سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: رولف دوبلی در بخشی از کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» به کمکاری اجتماعی میپردازد و مینویسد: «سال ۱۹۱۳ ماکسیمیلی ین رینگلمن، مهندس فرانسوی آزمایشی را انجام داد: چند مرد باید طنابی را از دو سو میکشیدند. او نیروی به کار گرفته شده از هر طرف را اندازهگیری کرد. به طور میانگین اگر دو نفر با هم طناب را بکشند، هر کدام فقط ۹۳ درصد از قدرت خود را به کار میگیرند. وقتی سه نفری با هم بکشند، این عدد ۸۵ درصد است و اگر هشت نفر بکشند، فقط از ۴۹ درصد قدرت خود بهره میگیرند. علم چنین چیزی را اثر کمکاری اجتماعی مینامد. این پدیده وقتی اتفاق میافتد که عملکرد فردی به طور مستقیم قابل مشاهده نیست و با تلاش گروهی آمیخته میشود. کمکاری اجتماعی در میان قایقرانان نیز مشهود میباشد، اما نه در رقابتهای امدادی، چون در آنجا مشارکتهای فردی مشخص است.»
ستارههایی که در تیمهای کهکشانی افول میکنند
یکی از مهمترین چالشهای مدیریتی و اجتماعی در همه کشورهای دنیا این است: ما چگونه تیمهای هماهنگ با بازدهی بالا داشته باشیم. حتی وقتی افراد متخصص و کاملاً حرفهای که هر کدام از آنها در رشته خود سرآمد و توانمند هستند، زیر چتری به نام یک شرکت، استارتآپ یا یک تیم ورزشی جمع میشوند، با وجود آن که انتظار میرود توانمندیهای تکتک آنها به کار گرفته شود، اما در نهایت، گاه نتایج بسیار فاجعهبار است یا دستکم انتظارات را چندان برآورده نمیکند. نمونه روشن این اتفاق را میتوانیم در میان غولهای بزرگ ورزشی ببینیم، تیمهایی که با هزینههای هنگفت، ستارههای کهکشانی را به خدمت میگیرند و انتظار میرود با یک تیم کهکشانی بالاترین نقطه جدول رقابتها، ملک شخصی و بلاشرط تیم کهکشانی باشند، انتظار میرود ستارههای آن تیم کهکشانی، همه تیمهای خوب، متوسط و ضعیف را یکی پس از دیگری درو کنند، اما چرا اغلب این اتفاق نمیافتد؟ و گاه تیمی که هیچ کدام از کارشناسان روی بازیکنان ناشناخته و گمنام آن سهمی برای پیروزی قائل نیستند، به ناگهان شگفتیساز میشود.
در مثال آغازین این مطلب گفته شد که در مسابقات قایقهای چند نفره شاهد کمکاری اجتماعی هستیم، اما وقتی همین قایقرانها در رقابتهای انفرادی شرکت میکنند، بهترین عملکرد خود را ثبت میکنند. چرا این اتفاق میافتد؟ چرا وقتی من در مسابقات انفرادی طنابکشی شرکت میکنم، همه توان و انرژی خود را صرف میکنم، اما وقتی قرار است در یک تیم ۲۰ نفره جا بگیرم و طناب را بکشم، فقط نیمی از توان خود را به کار میگیرم؟ چرا این اتفاق میافتد؟ چرا وقتی من مدیر یک پروژه هستم ۱۰۰ واحد انرژی برای همان پروژه صرف میکنم، اما وقتی سمت من در آن پروژه تغییر میکند و هم ردیف افراد دیگر قرار میگیرم، دیگر همان مقدار انرژی را صرف پروژه نمیکنم؟
واقعیت آن است که وقتی تیمها تشکیل میشوند همچنان که توانمندیهای فردی میتواند در تیمها ظاهر شود، حاشیهها و پیچیدگیهای ذهنی و روانی اعضا نیز میتواند در تیم جولان دهد، همانقدر که یک ستاره کهکشانی میتواند تاکتیکپذیری یا تکنیک ناب خود را در خدمت تیم قرار دهد، اما او در جایگاه یک ستاره نقاط ضعف شخصیتی خود را هم دارد و مثلاً میتواند با مصاحبههای حاشیهدار یا انتشار متن یا تصویرهایی در صفحات اجتماعی برای تیم حاشیهآفرینی کند، ممکن است ستارههای تیم بیرون از مستطیل سبز، درگیریهایی با هم داشته باشند، ممکن است سرمربی تیم کاریزمای لازم را نداشته باشد و نتواند به توازن رفتاری با این ستارهها برسد و احتمالات فراوان دیگری که در نهایت برآیند مهارتهای ستارگان تیم را تحتالشعاع قرار میدهد.
