کد خبر: 868063
تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۱:۴۲
همه پزشك‌ها فرشته نيستند!
از آنها به نام فرشته‌هاي سفيدپوش نام مي‌برند. مردان و زنان خستگي‌ناپذيري كه براي نجات انسان‌ها از هيچ كوششي فروگذار نمي‌كنند.

 مهدي ارجمند

از آنها به نام فرشته‌هاي سفيدپوش نام مي‌برند. مردان و زنان خستگي‌ناپذيري كه براي نجات انسان‌ها از هيچ كوششي فروگذار نمي‌كنند. پزشك پيش از آن كه يك واژه باشد يك صفت است؛ صفتي كه مهرباني را تداعي مي‌كند. انصافاً نمي‌توان پزشكي را شغل دانست بلكه پزشكي و طبابت در واقع عشق است و انسان‌هاي عاشق وارد اين حرفه مي‌شوند. كاري به برخي از پزشكاني كه انصاف را رعايت نمي‌كنند و در وادي عاشقي پا نگذاشته‌اند، نداريم اما حقيقتاً پزشكي و طبابت كار عشق است و طبيب فردي است عاشق كه پيش از پرداختن به درمان جسم بيمار به درمان دل بيمار مي‌پردازد. اول شهريور سالروز تولد ابوعلي سينا و روز پزشك است، روزي كه در تقويم به نام فرشته‌هاي سفيدپوش نامگذاري شده تا همه قدردان زحمات جامعه پزشكي باشند. پزشك‌ها از ديرباز انسان‌هايي شريف، دوست‌داشتني و زحمتكش بوده‌اند كه برخي از آنها با يك ندانم‌كاري نام و اعتبار كاري پزشكان را زير سؤال مي‌برند. متأسفانه در لابه‌لاي صفحات روزنامه‌ها و اخبار گوناگون خبرگزاري‌‌ها و صدها مطلب گوناگون شبكه‌هاي مجازي گاه اخباري تلخ از حوزه سلامت مي‌شنويم؛ اخباري كه شنيدنش طاقت مي‌خواهد. خبرهايي كه حكايت از فراموشي وجدان دارد.
به اين خبرها توجه كنيد: ...پزشك بي‌انصاف بخيه‌هاي كودك خردسال را كشيد... گرو نگه داشتن بيمار تا تسويه‌حساب بيمارستان... زيرميزي پزشكان درمان ندارد... بيمار فقير به خاطر بي‌پولي بستري نشد... امتناع پزشك از جراحي بيمار قبل از واريز پول به حساب بيمارستان و... اين‌ها تنها نمونه‌هايي از اخباري است كه گاه و بي‌گاه به گوش‌مان مي‌خورد يا در صفحات روزنامه‌ها و خروجي خبرگزاري‌ها مي‌خوانيم.  اخباري كه متأسفانه واقعيت دارد و برخي از پزشكان به رغم سوگندي كه ياد كرده‌اند گاه دست به اقداماتي مي‌زنند كه نه تنها با اصول حرفه‌اي طبابت بلكه با اخلاق انساني نيز فاصله دارد. رفتارهايي كه با اخلاق، ادب و فرهنگ كهن ايراني و سبك زندگي ايراني – اسلامي تفاوت‌هاي بسياري دارد.
امتناع از پذيرش بيمار به خاطر بي‌پولي، عمل نكردن بيمار بدحال تا قبل از واريز پول به حساب بيمارستان و از همه مهم‌تر كشيدن بخيه‌هاي كودك خردسال در يكي از بيمارستان‌هاي كشور در‌ دو سال پيش نمونه‌اي از رفتارهايي است كه عشق و درستكاري را در حرفه طبابت خدشه‌دار مي‌كند و اين اخبار ناگوار تا مدت‌ها در ذهن افراد مي‌ماند. حال اينكه انتظار از يك پزشك به عنوان كسي كه خداوند او را وسيله نجات جان انسان‌ها قرار داده انتظار ديگري است، خصوصاً اينكه پزشكان در پايان تحصيلات و آغاز به كار طبابت، سوگند پزشكي ياد مي‌كنند. سوگندي كه مبناي تمامي فعاليت‌هاي آنهاست. بنابراين به هيچ وجه شايسته نيست كه گاه خبرهايي در خصوص رفتاري خارج از انصاف، دور از جوانمردي و از همه مهم‌تر مغاير با سوگند پزشكي از افرادي منتشر شود كه در حقيقت بايد فرشته‌هاي روي زمين باشند.
اما همان‌طور كه از قديم گفته‌اند هر پنج انگشت مثل هم نمي‌شود. در كنار اخبار گوناگون از رفتار ناشايست برخي پزشكان، بسياري از آنها نيز به گونه‌اي رفتار مي‌كنند كه حقيقتاً شايسته رفتارهاي يك انسان واقعي است و احساس مي‌كني فرشته‌اي از آسمان روي زمين آمده و در لباسي سفيد به انسان‌ها خدمت مي‌كند. روز پزشك بهانه‌اي است براي مرور برخي از رفتارهاي نمونه پزشكان. رفتارهايي كه بي‌شك از تمام پزشكان اين مرز و بوم انتظار مي‌رود.

