سرويس تاريخ جوان آنلاين: روزهایی که بر ما گذشت، تداعیگر سالروز شهادت سیدحسین امامی گشاینده طریق نمایندگان واقعی ملت به مجلس شورای ملی بود. از اینروی در شناخت زندگی و زمانه آن بزرگ، مقال ذیل به شما تقدیم میشود. امید آنکه مقبول آید.
جلوههایی از پیشینه عبدالحسین هژیر
سوابق وابستگی عبدالحسین هژیر نخستوزیر و سپس وزیر دربار پهلوی دوم به انگلستان بر کسی پوشیده نبود. او از مدتها قبل متهم به جاسوسی برای انگلیسیها بود، بهویژه که چندین سال هم به عنوان مأموریت در انگلستان اقامت داشت و رابطهاش با دوشیزه لمبتون، وابسته ظاهراً فرهنگی سفارت انگلیس در ایران هم بسیار حسنه بود. گفته میشد هژیر از طریق این خانم بود که توانست مقدمات سفر شاه به انگلستان را فراهم کند.
هژیر در دولتهای قبلی در وزارت مالیه (دارایی) کار میکرد و پس از مدتی معاون آن وزارتخانه شد. مدتی مدیرکل بانک ملی بود و سپس وزیر دارایی شد. مدتی هم وزیر راه بود. کابینه هژیر توانست با زد و بندهای سیاسی از مجلس شورای ملی رأی اعتماد بگیرد، اما در سطح اجتماعی با مخالفتهای جدی روبهرو بود. هنوز ساعاتی از اعلام رأی اعتماد مجلس به هژیر نگذشته بود که فدائیان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی علناً با این رأی به مخالفت برخاستند. در آن ایام شهربانی گزارش داد عدهای از بازاریها و اعضای فدائیان اسلام در صحن مسجد شاه علیه هژیر تظاهرات کردند. فدائیان اسلام با رهبری نواب صفوی از مکی و حائریزاده، نمایندگان مجلس شورای ملی که به هژیر رأی اعتماد داده بودند تجلیل و دیگر نمایندگان را که به نفع هژیر رأی داده بودند تهدید کردند.
مخالفت آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام با نخستوزیری هژیر
آیتالله کاشانی هم بهشدت با هژیر مخالف بود و او را عامل سرسپرده انگلیس و بسیار خطرناک میدانست به همین دلیل بعد از اعلام رأی اعتماد مجلس به هژیر ایشان پس از گفتگو با نواب صفوی به این نتیجه رسید که باید علیه هژیر تظاهرات گستردهای را به راه بیندازد. نواب صفوی با سه سخنرانی پیاپی در بازار بزرگ، بازار چهارسوق و بازار کفاشها بازاریها را ترغیب کرد بازار را به مدت سه روز تعطیل و در مسجد سلطانی اجتماع کنند تا پس از استماع سخنرانی در خیابانها حرکت و اعتراض خود را اعلام نمایند.
در این گردهمایی ابتدا نواب صفوی، کرباسچیان، حسین رازانی مدیر روزنامه رازان و مهندس انزلچی صحبت کردند و سپس جمعیت از خیابان ناصرخسرو به سمت لالهزار، اسلامبول و چهارراه نادری حرکت کردند. به دستور نواب صفوی یکی از جوانان ضمن ایراد سخنرانی شدیداللحن تنفر عمیق مسلمانان را از دخالت بیگانگان در امور ایران اعلام کرد و سپس جمعیت از طریق خیابان منوچهری و دروازه شمیران به طرف میدان بهارستان حرکت کردند و جلوی مجلس به تظاهرات پرداختند. آنجا شهید سیدحسین امامی گفت: «هژیر یک عنصر بیدین، کافر و مهدورالدم است و اگر زیر سنگ هم برود، او را پیدا و نابود خواهیم کرد!» در پی دستگیری شهید نواب صفوی در این تجمع، جعفر جهان وکیل دادگستری و چند نفر دیگر به نشانه اعتراض از منزل آیتالله کاشانی حرکت و در برابر مجلس تجمع کردند. سخنرانان جمعیت فدائیان اسلام از جمله شهید سیدعبدالحسین واحدی آزادی فوری نواب صفوی و یاران او را خواستار شدند و اعلام کردند تا آنان آزاد نشوند فدائیان اسلام از جلوی مجلس پراکنده نخواهند شد. پس از ساعتی اعلام شد نواب صفوی آزاد شده و به منزل آیتالله کاشانی رفته است.
اوجگیری اعتراضات به نخستوزیری هژیر
اعتراض به رأی اعتماد مجلس به نخستوزیری هژیر به تهران محدود نماند و به شهرستانها هم کشیده شد. از جمله مردم شهرهای اصفهان، قم، قزوین و مشهد هم تظاهرات گستردهای را علیه هژیر به راه انداختند. بدیهی است سازماندهی این اعتراضات را فدائیان اسلام انجام میدادند. طبق گزارش شهربانی فدائیان اسلام و هیئتهای مذهبی تهران در باره تظاهرات اهالی شهرستانها و همکاری آنها با تظاهرکنندگان تهران صحبت میکردند و در بعضی از نقاط کشور رسماً به تظاهرات پرداخته یا در تلگرافخانهها متحصن شده بودند. سرانجام آیتالله کاشانی در ۲۵ خرداد سال ۱۳۲۷ اعلامیه شدیداللحنی را علیه هژیر منتشر کرد و از نمایندگانی که به او رأی اعتماد داده بودند بهشدت انتقاد کرد.
در روز ۲۷ خرداد سال ۱۳۲۷ مخالفت با هژیر به اوج خود رسید و مردم تهران علیه او تظاهرات به راه انداختند. در این تظاهرات عدهای با بازوبند انتظامات نظم را به عهده داشتند. روحانیای به نام ساجدی قرآن مجید را به دست گرفت و جلوی جمعیت حرکت کرد. پس از روحانیون، دانشجویان و اصناف مختلف حرکت میکردند. شهید سیدحسین امامی و ورزشکار شجاعی به نام بهرام خاقانی کمی جلوتر از جمعیت در حرکت بودند. جلوی پاساژ سرچشمه به تظاهرکنندگان هشدار داده شد از رفتن به بیمارستان خودداری کنند، ولی آنها ترتیب اثر ندادند. نرسیده به مدرسه سپهسالار سربازان جلوی جمعیت صف کشیدند و با دستور سرهنگ دفتری به جان مردم بیسلاح افتادند. مردم برای حفظ قرآنی که در دست روحانی حامل آن بود، او را سر دست بلند کردند. سربازان آن روحانی را پایین آوردند و قرآنی که در شال سبز کمر آیتالله کاشانی پیچیده شده بود از دست او روی زمین افتاد. شهید سیدحسین امامی برای برداشتن قرآن و نجات روحانی حامل آن به سمت سربازان هجوم برد و سرهنگ دفتری فریاد زد: «امامی را بزنید!» در این هنگام سرنیزه یکی از سربازان به پای مرحوم خاقانی فرو رفت و پایش بهشدت مجروح شد. با این همه جمعیت را شکافت و خود را جلوی مجلس رساند و شروع به دادن شعار کرد. پس از مدتی یکی از روحانیون به نام شیخ ابراهیم بصیر در حالی که شعار مرده باد هژیر را سر میداد زخمی شد و او را به بیمارستان بردند. غوغایی به پا شد و عدهای مردم را تحریک میکردند که صفوف سربازان مهاجم را بشکافند و با آجر و سنگ با آنان به مقابله بپردازند. بالاخره در اثر اعتراض نمایندگان اقلیت مجلس تیراندازی به سمت مردم قطع شد. روزنامه پرچم اسلام تعداد مجروحان این تظاهرات را ۲۶ نفر اعلام کرد. آیتالله بروجردی ضمن انتشار اعلامیهای حمایت قاطع خود را از آیتالله کاشانی و مخالفت خود را با هژیر و اهانت سربازان به حاملان قرآن مجید اعلام کرد.
با توجه به نقش اصلی و مؤثر فدائیان اسلام و شخص شهید نواب صفوی در برگزاری این تظاهرات نمایندگان اقلیت مجلس که بعدها تحت عنوان جبهه ملی به فعالیت پرداختند، تلاش کردند توسط آیتالله کاشانی با شهید نواب صفوی تماس بگیرند و به او نزدیک شوند. آنها اعلام جرمی را هم علیه هژیر تنظیم کردند و به رئیس مجلس دادند. بعد از ظهر روز درگیری در هتل تهران جلسهای توسط جبهه ضد دیکتاتوری به دعوت علی آزاد فرازی برگزار شد. در این جلسه جعفر جهان وکیل دادگستری که در سازماندهی تظاهرات علیه هژیر نقش بسیار مؤثری داشت سخنرانی کرد. در فاصله سخنرانی او شهید نواب صفوی به طرز غیرمنتظرهای وارد جلسه شد و جعفر جهان به معرفی او پرداخت و ضمن تجلیل فراوان از حضور وی اعلام کرد نواب صفوی از مبارزان بزرگ و سرسخت فدائیان اسلام و نماینده مخصوص آیتالله کاشانی و یکی از بازداشتشدگان غیرقانونی حکومت زور و سرنیزه است.
استیصال و استعفای هژیر در پی مخالفت عمومی
در پی اعتراضات مکرر مردم به نخستوزیری هژیر و تظاهرات گسترده ۲۷ خرداد، شهید نواب صفوی و چند تن از اعضای برجسته تظاهرات بازداشت شدند. امیرعبدالله کرباسچیان با صدور اعلامیهای با عنوان «نبرد قطعی ملت ایران شروع شد» به بازداشت نواب صفوی و یارانش اعتراض و اعلام کرد نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام و دو مدیر روزنامه و عده دیگری به جرم مبارزه با ظلم و ستم و دزدی و خیانت بازداشت شدهاند. اینک فریاد «مرده باد هژیر جاسوس» و «مرده باد هژیر خائن» در سراسر ایران طنینانداز شده است. در پی انتشار خبر دستگیری شهید نواب صفوی عده زیادی از بازاریها و مردم به منزل آیتالله کاشانی رفتند و خواستار آزادی وی شدند. طولی نکشید شهربانی زیر فشار افکار عمومی ناچار شد نواب صفوی را آزاد کند. از سوی دیگر هژیر به خاطر توقیف غیر قانونی مطبوعات و قیام علیه قانون توسط نمایندگان اقلیت مجلس استیضاح شد. سرانجام هژیر ناچار شد در ۱۵ آبان سال ۱۳۲۷ استعفای خود را تسلیم شاه کند و جای خود را به محمد ساعد بدهد.
به این ترتیب فدائیان اسلام با رهبری نواب صفوی و حمایت قاطعانه آیتالله کاشانی پیروزی قاطعی را به دست آوردند. پس از وقایع ۲۷ خرداد سال ۱۳۲۷، شهید نواب صفوی همراه شهید سیدعبدالحسین واحدی و شهید سیدمحمد واحدی سفرهای تبلیغی و سیاسی خود را آغاز کردند. آنها ابتدا به کرمانشاه و سپس به لرستان رفتند و چند روزی را مهمان سران ایلهای کاکوند و موموند بودند، سپس به شیراز رفتند و با مؤسس حزب برادران سیدنورالدین حسینی شیرازی در باره برخی مسائل مذاکره کردند و مجدداً به لرستان بازگشتند.
شهید نواب صفوی، مصمم در عرصه مبارزه
شهید نواب صفوی از مدتها قبل تصمیم داشت موجودیت تشکیلات فدائیان اسلام را اعلام کند، اما مخالفان که بهشدت از عملکرد این تشکیلات وحشت داشتند، سنگاندازی و مانع ایجاد میکردند. شهید نواب صفوی سرانجام تصمیم گرفت «مجمع مسلمانان مجاهد» را با شیوهای نرمتر به وجود آورد. در پی این تصمیم در سرچشمه تهران محلی اجاره شد و عدهای از جوانان فدائیان اسلام به منزل شهید نواب رفتند و او را برای معرفی افراد شایسته مدیریت مجمع مسلمانان مجاهد به این دفتر بردند. به این ترتیب اولین هیئت مدیره مجمع انتخاب شد. بعدها شهید نواب صفوی علت تشکیل این مجمع را چنین توضیح داد که، چون با نام فدائیان اسلام امکان فعالیت وجود نداشت، مجمع مسلمانان مجاهد را تشکیل داد تا در پوشش آن فدائیان اسلام بتوانند حرفشان را بزنند. شهید نواب صفوی همواره حوزه علمیه را مانع بزرگی بر سر راه سیاستهای ضد دینی حکومت میدانست. به همین دلیل به قم رفت تا علما و روحانیون را متوجه مسئولیت سنگینی که در قبال مردم دارند آگاه سازد. در شب پنجشنبه ۱۴ بهمن سال ۱۳۲۷ اعلام شد نواب صفوی در مسجد «بالاسر» قم برای مردم صحبت خواهد کرد. خبر به تهران رسید و از آنجا دستور داده شد که به هر نحو ممکن جلوی این سخنرانی گرفته شود. به همین دلیل عدهای با چاقو بین مردم پنهان شدند و حتی خدام مسجد را هم بیرون کردند تا نواب صفوی نتواند صحبت کند، اما نواب بیدی نبود که با این بادها بلرزد. به همین دلیل به جوان درشت هیکلی دستور داد تا او را روی شانههایش بگیرد و رو به مردم گفت: «حالا که مانع از این شدهاند که روی منبر حرف بزنم، من یک منبر زنده را در اختیار دارم. اگر منبرهای چوبین را بردارند و بخواهند از این طریق چراغ هدایت را خاموش کنند، یک جوان غیور مشعلدار هدایت خواهد بود.»
ترور شاه، بهانهای برای سرکوب و اختناق
عصر آن روز بعد از این حادثه اتفاق عجیبی افتاد. شاه که قصد داشت در جشن دانشگاه شرکت کند، توسط فردی به نام ناصر فخرآرایی مورد سوء قصد قرار گرفت و زخمی شد. گارد محافظ شاه ضارب را کشت و از جیب او کارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام را بیرون آورد، در حالی که ناصر فخرآرایی ظاهراً عضو حزب توده بود! در پی این حادثه هیئت وزیران بلافاصله تشکیل جلسه داد و حزب توده را غیر قانونی و همه مراکز و باشگاههای فعالیت این حزب را تصرف کرد. حکومت در این ماجرا حتی از اتهام زدن به آیتالله کاشانی و نواب صفوی هم ابا نکرد و آنها را تحت تعقیب قرار داد. نواب که اصلاً از ماجرا خبر نداشت، برای ایراد سخنرانی عازم قم شد و اساساً در تهران نبود که بتواند در این رویداد شرکت کند و به همین دلیل به دست مأموران رژیم نیفتاد. آن شب مأموران برای بازداشت نواب به خانهاش رفتند و او را نیافتند. همان موقع هم عدهای برای بازداشت آیتالله کاشانی به منزل ایشان در پامنار رفتند و خانه را محاصره کردند و سپس به داخل خانه هجوم بردند. سپس با کمال وقاحت ایشان را با لباس خواب توقیف کردند و به دژبانی بردند. رفتار مأموران با آیتالله کاشانی فوقالعاده توهینآمیز بود و حتی گفته میشد سرهنگ دفتری که بعدها سرتیپ شد، به ایشان سیلی هم زده است! آیتالله کاشانی را بلافاصله به قلعه فلکالافلاک در خرمآباد تبعید کردند. تلاش یاران ایشان برای آزادی وی فایدهای نداشت و آیتالله کاشانی به لبنان تبعید شدند. ایشان از لبنان برای نواب صفوی دو بار نامه فرستادند و از او خواستند از ایران خارج شود و گوشزد کرد: «مردم ایران قدر ما و شما را نمیدانند و خطر برای شما نزدیک است.» شهید نواب صفوی در پاسخ به آیتالله کاشانی نوشت: «شما که الحمدلله از خطر مصون هستید. من هم وظیفه دارم تا پای شهادت به انجام وظیفه مقدس خود ادامه بدهم و سنگر را خالی نکنم که دشمن نفسی از سر آسودگی بکشد.» در آستانه انتخابات مجلس شانزدهم شورای ملی آیتالله کاشانی نامهای به شهید نواب نوشت و از او خواست در انتخابات آینده از چند نفر از اعضای جبهه ملی، از جمله دکتر مصدق، دکتر مظفر بقایی، دکتر سیدعلی شایگان، سیدمحمود نریمان، سیدابوالحسن حائریزاده، سیدحسین مکی و عبدالقدیر آزاد حمایت کند. این نخستین بار بود که نواب صفوی تصمیم میگرفت در چنین مسائلی دخالت کند. از آنجا که در آن زمان آیتالله کاشانی را رهبر معنوی فدائیان اسلام میدانست قبول کرد از نامزدهای مورد نظر آیتالله کاشانی حمایت کند، منتها برای او یک سؤال بسیار مهم مطرح بود، لذا در نامهای به آیتالله کاشانی نوشت: «قرار ما این بود در چارچوب اسلام کار کنیم و لذا باید نمایندگانی را انتخاب کنیم که صبغه دینی آنها بر جنبه سیاسیشان بچربد. اینهایی که شما نام بردهاید حتی به مذهب علاقه هم ندارند، چه رسد به اینکه بخواهند احکام اسلامی را رعایت و اجرا کنند. ملاک شما در انتخاب اینها چه بوده است؟» آیتالله کاشانی در جواب نواب صفوی نوشت: «ما در حال حاضر رجال مذهبی قدرتمندی که سیاست بدانند نداریم، لذا مجبوریم از رجال سیاسی که دست کم ملی هستند استفاده کنیم تا بهتدریج بتوانیم از بین متدینان رجال سیاسی قوی را تربیت کنیم.»
تقلب در دور اول انتخابات، آخرین حربه دربار و انگلستان
استدلال آیتالله کاشانی تا حدودی نواب صفوی را قانع کرد و فدائیان اسلام با تمام نیرو و بهطور شبانهروزی به تبلیغ در باره این کاندیداها پرداختند. همه نشانهها حاکی از پیروزی لیست جبهه ملی بود. به همین دلیل حکومت تلاش کرد با ربودن صندوقهای رأی و تعویض آرا از پیروزی این کاندیداها جلوگیری کند. تقلب در انتخابات بسیار آشکار بود. اعضای جبهه ملی به سردمداری دکتر مصدق در اعتراض به تقلب در دربار متحصن شدند، اما این تحصن پس از چهار روز بدون نتیجه پایان یافت. هژیر وزیر دربار آشکارا و به شکلی مستقیم در انتخابات مجلس شانزدهم دخالت کرد و حتی مسئولیت تبعید آیتالله کاشانی را هم پذیرفت. هنگامی که همه راههای قانونی برای رسیدگی به نتایج انتخابات مسدود شدند، شهید سیدحسین امامی که در ترور کسروی هم شرکت داشت، مأمور ترور هژیر شد.
و سرانجام ضربه کارساز شهید سیدحسین امامی
در روز ۱۳ آبان سال ۱۳۲۸ مصادف با دوازدهم محرم هژیر طبق سنت همه ساله برای برچیدن مجلس عزاداری وارد مسجد شد. شهید سیدحسین امامی خود را به او رساند و با شلیک گلولهای به قلب وی هژیر را ترور کرد. هژیر بلافاصله به بیمارستان منتقل و سیدحسین امامی دستگیر شد. این ترور بهقدری برای شاه اهمیت داشت که دوست قدیمی خود ارتشبد فردوست را مأمور رسیدگی به پرونده کرد. شهید سیدحسین امامی را تحت شدیدترین شکنجهها قرار دادند، ولی او اسمی از یارانش نبرد و گفت طبق حکم شرعی به وظیفه خود عمل کرده است، اما فدائیان اسلام و بهخصوص شخص نواب صفوی مسئولیت این ترور را به عهده گرفتند و تلاش کردند امامی را نجات بدهند، اما تلاشهای آنان به ثمر نرسید و سیدحسین امامی در نیمههای شب ۱۸ آبان سال ۱۳۲۸ به دار آویخته شد. وی نخستین شهید فدائیان اسلام بود. با ترور هژیر انتخابات مجلس شانزدهم ابطال و مجدداً برگزار شد و لیست جبهه ملی توانست به مجلس راه پیدا کند. دکتر مصدق و شش نفر از نمایندگان تهران در این مجلس حضور داشتند. آیتالله کاشانی در ۲۰ خرداد سال ۱۳۲۹ در میان استقبال بینظیر و باشکوه مردم تهران به وطن بازگشت. هر چند مشی فکری و عملی نیروهای جبهه ملی مورد قبول شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام نبود، اما با توصیه آیتالله کاشانی از آنها حمایت کردند و مهمترین عامل پیروزی آنان در راهیابی به مجلس شورای ملی بودند.