سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: پریشان آمد. در را محکم بست و خودش را توی اتاق حبس کرد. وقتی مادر خواست سراغش برود و علت پریشانیاش را بپرسد در قفل بود. دختر ترسیده بود و خودش را چسبانده بود گوشه دیوار هایهای میگریست و به بخت خودش لعنت میفرستاد. کمی طول کشید تا بفهمد تمام آنچه آن روز برایش رخ داده یک رویداد طبیعی است. یک واکنش طبیعی که فیزیک او نشان داده است. او بدون اینکه اطلاعی از این ماجرا داشته باشد وارد مرحله بلوغ شده بود. اسمش را تکوتوک توی مدرسه از معلم بهداشت شنیده بود، اما چیز درستی دربارهاش نمیدانست. حجب و حیا دیواری بود میان و او پرسشهای فراوانش. اما باید یک جایی رو را کنار میگذاشت و اتفاق را با مادر در میان میگذاشت. آنجا بود که مادر لبخند ریزی روی لبش نشست و با آرامشی مادرانه سعی کرد دخترش را با این مرحله جدید در زندگی آشنا کند. به او گفت تو داری بزرگ میشوی. بلوغ فکری و جسمی پیدا میکنی و این خوشایند است. همه مادرها یک روز این حکایت را تجربه کردهاند. همه آنهایی که از مرز نوجوانی گذشتهاند و حالا خودشان باید الگوی بچههایشان باشند.
بلوغ حکایت عجیب آدمهاست. دورهای که آدم را از کودکی پرتاب میکند به بزرگسالی و اسمش میشود بلوغ. این روزها برای خیلیها تبدیل به بحران شده و خیلی خانوادهها نوجوان داشتن را امری حساس میدانند. اگر برای نجات فرزندی که در حال پرتاب از کودکی به بزرگسالی است آموزشهای لازم را دیده و بهموقع از کمک مشاوران زبده بهره بگیرید حتماً این دوره برای نوجوان و خانواده شیرین و بیخطر خواهد بود.
تعیین سرنوشت در نوجوانی
سرنوشت خیلی از آدمها در نوجوانی رقم میخورد؛ یا آدمهای موفق و خوبی میشوند یا در گرداب خطاهای اجتماعی فرو میافتند، یا برای همیشه درس خواندن را کنار میگذارند و دنبال شغلی میروند که نان دربیاورند یا درس میخوانند و برای خودشان هدفهای بزرگ ترسیم میکنند.
نوجوانها استخوان میترکانند
آن روزها بلوغ به سختی الان نبود. هرچند خانوادهها اطلاعات روانشناسانه کاملی از تحولات روحی روانی این دوره نداشتند، اما نوجوانها هم خیلی درگیر این فرایند نمیشدند. دخترها بهمرور بلوغ جسمی پیدا میکردند و به قول قدیمیها بدنشان استخوان میترکاند. پسرها هم پشت لبشان سبز میشد و صدایشان دورگه میشد. پشتش میزدند و با تحسین میگفتند ماشاءالله مردی شدی برای خودت.
نوجوانی با حال و هوای امروز
این روزها نوجوانی هم مثل همه وقایع عصر تکنولوژی تغییر کرده است. دنیایشان با نوجوانیهای ما خیلی فرق کرده است؛ اگرچه همهشان توی بعضی خصیصهها وجه اشتراک دارند و قدیمی و امروزی هم ندارد. دوران کودکی پر از دوستیهای لحظهای و گذراست. توی هر مقطع درسی با چند نفر دوست میشود و آخر سال هم پرونده دوستیشان با گرفتن کارنامه بسته میشود. اما ماجرای نوجوانی فرق دارد. توی این دوره رفاقتها عمیق میشود. معرفت و رفاقت رنگ و بوی خاصی برای نوجوان مییابد. دوست دارند بیشتر وقتشان را با دوستان بگذرانند. رازدار هستند و گاهی خطاهای یکدیگر را گردن میگیرند و خلاصه همهجوره هوای هم را دارند.
تمایل به فعالیتهای گروهی
نوجوانان توی این دوره تمایل بیشتری به شرکت در فعالیتهای گروهی پیدا میکنند. فعالیتهای علمی، هنری و ورزشی برایشان جدیتر میشود. دوست دارند مهارتهای خود را افزایش دهند و رقابت هم برایشان جدیتر میشود. اغلب قهرمانهای ورزشی فعالیت خود را در این دوره شروع کردهاند. خیلی هنرمندان توی ۱۳-۱۲ سالگی راه به سینما و تئاتر یافتهاند و این نشان میدهد که آنها به مرحله رشد عقلی رسیدهاند.