‌   از روزگار قريب تا انسان‌هاي نجيب
شايد شما هم درباره رفتارهاي زيباي برخي پزشكان شنيده باشيد. از پزشكي كه بابت ويزيت بيماران بي‌بضاعت خود پولي دريافت نمي‌كند تا پزشكي كه خالصانه در اردوهاي جهادي شركت مي‌كند يا پزشكي كه هر جمعه در مسجدي در منطقه‌اي محروم بيماران را رايگان مداوا مي‌كند.
شايد نمونه يكي از اين پزشكان با‌انصاف و دوست‌داشتني دكتر محمد قريب باشد. كسي كه حق بزرگي به گردن جامعه پزشكي كشور دارد و زندگي و خصوصيات و اخلاق ستودني اين مرد نازنين در سريال روزگار قريب به خوبي به تصوير كشيده شد.  در اين سريال دكتر قريب تنها يك پزشك حاذق و دوست‌داشتني نبود بلكه فردي روشنفكر، دلسوز، باسواد، خوش‌اخلاق، مؤمن و مردمي بود كه تمام دغدغه‌اش خدمت به مردم بود.
هميشه توصيه شده است كه انسان بايد نيمه پر ليوان را ببيند. براي همين است كه با اذعان به غلط بودن برخي رفتارهاي خارج از انصاف و اخلاق برخي پزشكان، نمي‌توان از شرح منش نجيبانه برخي پزشكان ديگر چشم‌پوشي كرد.

   تابلوي زيباي سردر مطب
اينجا خيابان قزوين در تهران است. عصر يك روز گرم تابستان براي درمان بيماري‌اي كه دو، سه روز است اذيتم مي‌كند به مطب پزشك آمدم. پزشك جوان و خوش‌اخلاقي كه با حوصله به ويزيت بيمارانش مي‌پردازد.
از قبل نوبت گرفته‌ام اما وقتي مي‌رسم مطب حسابي شلوغ است. خانم منشي مي‌گويد بايد چند دقيقه‌اي بنشينيد تا نوبت‌تان شود. گوشه‌اي از مطب كنار آكواريوم پر از ماهي روي صندلي مي‌نشينم، درست روبه‌روي در اتاق آقاي دكتر. منشي مي‌گويد: «بيمار كه آمد بيرون نوبت اين خانم است، بعد از ايشان شما مي‌رويد تو.»
همان‌طور كه نشسته‌ام چشمم به تابلوي زيبايي مي‌افتد كه كنار اتاق آقاي دكتر نصب شده است: «در اين مطب ويزيت بيماران كم‌بضاعت رايگان است.» دوباره نوشته روي تابلو را مي‌خوانم و احساس خوبي از خواندن آن به من دست مي‌دهد.
نوبتم كه مي‌شود وارد اتاق دكتر مي‌شوم. هنوز در جاي خودم جابه‌جا نشده‌ام كه چشمم به نوشته ديگري روي ديوار اتاقش مي‌افتد: «بيماران محترمي كه به هر علت توانايي پرداخت ويزيت را ندارند به اينجانب اطلاع دهند.» ديدن اين دو نوشته در مطب اين پزشك جوان حسابي مرا از اين كار انسان‌دوستانه به وجد مي‌آورد. حين معاينه سر صحبت را باز مي‌كنم و كار انسان‌دوستانه اين پزشك جوان را مي‌ستايم كه با حالتي از فروتني و افتادگي مي‌گويد: «‌اي بابا اين چه حرفيه. اين وظيفه انساني و ديني من است. شما هم اگر كسي را سراغ داشتيد كه براي مراجعه به پزشك مشكل مالي داشت معرفي كنيد».
از مطب دكتر بيرون مي‌آيم. به نسخه‌اي كه او روي دفترچه‌ام نوشته است نگاه مي‌كنم. حس خوبي دارم و روحيه‌ام خيلي خوب است. در حالي كه نسخه در دستم است وارد داروخانه مي‌شوم، نسخه‌ را تحويل مي‌دهم و مي‌نشينم تا متصدي داروخانه اسمم را صدا كند.
داروخانه شلوغ است. همه جور آدم اينجا هستند، از زن گرفته تا مرد و از پير تا جوان. گاه صداي گريه كودكي در آغوش مادر فضاي داروخانه را پر مي‌كند. همان‌طور كه دارم آدم‌هايي را كه براي گرفتن دارو آمده‌اند نگاه مي‌كنم ياد كليپي مي‌افتم كه چندي پيش در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر شد، همان كليپي كه در آن زن فقيري بچه در بغل به صندوق‌دار داروخانه مي‌گويد پول كافي براي خريد دارو ندارد و جواني (در واقع جوانمردي) از پشت سر طوري كه زن متوجه نشود به صندوق‌دار اشاره مي‌كند كه من حساب مي‌كنم.
 

  سونوگرافي رايگان
اين كليپ را در ذهنم دارم مرور مي‌كنم كه يادم مي‌آيد سال گذشته وقتي براي انجام كاري به يك مركز درماني در تهران رفته بودم مادري به همراه دختر نوجوان خود براي سونوگرافي آمده بود كه ظاهراً پول كافي براي انجام سونوگرافي نداشت. من تازه رسيده بودم و زن متوجه حضور من نشده بود، اما طوري كه ديگران متوجه نشوند به منشي آزمايشگاه مي‌گفت پول كافي براي سونوگرافي ندارد. بي‌آنكه بخواهم، متوجه حرف اين زن شدم. تازه رسيده بودم. نزديك ميز منشي بودم و زن متوجه حضور من نبود. هزينه سونوگرافي با دفترچه حدود 100 هزار تومان مي‌شد و زن، نگران بود كه چگونه اين پول را تهيه كند. منشي آزمايشگاه اما با لبخندي دفترچه را از زن گرفت و وارد اتاق دكتر شد و چند دقيقه ديگر وقتي برگشت رو به بيمار گفت آقاي دكتر گفتند اشكالي ندارد، بنشينيد تا صدايتان كنم. انگار دنيا را به زن داده‌اند.
منشي آزمايشگاه مي‌گفت روزي يكي دو نفر اين طوري حتماً داريم و آقاي دكتر معمولاً پذيرش مي‌كند. اگر سرش شلوغ باشد همان روز به مركزي معرفي مي‌كند كه به همت تعدادي از خيران تمام آزمايش‌ها و سونوگرافي و... براي افراد كم‌بضاعت رايگان انجام مي‌شود.
 

  اردوي جهادي فرشته‌هاي زميني
از اين قبيل رفتارها از پزشكان زياد ديده‌ام اما شايد اوج فعاليت‌هاي انسان‌دوستانه اين فرشته‌هاي زميني اردوهاي جهادي باشد.
جوانان و افراد باتجربه در تخصص‌هاي گوناگون از استراحت و تفريح خود مي‌گذرند و با حضور در مناطق محروم و استان‌هاي مرزي به صورت كاملاً رايگان و با عشق و علاقه خاصي به درمان بيماران مي‌پردازند.
در منطقه‌اي در سيستان و بلوچستان در بخش گَشت از شهرستان سراوان همه ساله اردوهاي جهادي برگزار مي‌شود و پزشكاني با تخصص‌هاي مختلف اعم از چشم‌پزشك، متخصص قلب، گوارش، گوش و حلق و بيني، اطفال، زنان و مامايي و حتي دندانپزشك با روحيه‌اي فداكارانه از سر عشق و خدمت به همنوع راهي اين منطقه مي‌شوند و در هواي گرم سيستان و بلوچستان بدون هيچ چشمداشتي به محرومان اين منطقه خدمت مي‌كنند.
اينجا پزشكان خانمي هستند كه تخصص‌شان زنان و زايمان است و با شوق و ذوقي باورنكردني به درمان بانوان اين منطقه مي‌پردازند و آموزش‌هاي لازم را به آنها در حوزه بهداشت خانواده مي‌دهند تا در دهه چهارم انقلاب ديگر شاهد مرگ و مير زنان هنگام زايمان در اين منطقه محروم نباشيم.
آنها در قبال اين خدمت هيچ چشمداشتي ندارند و هيچ چيز به اندازه لبخند دخترك خردسال بلوچ با صورتي خاك‌آلوده و سياه آنها را خوشحال نمي‌كند؟

