مشکل اصلی اوکراین و اروپا این است که عدم توازن قدرت قرن بیست و یکم به عاملی علیه آنها تبدیل شده است به این معنا که اروپا و ناتو سلاح، قدرت یا ثروت کافی برای استفاده از یک توافق صلح جایگزینی را ندارند که روسیه و ایالات متحده مجبور به جدی گرفتن یا پذیرش آن باشند مارتین کتل*
جوان آنلاین: در بحبوحه نبود توازن قدرت در قرن بیستویکم، نه اروپا و نه حتی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) از سلاح و ثروت کافی برای وادار کردن روسیه یا ایالات متحده به جدی گرفتن توافق صلح مدنظر خود برخوردار نیستند. نتیجه مذاکرات صلح اخیر بین ولادیمیر پوتین و استیو ویتکاف فرستاده دونالد ترامپ، یکی از این نشانههاست که در الگوی کاملاً جاافتادهای از بنبستها بر سر اوکراین در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ قرار میگیرد.
اما پویایی که این مذاکرات را به وجود آورد، ممکن است ابعاد گستردهتری به خود بگیرد. در شرایطی که منافع ایالات متحده و روسیه که این روند را هدایت میکنند تغییر نکرده و درگیری در میدان جنگ رو به تشدید است، پیشرفت نکردن مذاکرات به این معناست که به زودی تلاش دیگری برای پایان دادن به جنگ انجام خواهد گرفت، شاید پس از آن نیز تلاش دیگری صورت گیرد و این روند به همین منوال ادامه خواهد داشت تا روزی که نوعی توافق با حمایت امریکا برای توقف درگیری با شرایطی که عمدتاً به نفع روسیه باشد، حاصل شود.
چرخ معیوب مذاکره و جنگ
الگوریتم ژئوپلیتیکی که این تلاش را هدایت میکند، آنقدر ثابت است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. این موضوع از زمان ورود مجدد ترامپ به کاخ سفید در ژانویه ۲۰۲۵ تکرار شده است. ترامپ در مبارزات انتخاباتی ادعا کرد میتواند جنگ را در عرض یک روز متوقف کند، اما در واقع چنین چیزی اصلاً قرار نبود اتفاق بیفتد. از ۱۲ فوریه به بعد، زمانی که ترامپ برای اولین بار مستقیماً با پوتین در مورد اوکراین صحبت کرد، نیت و رویکرد موجود تغییر نکرده است و الان هیچ دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم این رویکرد تغییر کرده است. منطق درونی تعاملاتی که ما را به این نقطه رسانده، اکنون آشناست. ترامپ از دادن سلاح به اوکراین خودداری میکند. در عوض تلاش میکند با پوتین به توافقی دوجانبه برسد و جنگ را به قیمت از دست رفتن سرزمین اوکراین متوقف کند. روسیه، اوکراین را بمباران میکند و در میدان نبرد پیشروی فرسایشی دارد. در این بین، اوکراین و دیگر متحدانش برای به چالش کشیدن هرگونه توافق در حال ظهور با طرفداران روسیه بسیج میشوند. پس از این ایالات متحده برنامههای خود را با توجه به اعتراضات، دوباره تنظیم میکند. مذاکرات انجام میشود. پوتین میگوید توافقی حاصل نمیشود. جنگ ادامه مییابد و دیپلماسی نیز ادامه دارد. این فرایند، همچنان تکرار میشود تا یکی از این دو اتفاق بیفتد؛ یا این فرایند به عنوان فرایندی که هیچ دستاوردی نداشته است، شناخته میشود یا جنبهای از آن تغییر میکند تا احتمال دستیابی به نتیجه بیشتر شود.
