دکتر يعقوب توکلي
روزهايي که بر ما ميگذرد، تداعيگر سالروز ارتحال بزرگمردي از تبار مراجع نامـدار جهان تشيع است که به رغم مکانت والاي علمي، هماره انديشه و کردار دوسـت شفيق خويش، حضرت امام خميني(قده) را بر فکر خود مقدم ميداشت و اين را در ادوار گوناگون حيات، به ويژه در مصاحبههاي دهه اول انقلاب اسلامي و پيش از احراز مرجعيت بيان ميداشت. چه عجول و بيخبرند گريختگاني که بدون مطالعه شنودهاي دهه 60 حضرت آيتالله العظمي اراکي با مطبوعات وقت، بر محمل فکر نارس خويش، بيت عنکبوت ميسازند و عمق بيخبري خويش را از پيش پا افتادهترين مدارک تاريخي حيات آن بزرگ عيان ميسازند. مقالي که پيش روي داريد، در پي روايتي از حيات آن مرجع فقيد جهان تشيع است. اميد آنکه علاقهمندان را مقبول افتد.
محمدعلي مصلحي به تاريخ 24 جماديالثاني 1312 ق، مطابق 1273 ش در شهرستان سلطانآباد كه به «عراق عجم» معروف بود و بعدها به اراك تغيير نام يافت، زاده شد. در پنج سالگي به مكتب گذارده شد و تحت تربيت برادرش آيتالله حاج آقا صابر اراكي ـ كه از علما و زهاد اراك بود ـ قرار گرفت و نزد وي ادبيات فارسي را آموخت و گلستان سعدي را استنتاخ كرده و پس از آن در نوجواني بنا به تشويق شوهر خواهرش حجتالاسلام عمادي، به تحصيل علوم اسلامي روي آورد.
در سال 1322 مطابق 1293 ش آيتالله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي در سفر دوم به سلطانآباد (اراك) حوزه درسي تشكيل داد و شيخ محمدعلي كه 20 ساله بود، به درس وي شتافت و در درس خارج فقه و اصول وي شركت جست و به علت توان علمي و تحصيلي مورد توجه خاص حاج شيخ عبدالكريم قرار گرفت. از مصاديق اين توجه اين است که اگر كسي در درس حاج شيخ ايراد و اشكالي وارد ميساخت، پاسخ آن را به اراكي جوان احاله ميكرد. وي به مدت هشت سال در حوزه علميه «اراكيه» در درس خارج حاج شيخ عبدالكريم شركت كرد و از آنجا که حاج شيخ عبدالكريم، با پدر شيخ محمدعلي اراكي مأنوس بود، روزي در يك مجلس به پدرش ميرزا آقاي فراهاني گفت: «اين پسر شما مرد فاضلي است، من نوشتههاي او را ديدم و حَظ كردم.» در همان مجلس حاج شيخ گفت: «من دلم ميخواهد اين پسر شما را مُعمَم نمايم» و در همان مجلس، شيخ محمدعلي به دست استادش مُعمَم شد.
همراه با «استاد عمر» در قم
در سال 1340 ق (1301 ش) آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري دعوت علما و مردم قم براي اقامت در اين شهر را اجابت كرد و با خانواده خود و حوزه علميه اراك به قم مهاجرت كرد. با مهاجرت استاد، محمدعلي اراكي و ديگر شاگردانش نيز به او پيوستند و به قم آمدند. محمدعلي كه 28 بهار از عمرش گذشته بود در مدرسه «خان» اقامت گزيد و فعالانه در كلاسهاي درس استاد شركت جست. او در سالهاي تحصيل نزد حاج شيخ عبدالكريم كه جمعاً 23 سال (1322 ق ـ 1355 ق) طول كشيد با شركت در درس خارج فقه اصول، بيش از بقيه شاگردان به تحرير درسهاي استاد همت گماشت. حاج شيخ عبدالكريم به علت علاقه خاص به ايشان و مقام علمي ايشان، بازبيني كتاب «الصلوه» خود را به وي و آيتالله العظمي سيدمحمدرضا گلپايگاني واگذار كرد و بخشهاي اعظم اين اثر، از نوشتههاي ايشان است. آيتالله اراكي علاوه بر فقه و اصول در محضر درس اخلاق و عرفان آيتآلله ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي (1343 ق) يكي از عرفا و معلمين اخلاق برجسته قرن اخير حاضر شده و از نصايح و ارشادات معنوي و اخلاقي ايشان بهرهمند شدند. در سال 1354 ق پدرش ميرزا فراهاني در يكصد سالگي درگذشت و در سال بعد در 17 ذيالعقده 1355 حوزه علميه قم در سوگ استاد مؤسس نشست. با درگذشت حاج شيخ، آيتالله العظمي اراكي بهرغم بينيازي از تحصيل و به منظور تجليل از مقامات علمي و معنوي هممباحثه و دامادش آيتالله العظمي سيد محمدتقي خوانساري، در درس خارج فقه ايشان شركت كرد. در حالي كه به لحاظ رتبه علمي تفاوتي با آيتالله خوانساري نداشت. معذلك به خاطر عشق به سادات و تواضع، در برابر مجتهد مجاهدي كه مدتي از عمر خود را در جبهههاي جنگ با انگليسيها گذرانده و زماني نيز در اسارت انگليسيها برده بود، شروع به تدريس نكرد. با وجود اينكه داشتن حاشيه بر عروهالوثقي، به لحاظ علمي از شرايط اصلي احراز مرجعيت تقليد است، ولي آيتالله اراكي استفتائات آيتالله خوانساري را پاسخ ميگفت و مينوشت و در درس او شركت ميجست و پشت سر او راه ميرفت.
جامعيت بين ميراث علمي حوزههاي «نجف»، «كربلا» و«سامرا»
پس از درگذشت آيتالله العظمي سيد محمدتقي خوانساري در سال 1331 ش (21 شوال 1371 ق) در اثر مراجعه و اصرار شاگردان وي، آيتالله العظمي اراكي حوزه تدريس وي را به عهده گرفت و به تدريس خارج فقه و اصول پرداخت. در بحث فقه، مبحث خارج «نكاح» را كه توسط آيتالله خوانساري تدريس ميشد ادامه داد. علاوه بر اين ساير وظايف آيتالله خوانساري نظير امامت جماعت را نيز برعهده گرفت. نماز جمعه قم كه از چند سال قبل توسط آيتالله خوانساري در مسجد امام حسن عسگري (ع) اقامه ميشد، توسط آيتالله اراكي پي گرفته شد و به مدت 28 سال (1399 ق) تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي آن را ادامه دادند و حتي براي يك روز هم آن را تعطيل نكردند. از خصوصيات ويژه آيتالله اراكي، جامعيت بين مواريث علمي حوزههاي نجف، كربلا و سامرا بود كه معمولاً هر يك از حوزههاي مذكور داراي افكار و آرا و تجارب خاصي بودند و آيتالله اراكي به علت تحصيل استادش حاج شيخ عبدالكريم، در سامرا و كربلا كه آموختههاي هر دو مركز علمي را به شاگردانش منتقل كرد و از طرف ديگر به علت شركت در درس و مباحث و مصاحبت آيتالله سيد محمدتقي خوانساري كه از علماي نجف بود توانست روشهاي مختلف در فقه و اصول اينكه سه مركز شيعي را يكجا جمع نمايد. به همين جهت كلاس درس او يكي از كلاسهاي مشكل و غامض درس خارج فقه و اصول حوزه بود و براي افرادي كه تازه به تحصيل در درس خارج مشغول شده بودند عملاً مناسب نبود. حال آنكه براي مجتهدين بسيار مفيد و سودمند بوده است.
بر محمل زهد و عدالت
زندگي آيتالله العظمي اراكي كاملاً زاهدانه و در حد متوسط و با قناعت كامل بوده است. استفاده از غذاي بسيار مختصر در حد نان و ماست و آبگوشت و عدماستفاده از داروهاي شيميايي مگر در موارد خاص بيماري، سكوت و سخن كم گفتن از خصوصيات بارز وي بوده است و در تقوا و زهد و عدالت ايشان همه علما متفق بودند و همه علما در نماز ايشان حاضر ميشدند. در تهذيب اخلاق و نزاهت از آلودگي به دنيا و هوسهاي مادي و دنيوي زبانزد خاص و عام بودند و با وجود آماده بودن زمينه مرجعيت به مدت 30 سال، كوچكترين اقدامي در اين مسير انجام ندادند و تنها به تدريس پرداختند و حتي در اواخر عمر ميگفتند: «ميترسم اين آخر عمر دچار قيد شهرت و اين جور چيزها گردم.» او در اجراي وظايف و تكاليف شرعي اعم از فردي و خانوادگي و اجتماعي، عبادات و نوافل و رعايت آداب شرعي نهايت دقت را داشته است.
وصف او از «يار ديرين»
قضاوت آيتالله اراكي در مورد امام خميني رحمهالله كه زماني يكي از شاگردانش بوده است، یكي از معروفترين قضاوتهاي دوران انقلاب اسلامي درباره امام خميني(ره) است. وي در اين زمينه چنين ميگويد:
«با حضرت آقاي خميني كه يك مدتي در اراك بودند... آشنايي نداشتم، اما آن وقتي كه در قم بوديم معارفه تامي پيدا كرديم و يكي از همصحبتهاي بنده بودند. گاهي اتفاق ميافتاد از منزل تا ميدان كهنه قديم قم نزديك شاهزادگان حمزه (ع) اين راه را دو به دو طي ميكرديم و ضمن صحبتها و مباحثهها برميگشتيم. آن اوايل كه در قم وارد شدم ايشان به من اظهار كرد شما يك درس تفسير صافي براي من بگوييد. تفسير صافي با اصول فقه و اصطلاحات آن مناسبتي ندارد... مدتي تدريس كردم... ايشان مرد بسيار جليلي [است] و شناختم او را به جلالت... بسيار مرد پاكي است، پاكي نفس دارد، پاكي ذاتي و دروني دارد و اين بر همه خلق معلوم است. ما در مدت 50 سال كه با اين شخص بزرگ آشنايي پيدا كردهايم جز تقوا و ديانت و شجاعت و شهامت و بزرگي نفس و بزرگي قلب و كثرت ديانت و جديت در علوم عقلي و نقلي و مقامات عالي و... در او نيافتیم. مردي باتقوا، به تمام معنا و مردي فداكار اسلام به تمام معني، اين مرد قد مردانگي علم كرد، به طوري كه محيّرالعقول بود؛ او (امام خميني) جان در كف دست گذاشته است و در مقام تبليغ قرآن و دين حنيف اسلام جانبازي ميكند، جان در كف گذاشته و حاضر براي شهادت شده است. خداوند يك قوه غيبي در اين مرد خلق فرموده كه همچون قوهاي كه به ايشان داده به احدي نداده است. او مانند جدش علي بن ابيطالب (ع) است. داستان عمرو بن عبدو را شنيدهايد... يك چنين جرئتي را خداوند به اميرالمؤمنين (ع) داده بود، حالا فرزندش نيز اين طور است. اين همه عمرو بن عبدوها در دنيا نعره ميزنند و فرياد ميكنند، ولي ابداً ترسي ندارد. اين چه شجاعتي است خداوند به او داده است... يك چنين كسي كمياب است، كمنظير است و نظير ندارد.»
يكي از برخوردهاي معروف ايشان به حضرت امام خميني ملاقات در جماران است. وقتي كه آيتالله اراكي بهرغم كبر سن، نسبت به امام خميني رحمهالله (هشت سال) به ايشان ميرسند ميگويد: «السلام عليك يا بن رسولالله» كه امام هم در پاسخ ميگويد: « السلام عليك يا بقيهالسلف الصالح!»
