
درست بعد از پايان بازيهاي آسيايي اينچئون كرهجنوبي بود كه رئيس كميته ملي المپيك در نشست خبري از لزوم برنامهريزي روي ورزشهاي پايه و مدالآور و حركت ورزش ايران براي رسيدن به اين هدف بزرگ سخن گفت.
حالا و پس از گذشت سه سال از آن روزها وزير ورزش هم در حرفهايي از لزوم توجه به اين رشتهها حرف ميزند، رشتههايي چون شنا و دووميداني. در اين ميان، اما يك سؤال باقي ميماند و آن اينكه از حرفهاي كيومرث هاشمي تا حرفهاي سلطانيفر چيزي نزديك به سه سال ميگذرد، اما جنس حرفهاي سلطانيفر دقيقاً جنس حرفهاي هاشمي در سه سال قبل است و اين مسئله چه چيزي را ثابت ميكند؟
پاسخ البته روشن است، نه پيش از اين سه سال، نه در حين اين سه سال و نه در سالهاي بعد قرار نيست اتفاق خاصي براي ورزش پايه و حتي ورزشهاي مدالآور رخ دهد. همه چيز در حد حرف و بازي با كلمات است. نه برنامهاي وجود دارد و نه هدفي تعريف شده، حقيقت را در اين خصوص بايد از زبان قهرمانان شنيد، نمونهاش بهداد سليمي قهرمان وزنهبرداري كشور كه ميگويد: «هنگام تقسيم بودجه فوتبال ورزش اول است، ولي وقتي پاي كسب مدال و عنوان به ميان ميآيد ناگهان كشتي و وزنهبرداري به ورزش اول كشور تبديل ميشوند.»
و البته حقيقت اين موضوع را بايد از قهرماني شنيد كه ميگويد: «هنوز پاداش قهرماني سال 2014 را دريافت نكردهايم.»
حقيقت اين است كه رسيدگي و توجه به ورزشهاي پايه و مدالآور مستلزم تعريف بودجه، هزينه مناسب و ارائه برنامهريزي دقيق براي پيشرفت است. درست سه فاكتوري كه ورزش ايران با آنها كاملاً بيگانه است. گوش ورزش كشور از شنيدن شعار و برنامههاي خيالي پر است، تاريخ ورزش كشور حرفهايي را به ياد ميآورد از توجه و اهميت به ورزشهاي پايه، ورزشهاي مدالآور و بها دادن به آن، اما به ياد هم ميآورد كه تمامي اين حرفها تنها در حد الفاظي بوده كه از دهان رؤسا بيرون آمده و هيچ كدام عملي نشده است.
تاريخ ورزش كشور شاهد پولهاي بيزباني است كه در فوتبال حيف و ميل ميشود، بدون اينكه نتيجهاي در پي داشته باشد و حقيقت هماني است كه بهداد سليمي ميگويد؛ پاي المپيك و مسابقات آسيايي و جهاني كه به ميان ميآيد آقايان مسئول ناگهان ياد ورزشهاي منهاي فوتبال ميافتند. يادشان ميافتد كه جايي به اسم خانه كشتي وجود دارد، اردويي هم به اسم وزنهبرداري تشكيل ميشود، جواناني هم هستند كه بهرغم تمام مشكلات ميخواهند نام ايران را در شنا مطرح كنند و ديگر رشتهها كه البته در همان مقطع به آنها توجه ميشود و خيلي زود با فروكش كردن هيجان مسابقات همه چيز تمام ميشود. افتخاري هم اگر به دست ميآيد از غيرت و تعصب ورزشكاران اين رشتههاست، نه از برنامهريزي و توجه آقايان مسئول، بودجهاي هم اگر هست به صورت قطرهچكاني تزريق ميشود و بعد هم چند عكس يادگاري با قهرمانان و خداحافظ.
حقيقت اين است كه برنامهاي براي ورزشهاي پايه و مدالآور وجود ندارد، حمايت آنچناني هم ديده نميشود. ورزش نتيجهگراي ما با مسئولان پيروزيدوستش جز اين راه به راهي ديگر نميرود. آقايان مسئول، فوتبالدوست هستند و حراف در رسيدگي به ورزشهاي ديگر. بنابراين تعجبي ندارد كه هرچه پول باشد به فوتبال سرازير شود و ديگران حسرت به دل باقي بمانند و اصلاً عجيب نيست كه اگر عنوان شود فوتبال ورزش اول و آخر ماست، مگر در برخي مقاطع كه هر چهار سال يكبار اتفاق ميافتد.
برگرديم به ابتداي صحبت، سه سال از حرفهاي هاشمي گذشت، سه سالي كه ميشد خيلي كارها براي ورزشهاي پايه انجام داد، سه سالي كه اگر كار كوچكي هم انجام ميشد، امروز حتماً سلطانيفر به جاي لزوم بها دادن به اين رشتهها از اقدامات انجام شده صحبت ميكرد.
بنابراين وقتي در اين سه سال كاري انجام نشده به طور حتم و با اين نگاه و اين قسم مديريت در سه سال آينده هم باز از لزوم توجه به اين رشتهها صحبت ميشود و آدمش هم چندان فرقي نميكند كه چه كسي باشد!