در مقالي كه پيش رو داريد، حكايت مجاهدات فقيد سعيد، مرحوم آيتالله حاج شيخ مصطفي ملكي در پايهگذاري تلاشهاي فرهنگي و عمراني در مسجد همت تجريش واگويه شده است. اميد آنكه مقبول افتد.
***
فقيد سعيد مرحوم آيتالله حاج شيخ مصطفي ملكي(قده) در ميان ائمه جماعت تهران، از نمادهاي زمان آگاهي و خدمت و خدمت به شمار ميرود. مرحوم ملكي امام جماعت مسجد همت، تنها به نماز خواندن در مسجد اكتفا نميكرد و وظيفه خود ميدانست با بهرهگيري از همه تواناييها و تلاش تا حد امكان، مفاهيم قرآن و احكام شريعت را به اهل مسجد بياموزد. آقاي ملكي بهطور معمول بين دو نماز مغرب و عشا يا پس از نماز عشا مسائل و احكام شرعي را بيان ميكرد. در اين حال اگر افرادي مشغول انجام دادن مستحبات ميشدند و براي مثال نماز نافله (مستحبي) ميخواندند، به آنان يادآوري ميكرد: «فهميدن و ياد گرفتن اين مسائل مهمتر از انجام دادن مستحبات است. نماز را در خانه ميتوان خواند، اما ياد گرفتن مسائل شرعي در همه وقت و همه جا ميسر نيست.»(1)
يك بار وقتي كارگري به مسجد آمد و پس از نماز آهنگ رفتن كرد، آقاي ملكي بازويش را گرفت و به او گفت: «نماز خواندن واجب است، اما بايد احكامش را ياد بگيري، بنشين و چند مسئله را در احكام نماز بياموز و بعد به دنبال كار خود برو.»(2)
پاسخگوي پرسشهاي مردم به ويژه «جوانان»از سوي ديگر، مرحوم آيتالله ملكي همواره با آغوشي باز آماده پاسخ دادن به پرسشهاي مردم بود و از جواب دادن به سؤالات آنها در كوچه و خيابان هم ابا نميكرد. (3)
افزون بر جلسات منظم تفسير قرآن در شبهاي چهارشنبه كه در برههاي كوتاه، يعني سال 1349 حجتالاسلام عبدالمجيد معاديخواه سخنران آن بود از سال 1350 كه معاديخواه ممنوعالمنبر شد، جلسه ديگري در شبهاي شنبه برپا شد كه تا مدتها همچنان ادامه يافت و مأموران پليس از ادامه آن جلوگيري نكردند. (4)
البته جلسه سيار ديگري نيز تشكيل شده بود كه در منازل افراد برگزار ميشد و آقاي ملكي در آن تفسير، حديث و احكام ميگفت و افراد را به حضور در مسجد و تعظيم شعائر اسلامي تشويق ميكرد.(5)
حجتالاسلام ملكي در جلسات تفسيري از تفاسير مختلف استفاده ميكرد و جالب اينكه برخلاف سنت معمول گويندگان مذهبي براي بيان مطالب خود از روي منابع يادداشت برميداشت و موقع سخن گفتن به يادداشتها رجوع ميكرد تا مبادا مطلبي را نادرست براي مردم بيان كند. او معتقد بود تمام مطالب بايد درست و بدون غلط گفته شوند. (6)
به گفته حجتالاسلام والمسلمين دينپرور آقاي ملكي كه در حين تحصيل در قم با مسجد همت ارتباط داشت و در آن فعاليت ميكرد، پس از اقامت در تجريش مسجد همت را به پايگاهي براي تبليغ اسلام تبديل كرد و توجه مردم را به آن معطوف كرد و با پشتكار و استقامت عجيبي كه داشت بر رونق آن افزود و به قول طلبهها شغل شاغلش همين بود كه در مسجد فعاليت كند. (7) به همين دليل مسجد همت علاوه بر محل عبادت و نشر معارف اسلامي به كانون آموزش پارهاي از دروس حوزوي نيز تبديل شده بود.
آقاي ملكي هفتهاي سه روز پس از اقامه نماز صبح براي پنج، شش نفر از روي كتابي آموزشي به نام عربي آسان درس عربي تدريس ميكرد كه پس از مدتي به دليل آشنايي اجمالي شاگردانش با قواعد صرف آن كتاب را كنار گذاشت و به تدريس جامعالمقدمات پرداخت. (8) اين كلاسها تا تدريس سيوطي و با حضور دو نفر ـ احمد محققي و سيدحسين محمود ـ همچنان ادامه داشت و در سال 1357 به دليل اوجگيري انقلاب و برپايي تظاهرات و راهپيماييها تعطيل شد. (9)
بهجز كلاسهاي صبح، آقاي ملكي مباحثي از نحو را به خواهش علي قادري بهطور خصوصي براي او تدريس ميكرد. (10) علاوه بر اين كلاسها ايشان هر روز صبح به مدت نيم ساعت از هشت تا هشت و نيم جامعالمقدمات را براي خانم صدر واقفي و دخترش خانم معصومه ملكي نيز تدريس ميكرد. (11)
كتابخانه مسجد همتمسجد همت كه چراغ آن از بامدادان پگاه روشن ميشد و به اهتمام امام جماعتش به كانون تبليغ و ترويج دين و تعليم معارف اسلامي تبديل شده بود، از جمله مساجدي است كه در پايان دهه 1340 داراي كتابخانه شد. بنيانگذار كتابخانه مسجد همت داود روزبهاني است كه در سالهاي نوجواني يعني فاصله سالهاي 1345 تا 1348 به مسجد گياهي و سپس مسجد استاد عزيز ميرفت و در آن دو مسجد فعاليت ميكرد، بر حسب اتفاق با آقاي ملكي آشنا شد و به مسجد همت پا گذاشت و بهتدريج از متصديان مسجد شد و همه فعاليتهاي مذهبي ـ سياسي خود را در آن متمركز كرد. آقاي روزبهاني از مأمومين وقت مسجد همت تجريش، ماجراي تأسيس كتابخانه را اينچنين تعريف كرده است: «پس از گذشت چند ماه از ورودم به مسجد همت، در اواخر پاييز 1348 كه مقارن با رمضان 1389 بود، متوجه شدم اين مسجد كتابخانه ندارد و تنها دو قفسه كوچك براي نگهداري مجلدات قرآن و مفاتيحالجنان است. از اينرو نزد آقاي ملكي رفتم و گفتم اين مسجد كتابخانه ندارد، اگر اجازه ميدهيد بنده حاضرم با كمك و همراهي دوستانم كتابخانهاي در اينجا برپا كنم. آقاي ملكي با روي گشادهاي با من برخورد كرد و گويي منتظر بود كسي قدم پيش گذارد و براي اين مهم دست به كار شود.
در زير پلههايي كه به قسمت نمازخانه خانمها راه داشت، محل كوچك و باريكي به عرض 80 سانتيمتر و ارتفاع 2 متر و 20 سانتيمتر قرار داشت كه آقاي ملكي آنجا را براي احداث كتابخانه به من نشان داد و نظرم را جويا شد، ولي چون جاي بزرگي را در نظر داشتم و بر آن بودم كتابخانه را به پايگاهي براي جوانان همسن و سال خودم تبديل كنم، گفتم نه آقا! اينجا خيلي كوچك است. آقا اظهار كرد: پس كجا را ميخواهي؟ گفتم: زير بالكن داخل شبستان را. فرمود: اگر آنجا كتابخانه شود، براي نمازگزاران مزاحمت به وجود ميآيد و جلوي نماز خواندن مردم گرفته ميشود. بعد با من به حياط مسجد آمد و با اشاره به هشتياي كه در گوشه حياط قرار داشت، پرسيد: اينجا خوب است؟ گفتم: بله، بهتر از زير پلههاست. به اين ترتيب پس از جلب موافقت آقاي ملكي كار را آغاز كردم و بيفوت وقت به سراغ يكي از دوستانم، محمد سعيدي كه گچكار بود رفتم و ماجراي كتابخانه را با او در ميان گذاشتم. او هم آمادگي خود را براي گچكاري محل كتابخانه اعلام كرد و براي آوردن وسايل كار به خانهاش رفت. من هم با 75 ريال پولي كه در جيب داشتم به مصالحفروشي رفتم و دو پاكت گچ خريدم و به مسجد آمدم و آقاي سعيدي نيز با استفاده از آن محل مورد نظر را سفيدكاري كرد. از سوي ديگر با حاجمحمد فرقاني كه در كوچه مسجد همت آهنگري داشت، ديدار كردم و ماجراي كتابخانه را به ايشان گفتم و از او خواستم براي كتابخانه در بسازد و آن را در جاي خود نصب كند. ايشان پذيرفت و محل كار گذاشتن در را اندازه گرفت و آن را ساخت و در محل مورد نظر كار گذاشت.
پس از شروع به كار كتابخانه، همواره در اين فكر بودم چگونه ميتوانيم مساحت كتابخانه را افزايش بدهيم. مغازهاي در قسمت پشت كتابخانه قرار داشت و در اختيار كسي بود كه آن را به آساني به مسجد واگذار نميكرد. ما براي خريد مغازه از مرد نيكوكاري به نام آقاي اسماعيلي كمك گرفتيم و ايشان مبلغي پول در اختيار ما گذاشت و خودمان هم مبلغي روي آن گذاشتيم و سرانجام توانستيم با پرداخت مبلغ 3500 تومان ملك مزبور را تصاحب كنيم و زمينش را براي توسعه كتابخانه اختصاص بدهيم. با اين كار كتابخانه نسبتاً بزرگي ساخته و كمكم سرچشمه خير و بركت فراوان و با هدايت و نظارت آقاي ملكي كانون مبارزه در شميرانات شد.»(12)
راز رونق كتابخانه مسجد همتبراي پي بردن به علل اصلي رونق كتابخانه مسجد همت و اينكه چرا سرچشمه علم و آگاهي شد و بعدها در جريان پيروزي انقلاب نقش مهمي در آگاه كردن اهالي شميران به عهده داشت، اطلاع از ماجراي زير خالي از لطف نيست. اين ماجرا را علي قادري از مأمومين وقت مسجد تعريف كرده است و نشان ميدهد چگونه امام جماعت مسجد كوچكي توانست با رفتار كريمانه و تلاش بيشائبه خود اندكاندك آن مسجد را به پايگاهي تبديل كند كه در دوره «غربت انقلاب»(13) يعني از سال 1346 تا 1351 همچون چراغي روشن سوسو ميزد و در راه حمايت از انقلاب و پراكندن آگاهي گام برميداشت: «آشنايي من [علي قادري] با آقاي ملكي در مسجد همت و از سال 1348 آغاز شد. در يكي از روزهاي همان سال كه به مسجد رفته بودم، مشاهده كردم مسئولان مسجد از جمله آقاي ملكي در حال سر و سامان دادن به كتابخانهاي هستند كه بهتازگي تأسيس شده بود. از مسئول كتابخانه پرسيدم كتاب المعجم(14) را داريد؟ ايشان پاسخ داد: نميدانم المعجم چيست. آقاي ملكي بيدرنگ گفت: من ميدانم المعجم چيست. بعد به كتابهاي درون قفسهها نگاه كرد و گفت: در اينجا المعجم نداريم، اما اگر چند دقيقه صبر كنيد اين كتاب را براي شما خواهم آورد. سپس از كتابخانه بيرون رفت و پس از حدود 30 دقيقه با كتابي در دست به كتابخانه بازگشت و آن را به من داد. بعد معلوم شد ايشان در زير بارش باران به خانه رفته و المعجم را برايم آورده است. با اينكه آقاي ملكي از خانه چتر آورده بود، اما هنگام رفتن به خانه زير باران خيس شد و با اين كار مرا نيز شرمنده و خيس عرق كرد. مشاهده اين اخلاق كريمانه از مردي كه براي رساندن كتابي به دست جواني دانشآموز اينچنين تلاش كرده بود، برايم بسي جالب و شگفتانگيز بود.»(15)
وعظ و خطابه درمسجد همتآيتالله شيخ مصطفي ملكي، افزون بر اينكه خود در مسجد همت منبر ميرفت و در جلسات مختلف تفسير و حديث ميگفت و احكام شرعي را آموزش ميداد، از واعظان معروف و عالمان بزرگي مانند استاد شهيد مطهري، شهيد دكتر بهشتي، آيتالله خامنهاي، شهيد دكتر محمدجواد باهنر، آقاي هاشمي رفسنجاني و عدهاي ديگر از بزرگان دعوت ميكرد تا به مناسبتهاي مختلف، بهخصوص در اعياد مذهبي و ايام وفات اولياي دين در مسجد همت سخن بگويند و با بيانات خود آگاهيهاي ديني، سياسي و اجتماعي مؤمنان را افزايش بدهند.
گزارش مأموران ساواك از مجالس مسجد همت و سخنراني گويندگاني مانند شهيد باهنر(16) و اكبر هاشمي رفسنجاني حاكي از اهميت آن جلسات براي ساواك بوده است.