بر مسند «مرجعيت»
آيتالله العظمي راكي كه ساليان طولاني از شهرت و مرجعيت دوري گزيده بود و مسئله تقليد علاقهمندان را از تقوا و تواضع به ديگر علما احاله ميداد، پس از رحلت امام خميني (29 شوال 1409 ق) در 14 خرداد 1368، مدرسين حوزه علميه قم و علماي بسياري از شهرستانها، مقلّدان حضرت امام خميني (ره) را به يكي از حضرت آيات عظام گلپايگاني و اراكي ارجاع دادند و اين در حالي بود كه 97 بهار را پشت سر گذاشته بود. پس از آن «تعليقه بر عروهالوثقي» و مجموعه نظرات فقهي ايشان گردآوري و در مجلداتي به نامهاي «توضيحالمسائل» (المسائل الواضحه)، مناسك حج، احكام نوجوانان و استفتائات به چاپ رسيد و همو بود كه پس از انتخاب آيتالله خامنهاي به عنوان رهبري انقلاب و ولايت فقيه، اولين بيانيه حمايت در بين علماي بزرگ را صادر كرد و پس از ارتحال آيتالله العظمي گلپايگاني، از ايشان به عنوان «آيتالله خامنهاي» نام برد.
پس از درگذشت آيات عظام سيد ابوالقاسم خويي (صفر 1412 ق) و سيد محمدرضا گلپايگاني در جماديالثاني 1414 ق، مرجعيت تقليد عليالاطلاق كه از يك قرن قبل تاكنون سابقه نداشته است در ايشان متعيّن گشت و برترين مرجع تقليد شيعيان جهان به حساب آمدند. عشق به قرآن و ائمه اهل بيت(ع) خصوصاً اباعبدالله الحسين(ع) و علاقهمندي به قرائت قرآن كه حافظ پنج جزء اول آن بودند، همراه با قرائت روزانه يك جزء (و سه جزء در ماه مبارك رمضان) احترام به سادات و تواضع و فروتني از ويژگيهايي است كه در سالهاي مرجعيت نيز مورد توجه وي بوده است. او پس از آنكه مورد رجوع عموم شيعيان قرار گرفت، هيچگونه تغييري در زندگي ساده و محقر خويش به وجود نياورد و در همان خانه كاهگِلي 40 سال قبل ساكن ماند.
برآستان جانان
آيتالله العظمي اراكي سرانجام در سن يكصد سالگي در شامگاه دوشنبه هشتم آذرماه 1373 ش (25 جماديالثاني 1415 ق) در ساعت 22:40 در بيمارستان قلب شهيد رجايي تهران و در پي يك دوره بيماري و نارسايي عروق قلب درگذشت.
پس از درگذشت آيتالله العظمي اراكي، حضرت آيتالله العظمي خامنهاي، رهبر معظم انقلاب طي پيامي در مورد ايشان چنين نوشت:
«با تلخكامي و اندوه اطلاع يافتيم كه عالم رباني، فقيه اهل بيت عصمت و طهارت، شيخالفقهاء و المجتهدين، مرجع اعلاي شيعه، حضرت آيتالله العظمي آقاي حاج شيخ محمدعلي اراكي، دار فاني را وداع گفته و جهان تشيع را به سوگ خود نشانيدند. اين عبد محسن مُستحن خدا و عالم زاهد و پارسا و اين ذخيره گرانبهاي الهي در روزگار ما و اين بقيه سلف صالح و يادگار اساتيد علم و عمل و تقوا از جمله برگزيدگاني بود كه عمر طولاني و پربركت را بيكمترين خدشه و شائبهاي، در نزاهت و قداست و معنويت به سرآورد راه خدا را با گامي استوار و ارادهاي خللناپذير طي كرد و طي يك قرن دل و جان منور و پاكيزه خود را در برابر جلوههاي رنگارنگ دنياي فاني، تسليمناپذير و تسخيرناپذير نگاه داشت. در