خاطرات یک آزاده دفاع مقدس در گفتگو با «جوان»
من متولد سال ۱۳۴۰ در یکی از محلات جنوب غرب تهران هستم. در کوچه ما مسجدی بود به نام علیابنابیطالب (ع) که در بحث انقلاب بسیار فعال بود. بعد از پیروزی انقلاب ما در همین مسجد آنجا فعالیت میکردیم. من آنموقع دانشآموز دبیرستان بودم.
کد خبر: ۱۲۴۵۸۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۷
گفتوگوی «جوان» با عبدالله نوریپور، راوی کتاب «متهم دادگاه Old Bailey»
دادگاهی شدم و وکیل مدافع هم داشتم. مثل باقی زندانیها به زندان رفتم و قرار شد که ۱۲ سال حبسم را سپری کنم. در این مدت خانواده از طریق سفارت کشورمان نامههایی به من ارسال میکردند. یادم است که از پدر و مادرم درخواست میکردم که برایم کتاب بفرستند تا آنجا مطالعه کنم و روحیهام حفظ شود
کد خبر: ۱۲۴۵۸۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۷
گفتوگوی «جوان» با محمدتقی عابدینی از اسرای مفقود ماههای پایانی دفاع مقدس!
هر روز صبح دو عدد نان باگت با آرد جو که قابل خوردن نبود میآوردند. وسط نان خمیر بود آن را در میآوردیم و خشک میکردیم تا با ناهار فردا بخوریم. به خاطر کیفیت بد این نانها، همه بچهها لثههایشان زخم شده بود. شبها در آسایشگاهها بسته میشد و از سرویس بهداشتی خبری نبود
کد خبر: ۱۲۴۵۳۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۴
گفتوگوی «جوان» با آزاده سرافراز محمود پورهنگ برادرشهیدان احمد و محمد پورهنگ
وقتی از عراقیها درخواست ساعت کردیم گفتند ساعت برای اسیر خوب نیست، منظورشان این بود که زمان برای شما دیر میگذرد، اما به آنها میگفتیم اتفاقاً ما وقت کم میآوریم. مثلاً میدیدیم یک نفر در طول روز به پنجکلاس مختلف میرفت یا به عنوان استاد و معلم کلاسهای متعددی را در ساعات مختلف شبانهروز برگزار میکرد. نهج البلاغه در اردوگاههای ما به اصطلاح روی بورس بود و ما تعداد زیادی حافظ قرآن و نهجالبلاغه داشتیم
کد خبر: ۱۲۴۵۱۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۳
برشی از کتاب اطلس جنگ ایران و عراق
به اسیر عراقی گفتیم با بلندگو به نیروهای عراقی که در تپه ایثار ۲ بودند، بگوید تسلیم شوند. او به عربی میگفت، ولی ما نمیدانستیم چه میگوید. هرچه گفت عراقیها تسلیم نشدند. بلندگو را گرفتم، خودم چند کلمه عربی گفتم. ایها العراقیون! تسلیم نفسک، تسلیم نفسک.
کد خبر: ۱۲۴۴۹۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲
مصاحبه با همسر و یکی از همرزمان سردار شهید علیاصغر قلیتبار
زمانی که با علیاصغر ازدواج کردم، مدام در جبهه حضور داشت و تمام بدنش پر از ترکش بود. از قفسه سینه و سرش گرفته تا نقاط دیگر. جایی در بدنش نبود که ترکش نخورده باشد. حتی راضی نبود بیمارستان برود و ترکشهای پایش را عمل کند. یک ترکش در ران پایش بود که خودش با چاقو درآورده بود!