کشف هویت
آنها توی این سن به دنبال کشف هویت خود هستند. برایشان کی بودن و از کجا آمدن مهم است. اکثر بچههایی که سرنوشت نامعلومی دارند توی این سن به صرافت میافتند تا راز گذشته خود را کشف کنند. اگر با یک پدر و مادر که او را به سرپرستی گرفتهاند زندگی میکند، توی نوجوانی هیجان و غرورش عصیان کرده و تصمیم میگیرد گذشته واقعیاش را پیدا و پاسخ همه پرسشهای نامعلومش را بداند. آنها در پی یافتن هویت سعی میکنند خواستهها و تواناییهای خود را پیدا کنند و برای بارور ساختنشان قدمی بردارند.
احساسات ناپایدار
توی این دوره اکثرشان غیرتی و روی خانواده خود حساس میشوند. قدیمتر دخترها که توی کوچه بازی میکردند از برادر بزرگترشان میترسیدند و سریع به خانه میرفتند. او برایشان حکم بزرگتر را داشت و از او مراقبت میکرد. توی این دوره احساساتشان ناپایدار میشود. اگر به او فحش پدر یا مادر بدهی مثل ببر میخروشد و دعوای خونین راه میاندازد. حتی ممکن است کار به جاهای باریکتر برسد.
اگر یک نوجوان بچه طلاق باشد و کسی پشت سر مادرش حرفی بزند مدرسه را به هم میریزد. توی این سن بهشدت نسبت به رابطه عاطفی والدین حساس میشوند. اگر زن یا مرد تنهایی تصمیم به ازدواج مجدد بگیرند حتماً با سرسختی و مخالفت نوجوان روبهرو میشوند. هیچکس نمیتواند جای پدر و مادر واقعی را برایشان پر کند. با واژه نامادری مخالفند و اگر خدای ناکرده نوجوانی مجبور به تن دادن زندگی با نامادری باشد حتماً با مشکلات روحی و افسردگی مواجه خواهد شد.
کنجکاوی درباره جنس مخالف
بسیاری از نوجوانها بدون اینکه آدم بدی باشند کنجکاویهایی درخصوص رابطه با جنس مخالف دارند و اینجاست که خانواده باید چهارچشمی مراقب نوجوان باشد. قدیمیها میگفتند حتی خواهر و برادرها هم نباید توی خانه تنها باشند. معتقد بودند نباید آتش و پنبه را کنار هم گذاشت. از نظر آنها شیطان خواهر و برادر نمیشناسد و ممکن است هر کسی را بفریبد.
مادرها مراقب باشند
بگذارید برایتان یک روایت بگویم؛ پسر درسخوان و مؤمن و مؤدبی توی یک خانه در حال تحصیل بود. او بعد از مدتی دچار افت تحصیلی شد. کمخواب و با مشکلات حاد گوارشی مواجه شد. هر روز گوشهگیرتر شده و کمکم به افسردگی مبتلا شد. وقتی ناامید از تغییرات هورمونی بلوغ نزد روانشناس رفتند پسر که اتفاقاً محجوب و مأخوذ به حیا بود به حرف آمد. شاید باورتان نشود، اما پسر گفت: «مادرم توی خانه لباسهای تنگ و کوتاه میپوشد و خودش را به خیال اینکه با من محرم است مثل عروسک آرایش میکند. وقتی او را میبینم عصبی و اندوهگین میشوم.»
این هم قابل توجه مادرانی که توی خانه نوجوان دارند و به خیال محرم بودن خودشان را هفت قلم آرایش میکنند و لباسهای نامناسب میپوشند. شاید عدهای داعیه روشنفکری داشته باشند که پسرها اگر مادر خود را زیبا و در هر پوششی ببینند چشمشان عادت میکند و دیگر سراغ دخترها نمیروند. میگویند چشم و دلشان سیر میشود. آری شاید چشم و دل سیر شوند، اما شما کاری میکنید که او دچار بلوغ زودرس بشود. شما با دست خودتان او را به سمت انحرافات اخلاقی سوق میدهید. نسل پدربزرگهای ما معتقد بودند و خیلی از اصول را رعایت میکردند و همین میشد که نوجوانهای آن روز سر از جنگ و شهادت درآوردند. آنها کی دنبال دختر همسایه بودند؟ کی در خلوت به او تکهپرانی میکردند؟ آنها دوست داشتند با شجاعت و کار مثل پدرها خود را ثابت کنند. اما حالا خیلی از نوجوانها کارشان شده تمسخر یکدیگر، دم اینترنت و فضای مجازی هم گرم که نوجوانی را برایشان سرگرمکننده کرده است. کافی است یکی حرفی بزند و بقیه دنبالش شروع به کوبیدن او و تمسخرش کنند. دخترها برای پسرها جوک بسازند و پسرها دختران را دست بیندازند.
رفتارهای نامطلوب
خیلی از نوجوانهای الان دوست دارند با رفتارهای نامطلوب و ناهنجار خود را به جامعه نشان بدهند. فریاد بزنند من هم هستم، وجود دارم. متأسفانه وقتی وارد پارکها میشوم حالم بد میشود؛ آنقدر که سن سیگار کشیدن پایین آمده و دست هر نوجوانی که به قول قدیمیها پشت لبش سبز شده یک سیگار میبینم. دلم میخواهد از تکتکشان بپرسم سیگار چه لذت و غروری دارد که میکشید؟
یک بار طاقتم طاق شد و به یکیشان که به نظر ۱۳-۱۲ میرسید با آرامش گفتم: «آقا پسر شما هنوز خیلی کوچیکی واسه سیگار کشیدن. حیف تو نیست؟» با غرور توی چشمهایم زل زد و گفت: «خانوم من بچه نیستم. ۱۲ سالمه.»
همانجا آهی از سر اندوه کشیدم و با خود فکر کردم نوجوانهای بیچاره مجبورند برای دیده شدن و ثابت کردن بزرگیشان کارهای بزرگترها را بکنند تا کمی آنها را جدی بگیرند و مثل بزرگترها با آنها برخورد کنند. بعضیشان برای تفریح، بعضی برای خودنمایی و بعضی برای اینکه جلوی دوستانشان کم نیاورند و متهم به بچهننه بودن نشوند سمت مواد مخدر میروند. خیلیشان تفریحی میکشند، تفریحی دعوا راه میاندازند و تفریحی... اصلاً دنیا برایشان شده اسباب تفریح و خنده. دنبال سوژه میگردند برای سرگرم شدن. شاید کمی حق دارند. قدیمترها نوجوان دوست داشت استقلال مالی داشته باشد. از همان سن شاگرد مکانیک و بقال و... میشد و کار یاد میگرفت. همه غرورش این بود که دستش توی جیب خودش است. اما حالا برای پدرها هم کار بهسختی پیدا میشود چه رسد به نوجوانها. اصلاً آنقدر مردم به یکدیگر بیاعتنا شدهاند که اگر آدم ۴۰ ساله هم برای تقاضای کار برود باید سابقه کار و ضامن معتبر ببرد. چه برسد به نوجوان!
حالا خیلیشان توی کافینت و گیمنتها مشغولند. روز را شب میکنند و هر شب توی یک کافه یا فستفود مهمان هم میشوند. آنها توی این سن از خانواده فاصله میگیرند و دلشان میخواهد حتی تولدشان را با دوستان بگذرانند. شرکت در مهمانیهای دوستانه برایشان اهمیت زیادی دارد. آنها در این سن دنبال الگوهای شخصیتی میگردند. دیوار اتاقشان پر میشود از عکس ورزشکار یا هنرمندی که دوستش دارند. آنها سعی دارند تمام رفتار و حرکات آنها را تقلید کنند.
روی خودشان حساس میشوند
آنها در این سن روی قیافه خود حساس میشوند. فکر میکنند آدم و عالم توی خیابان حواسشان به چهره آنها و کارهایشان است. ساعتها مقابل آیینه موهای خود را درست میکنند. سعی میکنند همیشه آراسته باشند. خیلی خوششان نمیآید توی جمعهای مهمانی شرکت کنند. سعی دارند از خاطرات قدیمی فاصله بگیرند و مدام اطلاعات خود را در هر زمینه هنری و اجتماعی بهروزرسانی کنند. اگر از نوجوان دختر یا پسر بپرسید طرفدار کدام تیم فوتبال هستید، محال است تیمی را نشناسد. حتی بهظاهر هم شده تیمی را نام میبرد.
برای با او بودن وقت بگذارید
والدین بهتر است در این دوره حساس و در عین حال جذاب کنار فرزند خود باشند. برایش روزانه ساعتی وقت بگذارند و به کارهایی که او دوست دارد بپردازند. سینما، تئاتر، کنسرت و.... مهم است که با او رابطه دوستانه داشته باشد و نه فرزند و والدی. حواستان باشد در این برهه حتی به شوخی از چهرهاش بد نگویید. او به اندازه کافی دنبال عیب در چهرهاش میگردد و احتمالاً میگوید بزرگ شد بینیاش را عمل میکند. شما از او بد نگویید. مخصوصاً نوجوانهایی که به دلیل بلوغ جوشهای زیادی دارند یا صورتشان پر مو میشود. این تغییرات اجتنابناپذیر است، پس فرزندتان را با این روند شماتت یا تحقیر نکنید. با او تماس چشمی برقرار کنید و در مورد مسائل مهم حتماً نظرش را جویا شوید. نسبت به استقلال شخصیتش احترام قائل شوید و اگر قرار است نقش یک مادر حساس و دلسوز را بازی کنید مراقب باشید تعقیب کارها و رابطههایش نامحسوس و پنهانی باشد. باید باور کند به او اعتماد دارید؛ و بالاخره باید گفت برای نوجوان ایرانی هویتی شایسته و مناسب با آیین و فرهنگ خودمان تعریف کنیم.