درگذشت نلسون ماندلا، رهبر مبارزات مردم آفريقاي جنوبي عليه نژادپرستي كه صدر خبرهاي رسانههاي جهان را به خود اختصاص داد، از جنبهاي بهانهاي شد براي كساني كه به هر دستاويزي چنگ ميزنند تا مسير بازگشت خود به قدرت را هموار ميكنند. اينان با طرح موضوع برخورد ماندلا پس از سقوط رژيم نژادپرست حاكم در عفو نيروهاي مخالف، تلاش نمودند تا زمزمههاي گذشت از گناهان جبرانناپذير فتنهگران را طرح نمايند.
هرچند اين جريانات سياسي تعمداً تنها بر روي بخش خاصي از زندگي و بينش ماندلا كه مربوط به حوزه داخلي و تعامل داخلي است، تأكيد ميكنند، اما مروري بر رويكرد بينالمللي ماندلا و نوع مواجهه وي با قدرتهاي استكباري، روشنگر آن است كه اساساً شباهت چنداني ميان منش و رويكرد شخصي همچون ماندلا و به اصطلاح اصلاحطلبان داخل كشور وجود ندارد.
واقعيت ان است كه اساساً بخشي از مسير مبارزاتي ماندلا و يارانش در خلاف منافع مستكبران خصوصاً امريكا تعريف شده بود و از همين رو بود كه ماندلا تا سال 2008 در فهرست افراد تروريستي ايالات متحده امريكا قرار داشت و پس از آن نيز اعضاي حزب كنگره ملي، حزب نلسون ماندلا، ميتوانستند به مقر سازمان ملل در نيويورك سفر كنند، اما هنوز مجوز ورود به واشنگتن يا ساير نقاط امريكا را نداشتند. سالها پيش نيز، يعني در 1986 رئيسجمهور وقت امريكا، رونالد ريگان، قطعنامه مجلس نمايندگان اين كشور را كه تلاشي بود براي حمايت از آزادي ماندلا وتو نمود تا حمايت بيش از پيش از رژيم آپارتايد حاكم بر آفريقاي جنوبي را به اثبات رساند.
ماندلا در كنار مردم فلسطين بود و صهيونيسم را به عنوان يكي از نمادهاي نژادپرستي مشابه تفكر حاكم بر رژيم آپارتايد آفريقاي جنوبي ميدانست. از اين جهت او در 1999 چنين گفت: «انقلاب آفريقاي جنوبي تا زماني كه فلسطينيان آزاد نشدهاند، به اهداف خود دست نخواهد يافت.» و در همان اوان بود كه محاكمه جاسوسان رژيم صهيونيستي در ايران را منصفانه خواند.
تاريخ زندگي مبارزاتي ماندلا سرشار است از تلاش براي حمايت از مظلومان و اين دقيقاً در نقطه مقابل منافع نظام سلطه تعريف ميگرديد. ماندلا را ميتوان در شمار افرادي دانست كه مسير مطلوب نظام سلطه را به چالش كشيده و تلاش كردند تا ملتها، خود براي خويش تصميم بگيرند.
حال در مقابل اين منش و رفتار ميتوان رويكرد جريانهاي مدعي اصلاحطلبي را مقايسه نمود. جريانهايي كه سالهاست دست از مبارزه با استكبار كشيدهاند و تنها راه نجات كشور را در هضم شدن در نظام سلطه و تبديل شدن به آن ميدانند. كساني كه نه تنها بر دستاوردهاي ملت ايران افتخار نميكنند و بلكه آن را مانعي در مسير نزديك شدن به غرب- به عنوان كعبه آمال خويش- ميدانند.
شوربختانهتر آن است كه اين جريانات نه تنها روحيه استقلالخواهي و استكبارستيزي امثال ماندلا را ندارند، بلكه حتي در مسير خواستههاي نفساني خويش حاضرند منافع ملي را نيز به مخاطره انداخته و با استعانت از نظام سلطه و اركان آن اهداف خويش را تحقق بخشند.
ملاقاتهاي چندباره با سوروس –پدر انقلابهاي مخملي- ارتباطگيري با سفارتخانهها و جاسوسان غربي و بهرهگيري از ظرفيتهاي آشكار و پنهان غرب در فتنه88 تنها بخشي از عملكرد سياه اين جريانات در تاريخ سياسي كشورمان است. كار به جايي ميرسد كه برخي از اين اصحاب فتنه از دريافت كمك مالي از كشورهاي كوچك منطقه كه عمري كمتر از عمر خود اين افراد دارند، ابايي ندارند.
واقعيت آن است كه از كساني كه در اين سالها همواره كوشيدهاند از داخل، خوراكهاي تبليغاتي براي رسانههاي بيگانه پديدآورند، كمترين نشانه هايي از استقلال طلبي و مبارزه با ظالمان جهاني مشاهده نميگردد. در اين جا بايستي گفت اينان كه به دنبال سوءاستفاده از فضاي رسانهاي درگذشت ماندلا هستند، اگر لياقت شاگردي در مكتب امام(ره) و انقلاب را از دست دادهاند، خوب است حداقل از رويكرد ضدامريكايي و ضدصهيونيستي ماندلا درسآموزي كنند!