دكتر حسن مقيمي، روانشناس باليني و استاديار دانشگاه از جمله مشاوراني است كه به بيماران مبتلا به ايدز خدمات رواني و درماني ميدهد. دكتر مقيمي ميگويد:«براي هركسي سخت است وقتي تا ديروز راحت زندگي ميكرده و هيچ نگراني نداشته است حالا به يكباره متوجه شود مبتلا به بيماري آن هم از نوع غيرقابل درمان است. ما به عنوان مردم عادي، سالم و هموطن بايد اين سختي را درك كنيم و درد اضافه و مازاد را بر اين بيماران تحميل نكنيم.
درك كنيم اين بيماران به خودي خود با مشكلات و نگرانيهايشان در حال كلنجار هستند پس ما حق نداريم با رفتارمان مشكلاتشان را بيشتر كنيم. در طرفين اين ماجرا ما دختران و پسراني را داريم كه حالا به هر دليلي مبتلا شدهاند؛ ما تلاش ميكنيم تا مردم اين بيماري را نگيرند، راههاي مراقبت را آموزش ميدهيم و مدام تأكيد ميكنيم اما با اين وجود اگر كسي مبتلا شد ديگر جاي نصيحت نيست بايد كمك كنيم با اين شرايط بيماري بهتر كنار بيايد.
بپذيريم شنيدن خبر آلوده بودن به ويروس ايدز، براي هيچكسي خوشايند نيست، لحظه گرفتن جواب آزمايش يا مطلع شدن از بيماري آنقدر سخت است كه حتي من به عنوان روانشناس نميتوانم توصيفش كنم. اين لحظه آنقدر سخت و سنگين است كه در بيشتر بيماران تأثير عميق رواني ميگذارد و اكثر مبتلايان در اين لحظه واكنشهاي عاطفي و هيجاني از خود بروز ميدهند كه كاملاً غيرارادي و غيرقابلكنترل است و البته كاملاً طبيعي است چون هر انسان عادي هم وقتي خبر بدي در مورد سلامتش بشنود ممكن است واكنش بدتري نشان دهد».
انكار، اولين و مهمترين واكنش بيمار است. بسيار هستند بيماراني كه بعد از دريافت آزمايش فرياد ميكشند، خودزني ميكنند و ميگويند «نه من سالمم، دروغ ميگوييد» اين دقيقاً رفتاري است كه «عاطفه» يكي از مبتلايان بعد از دريافت جواب آزمايش از خودش بروز داده است و در توصيف آن لحظه ميگويد:«خيلي سخت بود با پاي خودم آمده بودم، آزمايش داده بودم و حالا به من ميگفتند تو كه به ظاهر سالم بودهاي خطرناكترين ويروس دنيا را داري. همه زندگيات را در يك لحظه بر باد رفته ميبيني. از همه بدتر اينكه من متأهل بودم و فرزند داشتم. يكدفعه نفهميدم چه شد. فقط وقتي چشم باز كردم ديدم دستانم را گرفتهاند و صورتم خوني است».
دكتر مقيمي در اين باره توضيح ميدهد:«براي ما و كساني كه در اين زمينه فعاليت داريم اين رفتارها كاملاً عادي است چون واكنش تقريباً مشترك بين بيماران است. فردي كه متوجه ميشود آزمايش ايدزش مثبت شده، اولين چيزي كه به نظرش ميرسد اين است كه شايد نتيجه آزمايش اشتباه باشد و ممكن است تلاش كند دوباره آزمايش دهد. اين انكار به فرد زمان ميدهد تا كمكم بتواند خود را با شرايطش تطبيق دهد. البته گاهي به واكنش خطرناكي هم تبديل ميشود؛ يعني ممكناست دائمي شود و فرد از ترس بيماري، پيگير درمان و انجام آزمايشهايش نشود و طوري رفتار كند كه انگار هيچ اتفاقي نيفتاده و در اينباره با هيچكس حرف نزند. در اين صورت، انكار حتماً آسيبرسان خواهد بود».
عاطفه ميگويد:«در نقطه مقابل من يكي از بيماراني بود كه بعدها خودش تعريف ميكرد چنان خشمي در يك لحظه در وجودش جمع شد كه غيرقابل كنترل بوده است. او تعريف ميكرد فقط فرياد ميكشيدم و ميگفتم خدايا چرا من؟ من كه گناهي نداشتم؟ اين چه امتحاني است؟»
دكتر مقيمي با تأييد واكنش خشم بيماران توضيح ميدهد:«خشم، دومين واكنش متداول بيماران بعد از متوجه شدن است البته گاهي اوقات چون بيمار ميداند كدام رفتارش باعث ابتلا به اين بيماري شده، نسبت به خود خشمگين ميشود و اگر رابطه جنسي باعث بروز بيماري شده باشد، خشم نسبت به همسر يا شريك جنسي هم شايع است. فاز بعدي كه بيمار وارد آن ميشود افسردگي و غم است. به يكباره همه احساسهاي بيروني و عيني بيمار دروني ميشود و او در يك لاك خودي فرو ميرود. شخص انگار كه از جنگيدن به يكباره خسته ميشود. دست روي دست ميگذارد و تصميم ميگيرد تسليم شود. البته در تمام اين مراحل كه هركدام ممكن است از چند ساعت تا چند هفته طول بكشد حس ترس و اضطراب هميشه همراه بيمار است.
ترس از اينكه طول عمرم چقدر خواهد بود؟ چه عوارض جسمي و روانياي را تجربه خواهم كرد؟ چقدر زمان براي انجام كارهايي كه هميشه دوست داشتم انجام دهم، دارم؟ آيا ميزان ناتواني جسميام آنقدر خواهد بود كه از انجام كارهاي روزانهام باز بمانم؟ آيا بايد به ديگران خبر دهم؟ به چه كسي بگويم؟ واكنش همسر، پدر، مادر و فرزندم چه خواهد بود؟ آيا اطرافيانم دراينباره رازدار خواهند بود؟ و هزار آيا و پرسش ديگر...