   هزينه ويزيت صلوات براي سلامتي امام زمان(عج)
در همين تهران پزشكاني را مي‌شناسم كه براي درمان بيماران از جان مايه مي‌گذارند و بعضي‌هاي‌شان روزهاي جمعه براي خدمت به مردم كم‌بضاعت به مناطق محروم مي‌روند.
نمونه‌اش يكي از پزشكان نيك‌انديش تهراني است كه هر هفته جمعه‌ها به پاكدشت مي‌رود و در مناطقي مانند كوره‌پزخانه‌ها و مناطق روستايي صبح تا شب را به صورت رايگان به معالجه بيماران مي‌پردازد. او با ماشين شخصي و هزينه شخصي‌اش مي‌رود و هيچ چشمداشتي براي اين كارش ندارد. تخصص خودش اطفال و داخلي است اما با قراري كه با برخي از همكارانش گذاشته است بعضي از بيماران كم‌بضاعت را براي معاينه و معالجه رايگان معرفي مي‌كند يا آزمايشگاه‌هايي كه با ديدن نامه اين پزشك بدون دريافت حتي يك ريال آزمايش بيمار را انجام مي‌دهند.
اين پزشك در طول هفته سه روز صبح‌ها به بيمارستان مي‌رود، سه روز در دانشگاه تدريس مي‌كند. عصرها هم هفته‌اي سه روز مطب مي‌رود. ويزيت اين پزشك با دفترچه 15 هزار تومان و آزاد 23 هزار تومان است اما در پاكدشت هزينه ويزيت اين پزشك با همه ويزيت‌هاي دنيا متفاوت است. در جايي كه طبابت مي‌كند يك تابلوي كوچك روي ميزش گذاشته است كه روي آن نوشته: «هزينه ويزيت، صلوات براي سلامتي امام زمان.» تازه مي‌فهمم چرا روز جمعه را براي معاينه و درمان بيماران اختصاص داده است.
   تفسير حقيقي فداكاري و انسانيت
اما به طور حتم وقتي صحبت از پزشكي و رفتارهاي انسان‌دوستانه پزشكان مي‌شود به هيچ وجه نمي‌توان از نام دكتر منصور رامي گذشت. پزشكي سپيدمو با يك دنيا تجربه كه با انجام 5 هزار جراحي در دوران دفاع مقدس ركورددار بيشترين تعداد جراحي‌ها در زمان جنگ هشت ساله است و هنوز هم كه هنوز است بهترين خاطراتش را زماني مي‌داند كه در مناطق جنگي، جانبازان و مجروحان را درمان كرده و روزگاري را با اين افلاكيان گذرانده است.
منصور رامي قبل از انقلاب براي تحصيل به امريكا مي‌رود، 9 سال در امريكا زندگي مي‌كند و سپس به ايران مي‌آيد، با همسرش قرار مي‌گذارند چون روزهاي اول زندگي مشترك است براي كار بروند اهواز، چون آنجا به پزشكان بدي آب و هوا مي‌دهند و دريافتي دكتر بيشتر مي‌شود اما رفتن دكتر رامي به اهواز همان و شروع جنگ همان و در اين ميان آنچه براي دكتر رامي مي‌شود ارزش، ديگر حقوق بيشتر نيست بلكه همان ارزش‌هاي بچه‌هاي رزمنده براي اين پزشك حاذق هم مي‌شود ارزش. 17 سال تمام در اهواز مي‌ماند و در طول هشت سال دفاع مقدس 5 هزار جراحي انجام مي‌دهد كه در ايران ركورددار است. نكته جالب اين كه اوايل جنگ وقتي قرار است تصميم به خروج از اهواز بگيرد از اهواز تا حميديه با خانواده‌اش مي‌آيد. بعد از آن خانواده را راهي شهر ديگري مي‌كند و خودش دوباره به اهواز برمي‌گردد و در پاسخ به سؤال همسرش كه چرا داري برمي‌گردي اهواز؟ مي‌گويد: وقتي سوگند ياد كردم براي روزي مثل اين روزها بود. امروز مردم كشورم به من نياز دارند و بايد كمك‌شان كنم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر