهاجرت، به تاریکی کشیده شود. ممکن است زن و مردی که کودکان خود را بزرگ کرده و حالا قرار است شاهد سر و سامان گرفتن آنان باشند به یکباره کلمه جدایی بینشان بهت و ناباوری ایجاد کند. گاهی قرار است با شریکی که سالها از شراکتمان میگذرد، جدا شویم و کار و بار مستقلی را برای خود راه بیندازیم. ممکن است در این روابط ما سوی منفعل ماجرا باشیم یا بالعکس، سوی فاعل. منفعل هستیم، به این معنی که زمان میگذرد و با پیشروی رابطه ما هم پیش میرویم. برای بههم زدن آن تلاشی نداریم، هرچند از آن رضایتی نداشته باشیم. هر چند برای پایداری آن هم تلاش زیادی نداشته باشیم. گاهی نیز سوی فاعل ماجرا هستیم به این معنی که در جدایی پیشقدم هستیم و برای قطع ارتباط اقدام میکنیم، چون رابطه رضایتمند نیست. وقتی پیشنهاد این جدایی سوی دیگر رابطه را غافلگیر میکند، چون انتظار شنیدن آن را نداشته است، به نظر میرسد فرد پیشنهاددهنده بیانصاف و بیرحم است ولی برخلاف آن چه در ظاهر مینماید، میتوان گفت تنها پردهها برداشته شده و نارضایتیها نمایان شده است. در این صورت شاید بتوان گفت انباشتههای نامطلوب رابطه بالاخره در جایی رخ نموده و درد یا گرفتاری یا عقوبت وجود آنها، کار دست طرفین داده است.
انباشتههای نامطلوب یک رابطه
شریکی که سالهاست سرمایه، اعتبار، توان و عمرش را در یک کار با ما صرف کرده است امید زیادی به آینده شغلی خود دارد. از سوی دیگر ممکن است تا به امروز این شراکت برای ما سودآور بوده و بهترین گزینه شغلیمان بوده باشد، اما از امروز با حسابگریهایی که داشتهایم، شراکتمان را ضرررسان و بیفایده بدانیم. از اینرو به شریک خود اعلام کنیم که میخواهیم به شراکت خود پایان دهیم. باید این را در نظر گرفت که اگر امروز حسابگریهای مان را نهایی کردهایم، معنیاش این نیست که همین امروز به این نتیجه رسیدهایم، بلکه از ماهها پیش با جرقههای رکودی که در بازار پیدا کرده بود، میدانستیم که این روز بهزودی خواهد رسید ولی بنا به دلایلی این را به شریک خود نمیگفتیم.
ممکن است مادری که تا دیروز امیدوار بود فرزندش در یکی از دانشگاههای کشور تحصیل کند و از سوی دیگر وابستگی زیادی به او دارد، به یکباره با تصمیم ناگهانی فرزندش برای ادامه تحصیل در خارج از کشور مواجه شود، آن هم در حالی که اقدامات لازم برای عزیمت را انجام داده است!
ممکن است زندگی زناشویی همسرانی که تا به امروز تمام تلاششان برای بزرگ کردن فرزندان و ساختن زندگی بوده ولی با این وجود هیچگاه احساس خوشبختی نکردهاند، به یکباره با پیشنهاد جدایی از یکی از آنان مواجه شود.
هر جدایی دردهایی دارد
جدایی از آنچه برای ما وابستگی یا تعلقخاطر ایجاد کرده، دردآور است، ولی با این وجود اتفاقی است که هر روز در بسیاری از روابط مختلف کاری، عاطفی، همسری و... در تمام دنیا رخ میدهد. شاید لازم است دردهای جدایی را بشناسیم. دردهایی که برای هر دو طرف رابطه به نوعی وجود دارد، چه برای کسی که جدایی را پیشنهاد میدهد و به سرانجام میرساند، چه برای سوی دیگر رابطه که از جدایی هراس دارد یا بنا به دلایلی برای آن اقدام نمیکرده است. هر چه باشد جدایی و بریدن درد هم دارد؛ به ویژه بریدن روابطی که دارای بار عاطفی باشد، مانند روابط همسران. شاید حتی جدا شدن یک برگ خشک از ساقهاش هم برای برگ دردآور باشد، هرچند ما نجوای دردش را نمیشنویم، اما اثر آن را بر شاخه میبینیم، و این اثر تا همیشه باقی میماند.