کد خبر: ۱۲۴۴۹۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲
مروری بر واقعه محاصره پاوه در مرداد سال ۵۸ در گفتوگوی «جوان» با نویسنده کتاب «حماسه پاوه»
از فاصله بسیار نزدیکی درگیریها تا نیمههای شب ادامه مییابد. کم مانده بود که هر دو سنگر مدافعان سقوط کنند که پیام امام (ره) بامداد از طریق رادیو پخش میشود. در این پیام، امام از همه نیروهای مسلح خواسته بودند بدون فوت وقت خود را به پاوه برسانند. با پیام امام دشمن از شهر فرار میکند
کد خبر: ۱۲۴۴۷۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۱
گفتوگوی «جوان» با محمد مرادی سیاهافشاری از آزادگان دفاعمقدس
حمام ما در اسارت، تانکر آب بود. شیر آن را باز میکردند و هر دو دقیقه یک نفر وقت حمام داشت. طی یکساعت باید ۲ هزار نفر حمام میکردند. نصف اردوگاه بیماری گال گرفته بود. وقتی شبها میخوابیدیم شپش از سروکله ما بالا میرفت و خیلی اذیت میشدیم
کد خبر: ۱۲۴۴۱۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۷
گفتوگوی «جوان» با همرزم خلبان امیر شهید عباس بابایی به مناسبت سالروز شهادتش در سال ۱۵ مرداد ۱۳۶۶
آموزش پرواز با جنگنده اف ۱۴ را بعد از پیروزی انقلاب شهید عباس بابایی پایهگذاری کرد. برخی میگفتند بدون دستورالعمل امریکاییها نمیشود آموزش اف ۱۴ داد، اما عباس بابایی معتقد بود با توان داخلی میشود این کار را انجام داد و نهایتاً هم حرف ایشان درست بود. خیلی از ما دست پرورده کلاسهای آموزشی هستیم که از سوی بابایی بنیانگذاری شد
کد خبر: ۱۲۴۳۶۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵
برشی از کتاب روزشمار جنگ ایران و عراق درباره عملیات والفجر ۳ در مرداد ۶۲
حوالی ظهر تعداد زیادی قوای عراقی با فرار از مواضع خود قصد پیوستن به نیروهای ایرانی را داشتند که از پشت هدف گلولههای تیربار فرماندهشان قرارگرفتند و عدهای از آنها کشته شدند. فقط ۱۰ نفر توانستند خود را به مواضع لشکر ۵ نصر برسانند و تسلیم شوند
کد خبر: ۱۲۴۳۴۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۴
گفتوگوی «جوان» با همرزم شهید محمدرضا منوچهری از دیدهبانهای نامی دفاع مقدس
وقتی به محمد رسیدیم شهید همدانی با ناراحتی به او گفت چرا مرخصی نمیروی؟ مادرت نگران است و خدا را خوش نمیآید آن بنده خدا چشم انتظار بماند. محمد گفت اینجا نقطه حساسی است و من عبور و مرور دشمن و عقبههایشان را تحت نظر دارم، نمیتوانم چنین پست حساسی را ترک کنم و به دلایل شخصی به مرخصی بروم
کد خبر: ۱۲۴۳۴۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۴
گفتوگوی «جوان» با رضا رستمی پیرامون سرنوشت زندان «دولهتو»، جایی که شهید سامیمقام در آن اسیر بود
بعد از فاجعه بمباران دولهتو از آنجا که تعداد زیادی مجروح روی زمین مانده بود، دموکراتها اجازه انتقال آنها به بیمارستان را نمیدهند. همان زمان سپاه اعلام میکند میخواهد یک اتوبوس را به محل اعزام کند تا حداقل پیکر شهدا را از ضد انقلاب تحویل بگیرد، اما دموکراتها از تحویل شهدا هم اجتناب میکنند
کد خبر: ۱۲۴۳۲۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳
خاطرهای از اعزام به جبهه در وقت اضافه در گفتگو با یکی از رزمندگان دفاع مقدس
روز نهم مرداد به جنوب رفتیم، اما آنجا هم خبر خاصی نبود. تصمیم گرفتیم به تهران برگردیم، اما رضا گفت نمیخواهد برگردد. بنده خدا خیلی بغض داشت و میگفت من آخرش وقتی به جبهه آمدم که جنگ تمام شد. رضا را به دوستانم در یکی از گردانهای لشکر حضرت رسول (ص) سپردم و خودمان به تهران برگشتیم
