سرویس سبک زندگی- روانشناس و مشاور خانواده- دکتر مریم رئوفی: ازدواج یک شروع تازه است. تشکیل یک خانواده جدید و آغاز اشتراکی که توأم با درک و فهم متقابل، همدلی، همکاری و ابراز محبت است، انتقال از یک خانواده که در آن بزرگ شده و بالنده میشویم به خانوادهای که باید آن را بسازیم و برای حفظش بکوشیم. مسلماً در این انتقال ما با چالشها و موانع زیادی روبهرو خواهیم بود. این موانع امروزی نیست، بلکه از دیرباز شروع ازدواج با مسائلی از قبیل: تأمین جهیزیه، مخارج ازدواج، مهریه، پیدا کردن کار مناسب، مخارج روزمره، اتمام سربازی، مسکن، ادامه تحصیلات، امنیت اقتصادی در طول زندگی و ناتوانی خانوادهها در همراهی برای کمک به ازدواج مواجه بوده است.
این مسائل موانعی بر سر راه ازدواج جوانان ایجاد میکند، اما دلیل اصلی کاهش میل به ازدواج نیست، چون شاهد هستیم افرادی با وجود این مشکلات زندگی زناشوییشان را شروع کرده و برای از بین بردن این موانع تلاش میکنند. برای پی بردن به اینکه چرا آمار ازدواج در بین جوانان کاهش یافته باید به تغییر معنای ازدواج و نگرش جوانان توجه کرد. اگر به معنای اصلی ازدواج توجه کنیم درمییابیم ازدواج عاملی برای آرامش یافتن زن و مرد کنار یکدیگر است و تلاشی است که زوجین برای تحقق این هدف انجام میدهند.
جوانانی که ازدواج را یک لقمه آماده میخواهند
بسیاری از جوانان امروزی ازدواج را یک چالش مفید برای رسیدن به تکامل، رشد و آرامش بخشیدن به طرف مقابل خود نمیدانند. تعریف ازدواج برای بسیاری از جوانان ما رسیدن به یک سعادت رؤیایی است که در سایه امکاناتی فراهم میشود که باید باشد تا تحقق یابد. در حالی که این شرایط همان چیزی میتواند باشد که زوجین باید در کنار هم و با اشتراک گذاشتن تواناییهایشان به آن برسند. دخترها در پی یافتن همسری بدون نقص و کامل هستند و خانوادههایشان هم بر آن تأکید دارند. پسرها هم تصور میکنند برای ازدواج باید همه چیز فراهم باشد تا قدم بگذارند؛ بنابراین ازدواج را به تأخیر میاندازند و به ناچار وارد درگیریهای عاطفی و ارتباطهای مبتنی بر دوستی میشوند. این در حالی است که نیازهایشان پاسخ نگرفته و با شکستهای عاطفی و ضربههای روحی، روانی و جسمی مواجه میشوند.
برای ازدواج ۳ بار بلوغ لازم است
علاوه بر توانایی مالی یکی از فاکتورهای مهم در ازدواج رسیدن فرد به بلوغ عقلی و عاطفی است. این بلوغ، فرد را برای پذیرش زندگی مشترک آماده میکند و انگیزه و محرک او برای یافتن شریک مناسب در زندگی است، اما با وجود بلوغ جسمانی، بسیاری از جوانان ما به بلوغ عاطفی و عقل معاش نرسیدهاند و توانایی پذیرش و اداره یک زندگی جدید را ندارند. در این امر باید خانوادهها را مقصر دانست که فرزندان خود را برای زندگی مستقلانه آماده نمیکنند. انگیزه زوج شدن از سه نیاز اصلی در انسان برمیخیزد که نیاز به بقا و ادامه نسل، نیاز به تعلق و دوست داشتن و نیازهای جنسی است. این نیازها در همه افراد وجود دارد و آنها را به سمت ازدواج و تشکیل خانواده و تعلق یافتن به دیگری هدایت میکند. پس میتوان نتیجه گرفت میل به تشکیل خانواده در همه افراد وجود دارد و همه به عشق ورزیدن، تعلق داشتن، تولید نسل و برقراری رابطه با جنس مخالف نیاز دارند. اگر چه ازدواج میتواند به نیازهای دیگری، چون احساس ارزشمندی و یافتن وجهه اجتماعی و لذت بردن هم پاسخ دهد، اما چرا جوانان امروزی به این نیازهای اساسیشان نمیپردازند و برای رسیدن به آن تلاشی نمیکنند؟ بیشک پاسخ به این پرسش نیاز به بررسی همهجانبه دارد، اما در نگاه نخست میتوان گفت: تغییرات سبک زندگی در این زمینه بسیار مؤثر بوده است.
