سرويس بين الملل جوان آنلاين:
هارولد میرسون سردبیر امریکن پراسپکت*
کنار رفتن حزب کارگر در انتخابات اخیر بریتانیا شکست فراملی طبقه کارگر سفیدپوست و بحران جهانی چپهای سوسیال دموکرات را برجسته کرد. در واقع باید گفت تمامی احزاب سوسیال دموکرات ناراضی شبیه به هم هستند و نقطه اشتراک آنان این است که طبقه سفیدپوست کارگر را از دست دادهاند.
حزب کارگر بریتانیا انتخابات هفته قبل در منطقهای که محل اصلی حضور طبقه کارگر است، به شدت آسیب دید آن هم به این ترتیب که «توریها» (محافظهکاران) یک بار دیگر بر نماینده حزب کارگر در شمال که زمانی قلب صنعتی بریتانیا بود و امروزه به محل افول صنعتی تبدیل شده است، پیروز شدند. پیوستن کارگران رها شده به مخالفان مهاجرت و ملیگرایان در قالب برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) به شدت نزدیک الگویی است که ما در فرانسه دیدهایم. در این کشور، پرولتاریای قدرتمند حزب کمونیست فرانسه در انتخاباتهای اخیر به ملیگرایان «لوپنیها» تبدیل شدند و در آلمان هم به عنوان خاستگاه تاریخی سوسیال دموکراتهای اروپایی، آرای قدیمیترین حزب سوسیال دموکرات کمتر از ۱۰ درصد است. انتخابات اخیر در بریتانیا بدترین نتیجه برای حزب کارگر از سال ۱۹۳۵ تاکنون محسوب میشود. در انتخاباتهایی که در آلمان و فرانسه هم برگزار شده است، وضعیت بهتر نیست و سوسیالیستها از جمله سوسیال دموکراتها آرای کمی کسب کردند. اگر چه سوسیالیستها در اسپانیا، پرتغال، دانمارک و سوئد قدرت را در دست دارند ولی سوسیال دموکراتهای سوئدی هم در انتخابات سال ۲۰۱۸ بدترین نتیجه را کسب کردند و اکنون با حزب سبز در ائتلاف به سر میبرند. در مجموع، این احزاب نمونههایی از افول دموکراسی اجتماعی در اروپا محسوب میشوند. چهار عامل در بیش از ۲۰ سال گذشته در احزاب اروپایی نقش مخرب داشته و در حزب دموکرات امریکا هم اثرات مشابهی بر جای گذاشتهاند. نخستین مورد حضور افراد متخصص از طبقه بالا در این احزاب است که اغلب به صورت گستردهای با مسائل فرهنگی در تضاد قرار دارند که این مسائل بیشتر در ارتباط با مسائل سنتی و توأم با پدرسالاری طبقه کارگر است. عامل دوم به ایالات متحده امریکا ارتباط چندانی ندارد و بیشتر اروپا را به وسیله روند کاهشی بسیاری از بافتهای نژادی و مذهبی تحت تأثیر قرار داده و آنها را به چپگرا بودن، نژادپرستی و بومیگرایی سوق میدهد. تغییر موضع در انتخابات انگلیس به این ترتیب که شمال این کشور از گرایش به حزب کارگر به محافظهکار روی آورد، نمونهای از این روند است. سومین عامل ناشی از شکاف جغرافیایی اقلیتها با جوانان لیبرال و افراد حرفهای در شهرها با خدمات گسترده است و این در حالی است که پیش از این هم مناطق روستایی و هم صنعتی، واقعیت و حس نادیده گرفته شدن را تجربه میکردند. علاوه بر این سه موضوع، گسست در منافع یک طبقه در پی جهانیسازی و فعالیتهای اقتصادی است که دستاوردهای مربوط به برابری که در دوران پس از جنگ به دست آمده بود را نابود کرده است. احزاب جناح چپ میانه از لحاظ ایدئولوژی اغلب در حدی مهار نشدنی رشد کردهاند. در دهه ۱۹۹۰ میلادی شاهد حزب کارگر جدیدی در انگلیس به رهبری «تونیبلر» بودیم. دموکراتها در زمان «بیل کلینتون» و سوسیالدموکراتهای دوران «گرهارد شرودر» هم دیگر نمونهها هستند. همه آنها در جهت جهانیسازی و زدودن مقررات در اقتصادهایشان در راستای منافع بخشهای بانکی که به ضرر رأیدهندگان طبقه کارگر تمام شد، اقدام کردهاند. در فرانسه حزب سوسیالدموکرات راه را برای حزب چپ «ژان لوک ملونشون» و به دنبال آن حضور «امانوئل ماکرون» هموار کرد و در این شرایط، بیشترین تاوان را طبقه کارگر با جلیقهزردها و لوپن میدهند. در آلمان هم سوسیالدموکراتها خود را به حزب دموکراتمسیحی «آنگلا مرکل» صدراعظم این کشور چسباندند. با این حال، جوانها از این حزب جدا شدند و به حزب سبز پیوستند و کارگران از شرق این کشور به حزب ناسیونالیست آلترناتیو برای آلمان (AfD) گرایش پیدا کردند. فقط در ماه جاری حزب سوسیال دموکرات، سران جدید، جوانتر و البته چپگرا را انتخاب کرد تا جلوی افول این حزب را بگیرد. در بریتانیا هم هواداران کوربین کنترل حزب کارگر را در دست گرفتند و وزنه اقتصادی به سمت چپگرایان سنگینی کرد که این روند به صورتی که بیشتر مخرب است، در قالب کششی رمانتیک و کورکورانه به رژیمهای خودکامه چپگرا در کشورهای در حال توسعه خود را نشان داد همان روندی که به افول چپگرایان جدید در اواخر دهه ۱۹۶۰ منتهی شد. در امریکا میان حزب دموکرات و حزب چپ و گرایشهای میانه جنگی در جریان است و خوشبختانه نه «برنی سندرز» و نه «الیزابت وارن» نشانههایی از انقلاب رومانتیک شبیه آنچه کوربین و هواداران انجام دادند، بروز دادهاند. یکی از نتایج انتخابات اخیر در بریتانیا این است که توریها باید نماینده رأیدهندگانی باشند که خواستار سرمایهگذاری هر چه بیشتر در خدمات درمانی، مدارس و صنایع هستند که البته بیشتر شامل انگلیسیهای سفیدپوست میشود. در واقع توریها در فرانسه، دنبالهرو لوپنیها در فرانسه خواهند بود، یعنی همانهایی که تا زمانی که مسائل مربوط به مهاجران، مسلمانان و افرادی از این قبیل در میان نباشد، سخاوتمندانه هوادار رفاه هستند. در امریکا «دونالد ترامپ» رئیسجمهور انتخاب نشد که بیمه همگانی را قطع و پیمان نفتا را جایگزین کند، اما جمهوریخواهان افراطی و جمهوریخواهان در کنگره در نخستین سال از ریاستجمهوری ترامپ تلاش کردند پوشش بیمه دهها میلیون نفر از امریکاییها را از بین ببرند و در عین حال با حذف مالیات، به افراد ثروتمند پاداش دهند. جانسون هم اساساً شبیه ترامپ است و هر دو آنها درگیر مسائل جنسیتی، نژادپرستی و بیگانهستیزی هستند.