همسری که پس از مدتی یا سالها به یکباره میبیند همسرش در حال ترک کردن اوست، شریکی که به یکباره اعتبار و دارایی خود را زیر سؤال میبیند، مادری که به طور ناگهانی فرزند خود را راهی سرزمینی دور میبیند، همه و همه دردهای سنگینی به همراه دارد که شاید جبران آنها با سختیهای زیادی همراه باشد. همسری که میداند به دلیل برخی مشکلات غیر قابل حل، دیر یا زود جدایی را به زندگیاش خواهد آورد، شریکی که میداند شریکش را تنها خواهد گذاشت و فرزندی که راهی سفر به غربت است، هیچکدام به یکباره و ناگهانی پس از یک خواب شبانه به این تصمیم نرسیدهاند. این دیر بیان کردن تصمیم حتی اگر حق با ما باشد، چه دلیلی میتواند داشته باشد؟
تأمل در جملهای از توماس اسپنسر مانسون میتواند در اینباره ما را به درک درستتری هدایت کند. این نویسنده میگوید: «شاید مطمئنترین امتحان برای اطمینان از کمال فردی، امتناع شخص از گفتن یا انجام دادن کاری است که عزت نفس او را زیر سؤال میبرد.»
شاید مدتها و حتی سالها طول بکشد تا قادر به بیان تصمیممان باشیم ولی در این باره باید انصاف را نیز در نظر گرفت و جانب آن را در اینباره نگه داشت. شاید مشکل اصلی در این باشد که نمیتوانیم خود را به جای طرف مقابلمان در رابطه ببینیم. شاید هنگام اعلام تصمیم غیر از دردی که به طرف مقابل میدهیم درد بزرگتری به خود بدهیم، دردهایی مانند احساس بیمسئولیتی، بیوفایی، خسارت وارد کردن، پریشانی، انزوا، نامهربان بودن، عذاب وجدان، احساس گناه و در مجموع خلأ درونیمان را آشکار کنیم. همانگونه که ممکن است در آن صورت شاهد خلأ طرف مقابلمان هم خواهیم بود و این به مراتب احساس بدتری به ما خواهد داد.
لکنت گفتار در روابط مخدوش
گاهی میخواهیم به طرف مقابل شراکت یا هر رابطهای که در آن به سر میبریم، اعلام کنیم که دیر یا زود آن رابطه را ترک میکنیم ولی هر بار با مانعی برخورد میکنیم. ممکن است هر بار با ترس از بیان تصمیمان از بیانش منصرف شویم، شاید از روی خیرخواهی نگران استرسهایی باشیم که به طرف مقابل میدهیم برای همین از بیانش بارها و بارها طفره رفته باشیم.
دلایل بسیاری میتوانیم برای کوتاهی خود از اینکه طرف مقابلمان را در جریان تصمیممان قرار ندادهایم داشته باشیم. این دلایل ممکن است دلایل درستی باشد ولی ممکن است نتیجه درست و خوبی به دنبال نداشته باشد که آنهم وارد شدن شوک جدایی به همسر، یا افراد دیگری است که با آنان سر و کار داریم.
ممکن است بارها بخواهیم سر صحبت را باز کنیم ولی هر بار با موردی روبهرو شویم که ما را از بیان آن منصرف کند و این صرفنظر از بیان تصمیم مانند لکنت گفتار هر بار هم تکرار شود. شوکی که با اعلام تصمیم جدایی به طرف دیگر رابطه وارد میشود ناراحتکننده است، اما اگر قرار باشد منصفانه نگاه کنیم، میتوانیم این دلایل را درک کنیم و درستتر شرایط را در نظر بگیریم.
ممکن است بیان دردهای رابطهای آنقدر کهنه باشد که توان شکافتن دوباره آنها را نداشته باشیم برای همین ترجیح دهیم هیچگاه دربارهاش حرفی نزنیم و تنها هنگامی که آمادگی رویارویی با آنها را پیدا کردهایم، آن را رها کرده یا بگسلیم. گاهی از شدت رنج عذاب وجدان نمیتوانیم خواست خود را مبنی بر جدایی بر زبان آوریم برای همین آن را به گذشت زمان میسپاریم تا همسر، مادر، شریک یا هر آن که آن سوی رابطه است، خود به خود در جریان جدایی قرار بگیرد.