امتحانهاي دشواري كه در يك زندگي100 ساله و در حوادث بزرگ و كوچك آن در برابر هر كسي قرار ميگيرد، مانند كوه استوار و بيتزلزل باقي ماند. هرگز به دنيا و مقام و جلال آن نينديشيد و هرگز احساس شخصي، ايشان را از شناختن و پيمودن راه خدا بازنداشت، به سوي شهرت و محبوبيت و مقبوليت قدمي برنداشت و آنگاه كه مقدسترين و گراميترين نوع شهرت و محبوبيت با انتخاب شدن از سوي ميليونها انسان مؤمن به مرجعيت تقليد به سراغ ايشان آمد با آن بسي كريمانه و بزرگمنشانه روبهرو شد. اگرچه حاجت مردم را برآورد و از آنان در راه خدا دستگيري كرده اما خود همان عبد محتاج الهي باقي ماند و دل خاشع و روي پارساي خود را با محبت الهي و ولايت اولياي معظم خدا، بيش از پيش پيوند زد. اكنون آن جان پارسا به ملكوت اعلي پيوسته و آن دامان پاك از عالم ماده برچيده شده است. او از حقيقت (لاخوف عليهم و لا هم يحزنون) برخوردار و به مجاورت ارواح مطهره اوليا و صلحا سرافراز است، ولي جهان تشيع و حوزههاي علميه عزا دارند.»
به همين مناسبت هيئت دولت جمهوري اسلامي، روز چهارشنبه 10 آذر ماه را تعطيل رسمي و يك هفته اعلام عزاي عمومي نمود و دروس حوزههاي علميه نيز به مدت يك هفته تعطيل اعلام شد. مراسم تشييع پيکر آيتالله اراكي در ساعت16 از ميدان منيريه تهران تا ميدان راهآهن با حضور آيتالله خامنهاي، رئيسجمهور آيتالله هاشمي رفسنجاني و رؤساي قوا و جمعي از مقامات لشكري و كشوري و انبوه عظيم مردم برگزار شد و جهت تشييع و خاكسپاري، جنازه آيتالله اراكي را به قم بردند. جنازه آيتالله اراكي در قم و در يك اجتماع انبوه در مسيري به طول 10 كيلومتر به سوي مسجد امام حسن عسگري (ع) تشيیع شد و پس از اقامه نماز توسط حضرت آيتالله بهجت و انبوه عظيمي از مردم در حرم حضرت معصومه(س) و خيابانهاي اطراف در مسجد بالاسر صحن مطهر و در جوار حضرات آيات حائري يزدي و گلپايگاني، صدر و خوانساري، به خاك سپرده شد.
مرجعيت شيعه پس از آيتالله اراکي
با رحلت آيتالله اراكي، آخرين مرجع از نسل مراجع بزرگ از علماي اوليه حوزه علميه قم از دنيا رفت و نسل جديد از مراجع جايگزين آنان شدند. مسئله مهم ديگر آنكه در زمان حضرت امام خميني (ره) بين رهبري و ولايت فقيه و مرجعيت وحدت به وجود آمده بود، اما بعد از رحلت امام خميني به علت وجود مراجع بزرگی چون آيتالله اراكي و آيتالله گلپايگاني و شيخوخيّت آنان، انشقاق بين مرجعيت و رهبري و ولايت فقيه به وجود آمد و دوره سخت تفكيك بين وظايف رهبري جوان و مراجع كهنسال، يكي از دورههاي بسيار حساس تاريخ انقلاب و مرجعيت شيعه بوده است. با رحلت آيتالله اراكي امكان مجدد تطبيق و همانندي مرجعيت و رهبري فراهم آمد، چراكه بعد از ايشان همانند دوره بعد از آيتالله بروجردي، فقهاي جوانتر عهدهدار مسئوليت مرجعيت شدهاند و مقدمات انطباق مرجعيت و مقام ولايت كه از نظر سني به تناسب بسيار جوانتر بود امكانپذير شد.