جوانانی که زندگی انفرادی را بیدردسر میدانند
زندگی امروز در گذر تغییرات بسیار قرار گرفته و جوانان به نوعی به زندگی انفرادی گرایش پیدا کردهاند و به جای لذت بردن از جمع، به تنهایی و فردگرایی رو آوردهاند. تغییر سبک زندگی از سنتی به مدرنیته و نفوذ تکنولوژی موجب شده تا به لذتهای انفرادی گرایش پیدا کنند و کمتر به برقراری ارتباطهایی که به احساس تعلق آنها پاسخ میدهد، بپردازند. در عوض نیازهایشان را از طرق سادهتر و بیمسئولیتتری که نیاز به تلاش و کوشش کمتری دارد برآورده میکنند. این سبک زندگی ارتباط خانوادهها را کمتر کرده است چراکه افراد برای تأمین زندگی مجبورند در مکانها و شهرهایی دور از هم کار کنند، تحصیل کنند یا زندگی کنند و به دلیل زمانی که به خود اختصاص میدهند فرصت کمتری را برای مراوده با یکدیگر در اختیار دارند.
فرصت برای تحصیل در بین زنان و مردان یکسان شده و ترجیح میدهند تنها بمانند و تحصیلاتشان را تکمیل کنند. زنها دوست دارند شغلی داشته باشند و مستقلانه زندگی کنند. به دلیل استرس حاصل از زندگی مدرن و پرمشغله تمایل به مراوده با افراد فامیل و آشنایان کمتر شده و خستگی فکری، مردم را از ارتباط با یکدیگر بازداشته است.
از سویی تسهیل روابط خارج از عرف از طریق شبکههای مجازی، ارزشهایی همچون احساس مسئولیت، تعهد، اشتراک، تلاش برای ایجاد دلبستگی، همدلی، همراهی، مهربانی، انصاف، عدالت، گذشت و فداکاری، درک متقابل، پذیرش و بسیاری دیگر از ارزشهای اخلاقی که برای یک زندگی مشترک زناشویی لازم است را کمرنگ کرده است.
افراد با گذر از این ارزشها به صورت سطحی به نیازهایشان پاسخ میدهند و مهارتهای لازم برای نقشآفرینی در یک زندگی مشترک را کسب نمیکنند. از زندگی انفرادی خود لذت میبرند و خود را درگیر چالشهای زندگی زناشویی هم نمیکنند. این بیمسئولیتی اگرچه به ظاهر شیرین و سهل است، اما با مشکلاتی هم همراه بوده و اولین اثر آن فروپاشی ارزشهای اخلاقی و اضمحلال آرام نهاد خانواده است.
این پدیده موجب خودخواهی و خودمحوری افراد در مراوده و ارتباطهای انسانی میشود. چون وقتی فرد نتواند برای خانوادهاش نقشآفرینی کند چگونه میتواند برای دیگران مؤثر و مفید باشد؟ اگر خانواده سالمی نباشد چگونه میتوان به انتقال فرهنگ و ارزشهای اخلاقی به نسل بعد امیدوار بود؟ خانوادهها هم نمیتوانند در انتخاب همسر برای فرزندان خود دخالت کنند، چون از یک طرف مشکلات اقتصادی آنها را محدود میکند و از طرف دیگر جوانان مایلند خودشان در این امر تصمیم بگیرند.
از طرف دیگر عدم موفقیت بسیاری از زوجین در زندگی مشترک به دلیل عدم برخورداری از مهارتهای زندگی به اشاعه این تفکر در بین جوانان در آستانه تصمیمگیری و ترس از شکست خوردن کمک کرده است تا از ازدواج منصرف شوند.
اگرهایی که ازدواج را آسانتر میکند
اما تلاشی که میتوان برای تشویق جوانان به ازدواج کرد ابعاد گستردهای را دربر میگردد. اگر ازدواج به عنوان یک ارزش در نگرش جوان امروزی نقش ببندد و نقش ازدواج در برآوردن نیازهای اساسی انسان پررنگ شود، اگر تفکر زندگی انفرادی و مشکلات آن گوشزد شود و برای امکان فراگیری مهارتهای زندگی زناشویی توسط دستاندرکاران اقدامات جدیتری صورت گیرد، اگر تفکر ساده زیستی به جای برگزاری مراسم پرتجمل و پرهزینه جایگزین شود، اگر روحیه خلاق و تفکر مثبت در استفاده از امکانات موجود برای بهرهبرداری از سرمایههای جامعه رواج یابد، در این صورت میتوان امیدوار بود که ازدواج آسانتر و با انگیزه بیشتری صورت گیرد.
بیشک خانوادهها نیز نقش مؤثری در اشاعه فرهنگ ازدواج دارند. منفیگرایی نسبت به ازدواج و پررنگ جلوه دادن مشکلات اقتصادی و بالا بردن توقع فرزندان از ازدواج توسط خانوادهها صورت میگیرد، در حالی که دیر ازدواج کردن جوانان تبعات گستردهتری برای خانوادهها به دنبال دارد. آسیبهایی که جبران آنها تلاش بیشتری میطلبد.