سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: بچه که بودم اکثر مردهای خانواده و فامیل سیگار میکشیدند. پدرم، پدربزرگم، دوتا دایی و دو تا عمویم سیگار و چپق میکشیدند و به عبارتی دودی بودند. یادم است پدرم یکبار تعریف میکرد که در شهرستانشان باید در کنار سوروسات عروسی و عزا، تنباکو و سیگار مهمانها را هم به اندازه کافی تهیه میکردند تا مبادا به مهمانانشان بد بگذرد. در نتیجه سیگار کشیدن مردها (و تأکید میکنم مردها) عیب و عار که نبود هیچ، بخشی از عرف و سنت خانوادهها هم به حساب میآمد. خلاصه اینکه به قدری این افراد سیگاری خانواده ما سیگار میکشیدند که اگر همه این افراد در یک اتاق جمع میشدند هوایی برای نفس کشیدن نمیماند. واقعاً سیگارشان را با سیگار روشن میکردند. این سیگار کشیدن مردان در آن روزگار مثل یک امر عادی و طبیعی در خانوادهها بود و آن را عیب و عار نمیدانستند. (البته اکنون هم همینطور است و متأسفانه یک رفتار کاملاً غلط به عنوان یک رفتار عادی تلقی میشود)، اما در بین تمام مردان خانواده و فامیل، خانمی هم بود که پا به پای مردها سیگار میکشید. این خانم کسی نبود جز عروس جدید عمو جان. زن جوانی که در یک طبقه اجتماعی مرفهتر از ما بزرگ شده بود و پدرش سمت مهمی داشت.
زنهای فامیل هر چند با سیگار و قلیان کشیدن مردها مشکلی نداشتند، اما این رفتار عروس خانم را عیب و عاری توجیهناپذیر میدانستند و چه حرفهایی که پشت سر عروس جدید و خانواده عمو جان نمیزدند. حق هم داشتند، چون این رفتار خلاف عرف طایفه ما بود. میگفتند زن و چه به این کارها؟! سیگار و قلیان و چپق فقط مال مردهاست و بس. (هر چند خود این نگاه هم قابل انتقاد بود و سیگار برای همه بد است و برای زنان بدتر). زن باید اصالت و نجابت خودش را حفظ کند. زن مدیر خانه است. زن باید بچهها را تربیت کند و... از همین دست حرفها که مدام از دهان مادرم میشنیدم.
با این نوع تربیت که سیگار و قلیان برای زن بد است و از نجابت زن کم میکند بزرگ و وارد دانشگاه شدم. در دانشگاه با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود. نکته جالب اینکه اسمش هم زیبا بود. هر ازگاهی زیبا وقتی عصبانی بود یا به قول خودش حال روحش خراب بود یک نخ سیگار روشن و با یک پک عمیق دود آن را وارد ریههایش میکرد. اولین بار که سیگار را دست زیبا دیدم جا خوردم و احساس کردم دیگر زیبا نیست. هم ترسیدم و هم تعجب کردم. از این ترسیدم که نکند من هم سیگاری شوم. در عین حال تعجب کردم که چرا زیبا سیگار میکشد؟ پرسیدم چرا سیگار میکشی؟ گفت: «حس بزرگی و باکلاسی بهم میده و از این فرم گرفتن سیگار بین دو انگشتم لذت میبرم.» گفتم: «پس برای کلاسش سیگار میکشی؟» گفت: «آره هم برای کلاسش، هم برای اینکه بهم آرامش میده.» پیش خودم فکر میکردم آخر این سیگار چه حس خوبی میتواند با این دود تند و تیزش به آدم بدهد؟! یاد حرفهای مادرم میافتادم که همیشه میگفت: «زن باید حواسش به رفتار و کردارش باشه. زن حرمت خونهست. زنی که پا به پای مردها سیگار و قلیان میکشه نمیتونه بچههای خوبی تربیت کنه. سیگار شروع کارهای خلاف دیگهست.» به زیبا گفتم: «تو در آینده ازدواج میکنی و صاحب فرزند میشوی، تو باید الگوی خوبی برای فرزندت باشی. آیا فکر میکنی میتونی با این سیگار تو دستت، به فرزندات کارهای درست و غلط رو گوشزد کنی؟» همیشه با خنده میگفت: «من که قصد ازدواج ندارم ولی اگه خواستم ازدواج کنم حتماً این رو (اشاره به سیگار در دستش میکرد) ترک میکنم.»