گرهزدن یا نزدن کار به دریافتیها
افرادی که عادت کردهاند همواره در نوک توجه و ویترین دید دیگران قرار بگیرند، حتی اگر قابلیتهای بالایی داشته باشند، لزوماً در تیمها موفق عمل نخواهند کرد، به ویژه وقتی که تیم به نحوی چیده و مدیریت شود که امتیازات خاصی برای این افراد در نظر گرفته نشود، در این صورت بسیار محتمل خواهد بود که این افراد حتی در صورت تداوم حضور در تیم، توانمندی خود را تمام و کمال در اختیار جمع قرار ندهند. البته که کمکاری در یک تیم همیشه غیرموجه و ناعادلانه نیست. وقتی اعضای یک تیم متوجه شوند برخورد تبعیضآمیزی با آنها صورت میگیرد یا انتظاراتشان در دریافت مزایا و امکانات رفاهی برآورده نمیشود، ترجیح میدهند دست به کمکاری بزنند، البته نمیتوان الگوی یکسانی برای همه تیمها در نظر گرفت. گاهی افراد، حتی با وجود آن که با رفتارهای تبعیضآمیز مواجه میشوند یا احساس میکنند از عملکرد آنها قدردانی نمیشود یا میزان دریافتیشان با میزان انرژی و توانی که صرف میکنند، همخوانی ندارد با این همه بالاترین عملکرد خود را به نمایش میگذارند. گاهی مسائل انسانی، اخلاقی و اعتقادی در عملکرد یک فرد در تیم حرف اول را میزند. پرستاری در بیمارستانی کار میکند که به بیماران بدحال کرونایی خدمات ارائه میکند؛ به وضوح روشن است که شکاف دریافتی یک پرستار با خدماتی که در بیمارستان ارائه میکند آن هم در موقعیتی که همه ترجیح میدهند از یک بیمار کرونایی چند صد متر فاصله بگیرند، کاملاً چشمگیر است، اما آن پرستار بهگونهای تربیت شده که عملکرد خود را در تیم پرستاری به مسائل مالی گره نزند. او خود را بخشی از یک تیم میداند، میداند همکاران او هم مشکلات مشابهی در زندگی دارند و اگر قرار باشد در چنین موقعیتی پا پس بکشد، فشار مضاعفی روی اعضای دیگر خواهد آمد و احتمال اینکه بیمارستانها در چنین وضعیتی دچار فرسایش و ناتوانی در ارائه خدمات به بیماران شوند، بالا خواهد رفت، بنابراین آن پرستار در چنین موقعیتی انتظارات خود را تعدیل میکند.
کار تیمی چگونه جواب میدهد؟
چرا در برخی کشورها و فرهنگها کار تیمی بهتر جواب میدهد، اما در برخی کشورها اینگونه نیست؟ به این مثال جالب در همان فصل کمکاری اجتماعی از کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» توجه کنید: «ژاپنیها ۳۰ سال پیش بازارهای جهانی را از محصولات خود پر کردند. اقتصاددانان حوزه تجارت به معجزه صنعتی آنها دقیقتر نگاه کردند و دیدند کارخانههای ژاپن به شکل تیمی سازماندهی شدهاند. این مدل با موفقیتی نسبی کپی شد. آن طرحی را که در ژاپن خیلی خوب کار کرده است، نمیتوان با امریکاییها و اروپاییها تکرار کرد. شاید، چون کمکاری اجتماعی به ندرت در ژاپن اتفاق میافتد. در غرب، تیمها فقط و فقط در صورتی بهتر عمل میکنند که کوچکتر و متشکل از افراد مختلف و متخصص باشند، چنین چیزی منطقی به نظر میرسد، چون در چنین گروههایی عملکردهای فردی هر متخصص قابل ردیابی است.»
این مثال شاهدی بر این نکته است که چگونه تربیت فردی و فرهنگ عمومی میتواند بر عملکرد تیمها سایه بیندازد. ما میدانیم که ژاپنیها کودکان خود را از همان آغاز با اولویت دادن به تیم به جای فرد تربیت میکنند. کلیپهایی که از نحوه اداره و تعلیم در مدارس ژاپنی منتشر شده، به وضوح نشان میدهد که چگونه رفتار کودکان در قالب تیمها سازماندهی میشود، چطور حتی عملکرد درسی کودکان در قالب تیمها ارزیابی میشود، چگونه کار نظافت مدرسه یا حتی تشریفات مربوط به تهیه و صرف غذا در مدرسه در قالب تیمها صورت میگیرد. ماحصل این بها دادن به کار تیمی، فرهنگی است که در آن حتی وقتی تمایز فردی کاملاً در تیم گم میشود، باز اعضای تیم از حداکثر توانمندی خود در جهت رشد تیم استفاده میکنند، این برخلاف فرهنگ مسابقهای و رقابت محور میان افراد است که به سرعت تیمها را میپاشاند: «دیگی که برای من نجوشه سر سگ توش بجوشه.» وقتی من در کنه ذهن و روان خود چنین خودمحورانه به اتفاقات پیرامونیام نگاه کنم در آن صورت با استفاده از موقعیتی که دارم احتمالاً از لگد زدن به دیگهایی که تشخیص دادهام آنطور که من میخواهم برای من نمیجوشند، هیچ پرهیزی نخواهم کرد. این است که امروز بخش قابلتوجهی از اتلاف توان ما در حوزه مدیریت منابع انسانی از اینجا نشئت میگیرد که افراد نمیتوانند فکری به حال زبانههای سرکش منیت خود کنند. در واقع برای بسیاری از افراد تیمی مطلوب است که با خواستههای آنها هماهنگ باشد، اما اگر تیم، متقابلاً چنین درخواستی از آنها داشته باشد، آنها به سرعت عقبنشینی خواهند کرد و در برخی مواقع از هیچ تلاشی برای ضربه زدن به تیم فروگذار نخواهند بود.