کد خبر: ۱۲۴۲۷۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰
خاطراتی از برگزاری مراسم محرم از خوزستان تا دمشق در گفتوگوی «جوان» با یک نیروی واحد تبلیغات
یادم است مردم شوشتر خیلی از دستههای عزاداری رزمندهها استقبال میکردند و برخی با اشک به تماشای ما میایستادند و برخی هم با سینهزدن ما را همراهی میکردند. بچهها اغلب شالهای مشکی روی دوش میانداختند که جلوه خاصی به دسته میداد. مردم هم در پذیرایی از دسته رزمندهها سنگ تمام میگذاشتند
کد خبر: ۱۲۴۲۷۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰
مروری کوتاه بر زندگی شهید محمد فصیحی دستجردی
دوران خدمت خود را در ژاندارمری و در منطقه زبیدات خرمشهر سپری کرد و تا مدتی که در جبهه حضور داشت ارتباط او با خانواده با نامههایی بود که با پست یا توسط همرزمانش ارسال میشد
کد خبر: ۱۲۴۲۴۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹
خاطراتی از اولین روزهای پس از پایان دفاع مقدس در گفتگو با یک رزمنده
تقریباً بعد از گذشت هفته اول مرداد ماه ۱۳۶۷، درگیریهای مرزی تا حد زیادی فروکش کرد. از نوع آرایش دشمن هم مشخص بود که قصد حمله بزرگی ندارد. از این زمان دیگر بحث آمدن نیروهای سازمان ملل در خط حائل بین دو طرف مطرح شد. دیگر باید باور میکردیم که جنگ دارد به اتمام میرسد
کد خبر: ۱۲۴۲۴۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹
خاطراتی از دوران دفاع مقدس در گفتوگوی «جوان» با علی خدامی دستجردی
فردا شب دوباره دستور حمله صادر شد و ما توانستیم پاسگاه شرهانی را پس بگیریم و عملیات با موفقیت به انجام رسید. آنجا تانکهای زیادی از دشمن منفجر شده بود و بعثیها برای نجات خودشان از تانک بیرون آمده بودند، ولی همگی سوخته بودند. ما چندین شب کنار این تانکها و جنازههای سوخته شب را به صبح رساندیم
کد خبر: ۱۲۴۲۴۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹
خاطرهای از شهادت همزمان ۲ برادر در گفتوگوی «جوان» با همرزم شان
یعقوب متولد سال ۱۳۴۵ و در زمان شهادتش در آخرین روزهای اسفندماه ۱۳۶۴ تقریباً ۲۰ ساله بود. اما بسیار پخته و با تجربه بود. ایشان از اوایل سال ۱۳۶۳ فرمانده گروهان ما شد
کد خبر: ۱۲۴۲۳۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸
گفتوگوی «جوان» با خواهر شهیدان غلامحسین و محمد صورتی که به فاصله ۲ روز از هم به شهادت رسیدند
ششم آذر سال ۱۳۶۶ در حین عملیات به غلامحسین خبر رسید که محمد مجروح شده است. بر بالین برادر حاضر شد و او را به عقب برگرداند. محمد در بیمارستان به شهادت رسید و غلامحسین به ادامه عملیات پرداخت و خودش هم دو روز بعد به شهادت رسید
کد خبر: ۱۲۴۲۳۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸
گفتوگوی «جوان» با یکی از رزمندگان حاضر در عملیات مرصاد
حین عملیات دیدم چند خودروی زرهی منافقین کنار جاده بدون صاحب مانده است. نفرات این خودروها از ترس خودرویشان را رها کرده و پا به فرار گذاشته بودند. چون کار با انواع خودروهای زرهی را بلد بودم؛ رفتم یکی، دو تا از این خودروهای زرهی را روشن کردم و به خط خودی آوردم. بچهها با استفاده از خودروهای غنیمتی با دشمن درگیر شدند
کد خبر: ۱۲۴۱۹۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۶