سالها از ماجرای دوستی من و زیبا گذشته است و خبری هم از او ندارم. نمیدانم به گفته خودش سیگار را ترک کرده است یا خیر ولی میدانم در طول این سالها به تعداد زیباهای سیگاری جامعه که زمانی اندک شمار بودند هم اضافه شده است؛ زیباهایی که کشیدن سیگار زیبایی آنها را تحتالشعاع قرار داده است. انگار دیگر قبح زن سیگاری در جامعه ریخته شده و برای کسی مهم نیست فلان خانم سیگاری است. از ظاهر افراد هم نمیتوانیم تشخیص دهیم که این زن سیگاری است یا خیر. در گذشته زنهای خاص و گاهی خانمهایی که در قید و بند اخلاق نبودند پا به پای مردان سیگار میکشیدند. امروزه از هر قشر و از هر طبقهای خانمهای سیگار به دست میبینیم. وقتی وارد سالنهای زیبایی میشویم خانمهایی را سیگار به دست میبینیم؛ خانمهایی با ظاهر بسیار موجه که اگر بیرون از آن فضا آنها را ببینیم باور نمیکنیم که این خانمها سیگاری هستند. وارد سفرهخانههای سنتی که میشویم تعداد خانمهای قلیان به دست بیشتر از آقایان است. گویا زنهای جامعه ما میخواهند با این رفتار خود به مردان نکتهای را، قدرتی را و خلاصه نمیدانم چه چیزی را ثابت کنند. شاید میخواهند ثابت کنند چیزی از مردها کم ندارند و به عبارتی «واسه خودشون یه پا مردن» ولی زنهای سیگاری جامعه ما فراموش کردهاند که بهتر است همان زن باشند و خانمی خود را کنند و مردی را (اگر به سیگار کشیدن است) برای مردان بگذارند. زنهای سیگاری فراموش کردهاند که قدرت و بزرگی یک زن بند دود سیگار و شیلنگ قلیان نیست. زنهای سیگاری فراموش کردهاند که تربیت فرزندان جامعه و نسل آینده در دستان آنهاست. باز هم یاد حرف مادرم میافتم که میگفت: «زن حرمت و احترام خانوادهست.» از نظر روانشناسی و جامعهشناسی هم این حرف مادرم ثابت شده است. وقتی در یک خانواده، پدر خانواده سیگاری باشد، فرزند پسر یا دختر خانواده اگر بخواهد به سمت سیگار یا قلیان برود با ترس و یواشکی و «بابام نفهمه من سیگار میکشم» و «مامانم نفهمه من با دوستام قلیون و سیگار میکشم» همراه است. این ترس یا حرمت به دلیل رفتاری است که مادر در بین خانواده دارد. مادر سیگار و قلیان را نفی کرده و کشیدن آن را زشت میداند و با رفتارش این را به خانواده گوشزد میکند. وقتی اینگونه است فرزند خانواده اگر به سمت این موارد برود با ترس و دلهره خواهد بود. حال اگر مادر خانواده خود سیگاری و یک پای ثابت قلیان کشیدن در خانواده باشد فرزندان پسر و دخترش هم بدون هیچ پروا و واهمهای سیگار میکشند و شاید هزاران کار خلاف دیگری را هم انجام دهند بدون آنکه مادر و پدر خانواده بتوانند به آنها تذکری بدهند. بیتردید زنان سیگاری اگر میدانستند با این رفتار خود چه نقش مخربی بر تربیت فرزندان و سلامت خانواده دارند هیچگاه به سمت دود و دخانیات نمیرفتند. اما اگر دانسته این کار را میکنند یا از سر خودخواهی است یا اراده لازم را ندارند بیشک به هر دلیل که باشد زیانهای بیشماری برای خود زنان و اعضای خانواده و جامعه دارد.