براي مطلع كردن مردم از تشكيل مجالس وعظ و خطابه در مسجد همت آقاي ملكي اعلاميههايي مينوشت و پس از چاپ، خودش آنها را پخش ميكرد و در معرض نگاه رهگذران قرار ميداد كه نمونههايي از آنها در كتب منتشره اسناد تاريخي آمده است. اعلاميههاي آقاي ملكي همگي روشنگر و آگاهيبخش بودند(17) و پارهاي از آنها نيز به زعم مأموران شهرباني نامناسب و برخلاف مصالح كشور بود. در اين باره داود روزبهاني از مأمومان مسجد، اين خاطره را نقل كرده است: «در سال 1349 يكي از مأموران تجسس كلانتري تجريش اعلاميهاي را كه آقاي ملكي به مناسبت يكي از اعياد مذهبي براي فراخواندن مردم به حضور در مجلس جشني در مسجد همت نوشته و به ديوار چسبانده بود، كند و در پاسخ به اعتراضم گفت ما با جشن مخالف نيستيم، اما مطالب اين اعلاميه ربطي به مراسم امشب ندارد. اتفاقاً همان موقع آقاي ملكي از راه رسيد و پس از آگاهي از ماجرا با مأمور كلانتري به گفتوگو نشست و به او فهماند تشخيص درست يا نادرست بودن مطالب اعلاميه به عهده اوست، نه مأمور شهرباني! سپس او را متقاعد كرد كه اعلاميه مسئله خاصي ندارد و دوباره بايد آن را به ديوار چسباند.»
انتشارات مسجد همتعلاوه بر تمامي فعاليتهايي كه در حيطه امور فرهنگي در مسجد همت به انجام ميرسيد، به مناسبتهاي گوناگون مذهبي نيز مطالبي به صورت جزوهاي در قالب هشت صفحه يا كتابي كوچك چاپ و منتشر ميشد و با قيمتي اندك در اختيار علاقهمندان قرار ميگرفت. از ميان آثار بهجا مانده از اين قبيل دو اثر به دست ما رسيده كه يكي جزوهاي است بسيار كوتاه در حد چهار ورق و تحت عنوان يادنامهاي كوتاه از غدير خم، بدون تاريخ نشر و نام ناشر (مسجد همت) و ديگري جزوهاي در 32 صفحه زير عنوان نشريه شماره 3 مسجد همت به مناسبت عاشوراي حسيني(ع) محرمالحرام سال 1389 كه در 12 محرم سال 1389 معادل با 11 فروردين سال 1348 و با هديه (قيمت) 10 ريال در چاپخانه محمدعلي علمي به چاپ رسيده است. در صفحه پشت جلد، اين قسمت از خطبه امام حسين(ع) در روز عاشورا چاپ شده است: «نه به خدا سوگند هرگز دست ذلت در دست دشمن نميگذارم و تسليم نميشوم و هرگز چون بردگان و غلامان فرار نميكنم. تا آخرين نفس ميايستم و شربت گواراي شهادت را با افتخار مينوشم.»
در همين صفحه پس از نقل سخن امام(ع) قطعه شعري به نام انگارهاي از انديشه حسين(ع) از سرودههاي آقاي فخرالدين حجازي ـ كه در روز عاشورا در حسينيه تجريش خوانده شد ـ چاپ شد كه به قرار زير است:
من دست به ناكسان نخواهم داد
كاين كار ز سفلگان همي آيد
من زاده خشم و قدرت و جنگم
تمكين نارم كه اين ز من نايد
شيرم همه خشم و سطوت و نيرو
آن شير كه بند آهنين خايد
اي مرگ بر آن كه بندگي بگزيد
كش ننگ به ديده چهر بنمايد
در صفحههاي 1 تا 24 مقالات كوتاه و بدون نام نويسنده چاپ شده است كه هر شش مقاله به قلم شيخ مصطفي ملكي است. او به دلايل اعتقادي كه سخت بدانها پايبند بود به عمد نام خود را در آغاز يا پايان مقالات نمينوشت و در جايي هم كه ناچار بود نام نويسنده را بنويسد بهجاي آوردن نام خود عنوان «گوينده مسجد همت» را به كار ميبرد.
آنچه گذشت تنها جلوههايي كوچك از كاركرد اجتماعي و تبليغي مسجد همت تجريش در سالهاي منتهي به انقلاب اسلامي است. بديهي است كه بيان تفصيلي آن، مجالي فراختر از اين مقال ميطلبد.
پينوشتها در سرويس تاريخ جوان موجود است.