چرا افراد تیم بیانگیزه میشوند؟
چرا ما در تیمها دچار کمکاری و تشتت فکری و روانی میشویم؟ همچنان که اشاره شد همیشه اینطور نیست که ما با خیالی آسوده، انگشت اتهام را به سمت افرادی دراز کنیم که دچار تنبلی یا بیانگیزگی شدهاند. ما میدانیم که افراد به یک اندازه از سلامت نفس و چشمانداز وسیع برخوردار نیستند، بنابراین کاملاً منطقی است که با کوچکترین تکانههای تبعیض به هم بریزند، وقتی احساس کنند که کار آنها آنگونه که باید و شاید دیده نمیشود و به حساب نمیآید، وقتی به عینه ببینند کسی که کمترین انرژی را در گروه صرف میکند، بیشترین دریافتی را دارد - البته این در شرایطی درست است که سطح تخصص و توانمندی افراد در یک درجه قرار بگیرد- درحالیکه انتظار پاداش را دارند، اما تنبیه میشوند، همه اینها باعث میشود کارآیی آنها به سرعت در تیم کاهش بیابد.
اما چاره چیست؟ مدیران تیمها بیشترین نقش را در این زمینه دارند تا توازن روانی و ذهنی را در تیمها و گروهها در حد تعادل نگه دارند. وقتی مدیرانی در گروهها مدیریت کنند – چه در مؤسسهها و نهادهای کوچک و چه در سازمانهای بزرگ – که اعتنایی جدی به گفتگوهای صریح و در عین حال صمیمی با افراد گروه خود ندارند، وقتی به ایدههای کارکنان توجهی نمیشود و همه چیز پشت درهای بسته و در جلسات غیرعلنی و میان حلقه محدودی از افراد گرفته میشود، وقتی مدیران، کارمندان یا افرادی را به کار میگیرند که بهانه استخدام آنها نه توانمندیها و ظرفیتها که وابستگی و رانتهاست، وقتی مدیران نگاه از بالا به اعضای تیم خود دارند و مدام میخواهند رئیس بودن خود را به رخ بکشند، وقتی میان ساعات کاری و میزان دریافتی و مزایا فاصله چشمگیری وجود دارد، وقتی فیشهای حقوقی مدیران، دریافتیها و امتیازات غیررسمی آنها با حقوق و مزایای کارمندان به هیچ عنوان سنخیت ندارد، وقتی اخبار و شایعههای تأیید نشده از فساد مالی مدیران در سازمانها میان کارمندان میچرخد، در چنین فضایی نمیتوان انتظار داشت افراد یک تیم یا گروه و سازمان، حداکثر توانشان را صرف مسئولیت خود کنند.
شاید مشکل از خود شما باشد.
اما با این همه یک نکته مهم را نباید فراموش کرد: گاهی داوریها و قضاوتهای ما که عامل محرک کمکاری در تیمهاست، میتواند کاملاً نابجا باشد، بنابراین پیش از آن که دست به کمکاری در تیمها بزنید اول خوب است چک کنید که حس و دریافت و قضاوت شما درباره رخدادی که باعث شده است دست به تجدیدنظر در توان مصرفیتان در تیم بزنید تا چه اندازه درست و قابل اعتماد است؟ آیا واقعاً شما فکر میکنید که تخصصتان خیلی چشمگیرتر از اعضای دیگر است و تخصص آنها به درد تیم نمیخورد، یا اینکه تأثیر کمی در ارائه محصول یا خدمت دارد؟ شواهد شما برای این نتیجهگیری چیست؟ آیا بهتر نیست شایعات مربوط به فساد مالی را دقیقتر بررسی کنید؟ نکند این شایعات از ناحیه کارمندی است که به خاطر کمکاریاش از سوی مدیر مؤسسه یا سازمان توبیخ شده است؟ آیا آنگونه که من تصور میکنم غیبت و حذف من از تیم به فروپاشی آن منجر میشود یا نه، آنچنان که گمان میکنم ستاره سهیل نیستم. پس میتوان از این زاویه هم به داستان نگاه کرد: گاهی افراد صرفاً به خاطر اینکه وجدان خود را ساکت نگه دارند و به نوعی کمکاری خود را در گروه توجیه کنند، دست به تحریف واقعیت میزنند؛ یعنی شواهد و مدارکی را در ذهن خود میسازند که بتوانند به واسطه توسل به آن شواهد، سرپوشی روی کمکاری خود بگذارند.