کد خبر: 960909
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۱
گفت‌وگوی «جوان» با برادر شهید حسین بادیه‌نشین
بار‌ها از همرزمانش و از شوق شهادتی که در وجودش بود برای مادر می‌گفت. برادرم با اینکه مدت زیادی در تهران زندگی کرده بود و برای مدت تقریباً طولانی آنجا به کار و زندگی مشغول بود، اما این موضوع تأثیری بر رفتار و کردارش نگذاشته بود و همچنان صفا و صمیمیت روستایی‌ها را داشت
نرگس انصاری
سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: شهید حسین بادیه‌نشین از شهدای روستای ازان بخش میمه استان اصفهان است. در شماره‌های پیشین به سه شهید دیگر این روستا شهیدان کسایی، خدادوست و داود جباری پرداختیم. برای آشنایی با شهید حسین بادیه‌نشین با برادرش حیدر بادیه‌نشین به گفتگو نشستیم. شهید بادیه‌نشین متولد پنجم آبان ۱۳۳۹ بود که در عملیات فتح‌المبین به شهادت رسید.

شهید بادیه‌نشین در چه فضا و خانواده‌ای رشد کرد؟
اکثر خانواده‌های روستای ما از مردمان زحمتکشی هستند که برای امرارمعاش و تأمین هزینه‌های زندگی‌شان زحمت زیادی می‌کشند. پدر من هم فردی مهربان و خانواده‌دوست بود که برای امرار معاش من، دو برادر و یک خواهرمان کشاورزی می‌کرد. زمانی هم که در تهران مشغول به کار می‌شد از راه کارگری هزینه‌های زندگی را تأمین می‌کرد. مادرم خانه‌دار بود و او هم گاهی کمک‌حال بابا می‌شد. پدرم بعد از مدتی بیمار شد و تلاش خانواده برای بهبودی ایشان ثمری نداشت و فوت شد. بعد از این اتفاق حسین درس و مدرسه را رها کرد و به رغم سن و سال کمش برای امرارمعاش خانواده کار می‌کرد. ابتدا روز‌ها کار می‌کرد و شب‌ها درس می‌خواند ولی بعد از مدتی برای پیدا کردن کار بهتری به تهران رفت و آنجا مشغول به کار شد.

اینجا بود که مسیر زندگی برادرم حسین تغییر کرد. کار در تهران و همچنین مسافرت به شهر‌های دیگر تجربه‌اش را روز به روز بیشتر می‌کرد. کم کم با رنج و درد مردم و جامعه آشنا و متوجه شد که چه رژیم و چه حکومتی بر مردم حاکم است. بعد از مدتی با افراد زیادی که همگی از همفکران خودش بودند، آشنا شد و از سال ۱۳۵۶ با انقلابیون همراه و با اندیشه‌های امام خمینی (ره) آشنا شد. کم کم در پخش اعلامیه‌های امام و شناساندن ایشان و اهداف انقلاب به مردم تلاش کرد.

شهید در روستای شما انقلابی شناخته‌شده‌ای بود؟
بله، هر موقع که به روستایمان می‌آمد، عکس‌ها و اعلامیه‌های امام را همراه خود می‌آورد. ابتدا به صورت خیلی مخفیانه در روستایمان و در جمع خانواده و دوستان از امام و انقلاب صحبت می‌کرد تا ما را با برنامه‌های امام و انقلاب آشنا کند. ما هم سعی می‌کردیم حرف‌هایش را گوش کنیم و گاهی در فعالیت‌هایی مثل پخش اعلامیه، عکس یا دیوارنویسی‌های معمول به او کمک می‌کردیم. این قضیه ادامه داشت تا اینکه روز به روز پررنگ‌تر و در نهایت فراگیر شد. در حقیقت باید گفت که انقلاب به همت جوان‌هایی مثل حسین و همراهی سایر مردم به پیروزی رسید. برادرم در تظاهرات اربعین سال‌های ۵۷ و دوازدهم تا ۲۲ بهمن ماه ۵۷ برخلاف میل مادرم حضور جدی و فعال داشت.

حسین بعد از فوت پدرتان، مسئولیت خانواده را بر عهده داشت، خانواده‌تان با اعزام ایشان به جبهه مخالفتی نداشت؟
بعد از پیروزی انقلاب حسین روز‌ها در تهران کار می‌کرد و بعد از ظهر و شب‌ها در کمیته محله پاسداری می‌داد. مدت‌ها فعالیتش بر همین منوال بود تا اینکه جنگ تحمیلی شروع شد. خیلی مایل بود که در جبهه‌ها حضور داشته باشد ولی هر بار با مخالفت مادر مواجه می‌شد. خود حسین دوستان و آشنایان را تشویق به رفتن جبهه می‌کرد. تا اینکه در سن حدود ۱۸ سالگی موعد خدمت مقدس سربازی‌اش رسید. حسین این فرصت را غنیمت شمرد و برای گذراندن دوران آموزشی به پادگان کرمان اعزام شد و پس از سه ماه به تیپ ۵۵ شیراز منتقل و بعد از حدود یک ماه هم به جبهه اعزام شد. وقتی به مرخصی می‌آمد، با مادرم از جنگ و جبهه و از دوستان و همرزمانش که به شهادت رسیده بودند می‌گفت. بار‌ها از همرزمانش و از شوق شهادتی که در وجودش بود برای مادر می‌گفت. برادرم با اینکه مدت زیادی در تهران زندگی کرده بود و برای مدت تقریباً طولانی آنجا به کار و زندگی مشغول بود، اما این موضوع تأثیری بر رفتار و کردارش نگذاشته بود و همچنان صفا و صمیمیت روستایی‌ها را داشت.

ایشان در چه عملیاتی به شهادت رسید؟
برادرم در اول فروردین ۶۱ همزمان با آغاز عید نوروز در عملیات فتح‌المبین در تنگه الرقابیه بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید. خبر شهادتش را از طرف سپاه ناحیه میمه به ما دادند و مادرم باورش نمی‌شد. تنها با دیدن پیکر پسرش بود که شهادتش را باور کرد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار