انسان موجودي است كه در بيشتر تصميمگيريها و فعاليتهاي خود آزاد و مختار بوده و جبر و فشاري او را به جهتي خلاف ميل و ارادهاش ملزم نمينمايد، گاهي ناخواسته يا ناخودآگاه در مسيري قرار ميگيرد كه او را به پاياني كه هرگز به فكرش نميرسيد ختم مينمايد يا با اشخاصي همراه و همكار ميشود كه آنان فكر و انديشهاش را تغيير داده، جهت حركت يا شيوه زندگي او را متحول مينمايند؛ خود نيز يكي از اين افراد هستم.
آشنايي با احكام اسلام و شناخت تكاليف ديني عبادي و جهادي و به ويژه آشنايي و ارتباط با شخصيتهاي اثرگذار توسط برخي دوستان و همسايگان، عاملي در تحول فكري و نوع نگرش من به زندگي بوده است؛ به نحوي كه از يك انسان معمولي، شخصيتي ساخته است كه حاضر است تا در راه عقيده و آرمانش تا پاي جان فداكاري كند، كسب و كار پردرآمد و زندگي راحت و بيدردسر خانواده را با ماجراجويي و قبول خطر و ريسك معاوضه نموده و همسر و فرزندان را درگير زحمت و اضطراب نمايد. اينجا است كه با مرور حوادث گذشته، به امر بينابين بودن جبر و اختيار كه از اعتقادات علماي شيعه است يقين حاصل مينمايم. زيرا آنچه بر من گذشت نمونهاي از اين واقعيت است.
انتخاب پيشه، ازدواج و غيره تا حدود زيادي با ميل و علاقه خودم صورت گرفت، پس از عبور از تنگناهاي مالي چرخ زندگيام روي غلطك افتاد و به سرعت ميزان درآمدم افزوني يافت و زندگي ماديام متحول گرديد، امّا همسايگي با آقاي مهدي غيوران يك فرصت استثنايي و شرايط بينظيري را برايم فراهم آورد تا در بعد معنوي هم متحول شوم، دست سرنوشت بود كه مرا به ايشان نزديك و آشنا نمود و همو بود كه بنده را با تعدادي از مبارزين پاكباخته آشنا كرده و رابط وصلت خانواده من با خانواده آيتالله سيدمحمود طالقاني گرديد.
فراهم شدن اين موقعيت و شرايط بود كه با بزرگان ديگري چون شهيد رجايي، شهيد بهشتي، شهيد باهنر، خميني كبير و فرزندش سيد احمد و ديگر شخصيتهايي كه در متن خاطرات به اسامي تعدادي از آنان اشاره شده آشنا شده و برقراري ارتباط و همكاري نزديك با چنين انسانهايي بود كه وجود من و خانوادهام را مالامال از عشق به اسلام، ائمه اطهار، اولاد آنها و علماي دين نمود. بنابر اين وارد فعاليتهاي سياسي و سپس مبارزه علني عليه نظام شاهنشاهي شده و مسئوليت سنگين تداركات و پشتيباني از عمليات ترور افراد فاسد، ضد دين، شكنجهگر، ضد مردم و... را با فراهم كردن سلاح، مواد منفجره، تجهيزات پزشكي، وسايل ترابري و غيره را عهدهدار شده و خانهام را به پايگاهي براي مقاومت تبديل نمودم. به پاريس رفته و از نزديك امام را زيارت نموده و از چشمه جوشان پرفيض معرفت ايشان سيراب شده و با عزم راسختري براي مبارزه به كشور برگشتم؛ در جريان اوج مبارزات مردم مسلمان كشورمان از جمله راهپيماييهاي ميليوني ايام تاسوعا و عاشوراي حسيني سال 57 در كنار آيتالله طالقاني حاضر بوده و اين شخصيت تأثيرگذار بر روند پيروزي انقلاب را تا آخرين لحظات حياتش همراهي نمودم و در ايام حساس پيروزي انقلاب به طور مداوم در صحنه باقي ماندم. پس از پيروزي انقلاب مشكلات فراواني و از نوعي ديگر براي نظام اسلامي ايجاد شد که بنده به عنوان يك سرباز انقلاب و با استفاده از تجربيات عملي فراواني كه در طول زندگي مبارزاتي و برحسب مشاغل و مسئوليتهايم به آن دست يافته بودم در خدمت انقلاب باقي مانده، طرف مشورت و مجري احكام مسئولان دلسوز نظام بودم.
امروز كه در سن پيري و بازنشستگي به سر ميبرم گرچه از جمعآوري مال و منال فراواني كه زمينه دستيبابي به آن برايم فراهم بود، بازماندهام و بيشتر آنچه كه داشتم، نيز فروخته و در راه مبارزات هزينه نمودم؛ امّا مفتخر و خوشحالم كه بخشي از تكاليف ديني و انساني خود را به انجام رسانيدهام و خداي متعال را شاكرم كه چنين موقعيتي را در مقابلم قرار داد. اميدوارم كه راه درست را پيموده و رضايت خدا و خلق او را جلب كرده باشم! اينك برحسب تقاضاي تعدادي از همكاران قديميو مسئولان نظام جمهوري اسلامي از جمله رهبر معظم انقلاب، اقدام به بيان شمهاي از خاطرات خود نمودم تا شايد مطالعه آن براي نسلهاي آينده مفيد واقع شود. در ضمن بايد اعتراف كنم كه در اثر گذشت زمان و فراموشي بخش زيادي از حوادث و شخصيتهاي مؤثر در آن وقايع را به ياد نياوردم و به همين دليل ممكن است كمبود و نقايصي در گفتارم مشهود باشد؛ لذا از دوستان و مطلعين درخواست يادآوري و همكاري را دارم تا در چاپ بعدي به غناي مطالب افزوده شود.