به طرف رابطه امید واهی ندهیم
ممکن است ما با بیان نکردن تصمیممان اشخاص در رابطه با خود را دچار امیدواریهای واهی کنیم. امیدهایی که برایش برنامه میریزند و زمان و انرژی صرف میکنند و شاید هم عشق. از سوی دیگر وقتی با پیشنهاد جدایی روبهرو میشویم، بسیار بعید به نظر میرسد که همه چیز رابطه گل و بلبل باشد و عالی و طرف مقابل یک مرتبه از راه برسد و درخواست جدایی کند. شاید بهتر باشد به گذشتهای که بر رابطه ما گذاشته کمی فکر کنیم تا نشانهها را به یاد آوریم. نشانههایی که هر بار به ما این پیام را میداد که جدایی و شکست سرانجام این رابطه خواهد بود. در این صورت میبینیم که تا به حال خودمان را بارها گول زدهایم یا نخواستهایم ناکامیها و اختلافات یا مشکلات جداییآور را باور کنیم.
به طور معمول ممکن است اشکالاتی را که در رابطه وجود دارد نادیده بگیریم. بخواهیم دلمان را به حداقلهایی که شاید زیبایی شان را خیلی وقت پیش از دست دادهاند، خوش کنیم. شاید هر بار برخورد سرد و بیمهر شریک و همسرمان را دیده باشیم و غیر از دعا و نذر و نیاز کار دیگری نکرده باشیم و نشسته و دستروی دست گذاشته باشیم تا با معجزهای حال زندگیمان خوب شود. شاید خود ما هم تصمیم گرفته باشیم که دست رویدست بگذاریم تا اوضاع خودش درست شود، طرف مقابل اقدامی کند، یا اتفاقی پیش بیاید و اوضاع را تغییر دهد؛ و از همه مهمتر شاید ما هم مانند او این جدایی را پیشبینی کرده باشیم ولی به دلیل برخی ترسها هرگز شهامت بیان آنها را نداشته و منتظر باشیم تا طرف مقابل دست به کار شود و کاری انجام دهد. از آن گذشته شاید با رویارویی با تصمیم به جدایی ضرر و زیانی گریبان ما را بگیرد، برای همین در پیش کشیدن صحبتی درباره آن هرگز قدمی برنداریم.
رهایی از مسئولیت در پایان دادن به رابطهها
رهایی از مسئولیت شاید در پایان دادن به رابطهها بسیار شایع باشد، مانند زندگی مردی که من میشناسم. او از زندگی مشترک خود با همسرش راضی نبود. زندگیای را جستوجو میکرد که در طول هشت سال زندگی با همسرش آن را پیدا نکرد. این مرد میخواست زندگی تازهاش را شروع کند ولی این کار مستلزم پذیرفتن مسئولیتهای قانونی و حقوقی همسر و فرزندانش در دادگاه بود. پذیرفتن این مسئولیت برای او خوشایند نبود و شهامت رویارویی با تبعات آن را نداشت. برای همین در سالهای آخر زندگی مشترک تصمیم گرفت به جای اقدامات منطقی، شروع کند به بدرفتاری. زن با صبوری از کنار بدخلقیهای او میگذشت تا مانع جدایی و طلاق شود ولی تلاشهای او در جایی به پایان رسید، چون نتیجه معکوسی از تلاشش میگرفت. زن هر بار که درباره مشکلاتشان حرفی میزد، مرد به صراحت به او میگفت که میتواند برای حل مشکلاتش به دادگاه مراجعه کند. یک روز در ناباوری مرد، زن که دیگر امیدی به اصلاح ارتباطش با آن مرد را نداشت، به دادگاه رفت و همین کار را کرد. او دادخواست طلاقش را اعلام کرد. برای اجرای این دادخواست لازم بود زن از حقوق مادی و معنوی خود بگذرد و مرد نیز این را به خوبی میدانست. زن این کار را کرد تا بتواند ارتباط بیمارش را به پایان برساند و زندگی خود و فرزندش را نجات دهد. به این ترتیب مرد نیز با حقوق حذف شده زن روبهرو و از مسئولیتی که برایش ناخوشایند بود رها شد. اکنون اگر به طنز پنهان در این ماجرا دقیق شویم، پی میبریم که شاکی و پیشنهاددهنده طلاق در واقع خود مرد است که تا آن لحظه شهامت حرکت نداشت. نکته جالب اینکه مرد چنان این قضیه را فرافکنی کرده بود که دیگر رفتارهای بد خود را به یاد نمیآورد و زن را عامل طلاق و جدایی میدانست. حتی اطرافیان هم زن را بانی جدایی میدیدند.
به نظر میرسد باید مراقب پایانهای زندگیمان باشیم. اگر رابطهای رو به پایان است هر دو سوی آن شهامت برخورد با آن را داشته باشند. شاید با نگاه درست به این ماجرا کمتر یکدیگر را زیر سؤال ببریم و از جدایی که ممکن است پیش بیاید شکوه و گلایه کنیم.