ناتوانی در تقابل با امریکا
گزینه اول، یعنی کنار گذاشتن این روند، یک احتمال است که به معنای تحقیر ترامپ خواهد بود. همچنین به معنای تشدید جنگ و تبدیل شدن آن به جنگی مرگبارتر، مخربتر و بیثباتکنندهتر خواهد بود. بنابراین فشارها برای متوقف کردن آن دوباره افزایش خواهد یافت و منجر به از سرگیری تلاشهای دیپلماتیک ایالات متحده، اما از موضعی ضعیفتر از امروز، خواهد شد، بنابراین گزینه دوم، یعنی تغییر یا کنار گذاشتن برخی جنبههای این فرایند، محتملتر به نظر میرسد. این ناگزیر کشورهای عضو ناتو و اروپا را به طور قاطع در تیررس مسکو و همچنین واشینگتن قرار میدهد. این روند، توضیح دهنده این است که چرا کرملین به این اشاره کرد که هنوز توافقاتی وجود دارد که ارزش پیگیری دارند. به عبارت دیگر، توافقاتی بین روسیه و ایالات متحده که اروپا از آن مستثنی است، در دستور کار قرار دارد و پوتین نمیتوانست واضحتر از این بگوید که اروپا را حلقه ضعیف ائتلاف با ترامپ میداند. او پیش از مذاکرات با ویتکاف در این هفته گفت: «اروپا مانع از دستیابی دولت امریکا به صلح در اوکراین میشود.» کمی بعد گفت: «آنها طرف جنگ هستند. روسیه قصد جنگ با اروپا را ندارد، اما اگر اروپا شروع کند، ما همین الان آمادهایم.» بخشی از این حرفها بیمعناست، اما نکته کلیدی مد نظر پوتین درست است. اروپا و به طور دقیقتر، ناتو منهای امریکا در تلاش است تا ترامپ را از رسیدن به توافق با پوتین منصرف کند. در بین همه تحولات، تعهد مداوم متحدان ناتو به این وظیفه آن هم به دلیل ترس از اقدام ترامپ را نمیتوان نادیده گرفت. این تلاش از لحظهای که ترامپ و جی. دی. ونس علناً در جریان حضور ولادیمیر زلنسکی از دفتر بیضی در ۲۸ فوریه به او توهین کردند، شدت گرفته است و کم و بیش موفقیتآمیز نیز بوده است. میتوان گفت این به اصطلاح «ائتلاف مشتاقان» متشکل از بیشتر کشورهای اروپایی و کانادا، اگرچه همگی متعهد به حمایت از اوکراین شدهاند و قدرت آسیبرساندن به برنامههای ایالات متحده را دارند، اما در شکلدهی به برنامه مدنظر خود، ناتوانند. به همین دلیل اهداف آن به صورت موردی و تا حدودی در چارچوب ناتو دنبال شده است و جلسه اخیر وزرای امور خارجه در مقر ناتو در بروکسل یکی از نمونههایی است که مارک روبیو وزیر امور خارجه ایالات متحده نیز در آن غایب بود.
اروپا و اوکراین درگیر عدم تعادل قدرت
البته تلاش اروپا برای حمایت از اوکراین بارها و بارها در زمینه حمایت از اوکراین موفق بوده است. این بار نیز وقتی طرح ویتکاف قبل از دیدار با پوتین اصلاح شد، یکی از این موارد رقم خورد. با این حال، این وضع نباید در همین حد نامحدود ادامه یابد. مشکل اصلی، هم برای اوکراین و هم برای اروپا این است که عدم توازن قدرت قرن بیست و یکم به عاملی علیه آنها تبدیل شده است. در این عدم تعادل جدید، اروپا و ناتو سلاح، قدرت یا ثروت کافی برای استفاده از یک توافق صلح جایگزین را ندارد که روسیه و ایالات متحده مجبور به جدی گرفتن یا پذیرش آن باشند. ایده غرب برای دوران پس از جنگ، نمرده، اما در بخش مراقبتهای ویژه است. جراحان اروپایی و برخی امریکاییها با تمام مهارتی که در اختیار دارند برای زنده نگه داشتن آن تلاش میکنند. با این حال، حقیقت این است که ترامپ میتواند به راحتی این موضوع را از رده خارج کند. با همه اینها، غیرممکن نیست که دولتی مؤثر در اوکراین چه به ریاست زلنسکی و چه فردی غیر از او بتواند به کار خود ادامه دهد و از حمایت مالی و نظامی حامیان بینالمللی برای شروع بازسازی برخوردار شود، اما چنین وضعیتی نیز تا حد زیادی به این بستگی دارد که آیا داراییهای مسدود شده روسیه در غرب، به ارزش ۲۵۳ میلیارد پوند به کییف منتقل شده یا به مسکو بازگردانده شود که در این زمینه نیز امریکا نقش دارد.
۴ دسامبر ۲۰۲۵، ستون نویس گاردین*