مجرم سابقهداری که به خاطر متلکپرانی مرتکب قتل شدهبود، پس از ۷۵ روز فرار بازداشت شد. متهم در اولین بازجوییها گفت که در این مدت جرئت نداشته کنار پنجره برود. مجرم سابقهداری که به خاطر متلکپرانی مرتکب قتل شدهبود، پس از ۷۵ روز فرار بازداشت شد. متهم در اولین بازجوییها گفت که در این مدت جرئت نداشته کنار پنجره برود.
عصر روز چهارشنبه دوم مهرماه امسال، مأموران پلیس تهران در جریان درگیری خونینی میان چند مرد در یکی از خیابانهای جنوب شهر قرار گرفتند. با اعلام این خبر، تیمی از مأموران به محل حادثه اعزام شد و دریافتند که لحظاتی پیش سه مرد با یکدیگر درگیر شدهاند و در جریان این نزاع، یکی از آنها با ضربات چاقو زخمی و برای درمان به بیمارستان منتقل شدهاست.
مأموران با حضور در بیمارستان متوجه شدند تلاشهای تیم پزشکی بینتیجه مانده و مرد زخمی به نام کامران جان باختهاست. لحظاتی بعد، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران به همراه کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تحقیقات خود را در محل حادثه آغاز کردند.
آغاز تحقیقات و شهادت شاهدان
نخستین بررسیها نشان داد که درگیری خونین بر سر متلکپرانی به یک دختر جوان رخ دادهاست. یکی از شاهدان ماجرا به مأموران گفت: «دو دختر جوان در پیادهرو ایستاده بودند. کامران هنگام عبور، به یکی از آنها متلکی گفت. دختر جوان ناراحت شد و به او اعتراض کرد. همان لحظه دو مرد جوان از خانهای نزدیک بیرون آمدند و با کامران درگیر شدند. آنها با ضربات چاقو وی را زخمی کردند و همراه دو دختر از محل گریختند.»
شناسایی متهمان؛ نامزد خشمگین
در بررسیهای میدانی مشخص شد که عاملان درگیری، مرد جوانی به نام فرمان به همراه عمویش شهروز هستند. یکی از دو دختر نیز نامزد فرمان بوده و فرمان به دلیل متلکپرانی کامران به نامزدش، او را مورد حمله قرار داده و به قتل رساندهاست.
سابقه طولانی مقتول
در ادامه تحقیقات، کارآگاهان دریافتند که مقتول متهم سابقهداری بوده و پابند الکترونیکی داشتهاست. بررسی پرونده او نشان داد که کامران چند سال قبل در یک درگیری بر سر کریخوانی، پسر جوانی را به قتل رساندهبود. او پس از دستگیری به قصاص محکوم شد، اما در یکقدمی چوبهدار، با رضایت اولیایدم بخشیده شد.
کامران پس از گذراندن بخشی از حبس به دلیل جنبه عمومی جرم، بهتازگی با پابند الکترونیکی از زندان آزاد شده بود تا بقیه دوران محکومیتش را بیرون از زندان سپری کند، اما در جریان متلکپرانی به یک دختر جوان به قتل رسید.
سابقهدار بودن قاتل و فرار پس از قتل
از سوی دیگر مشخص شد که عامل قتل نیز متهم سابقهداری است که از سوی پلیس یکی از شهرستانها، تحت تعقیب بودهاست. فرمان که چند سابقه دستگیری دارد، مدتی پیش به جرم خرید و فروش سلاح و سرقت مسلحانه تحت تعقیب قرار گرفته و برای فرار از دست مأموران به تهران آمده و زندگی مخفیانهای را آغاز کردهبود؛ او سرانجام در جریان این درگیری مرتکب قتل شد و پس از حادثه همراه عمویش گریخت.
فرار مظنونان و شروع عملیات تعقیب
با به دست آمدن این اطلاعات، مأموران فرمان و عمویش را به عنوان مظنونان اصلی قتل تحت تعقیب قرار دادند، اما دریافتند که هر دو پس از حادثه محل زندگی خود را ترک کرده و به مکان نامعلومی گریختهاند.
دستگیری پس از ۷۵ روز تعقیب
تحقیقات گسترده پلیس ادامه یافت تا اینکه پس از ۷۵ روز تعقیب و ردیابی، مأموران مخفیگاه متهمان را در یکی از خیابانهای شرقی شهر شناسایی کردند. فرمان و عمویش در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر و به اداره پلیس آگاهی منتقل شدند.
فرمان در بازجوییها با ابراز پشیمانی، به قتل اعتراف کرد و عمویش نیز مشارکت خود را در درگیری پذیرفت.
دو متهم به دستور بازپرس جنایی برای روشنشدن زوایای پنهان پرونده، در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفتند و تحقیقات در اینباره همچنان ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
کابوس میدیدم
فرمان، مجرم سابقهداری است که اینبار در جریان یک درگیری مرتکب قتل شده و جرائم پروندهاش را کامل کردهاست. او میگوید پس از قتل، هر شب کابوس میدیده و در این مدت از ترس حتی نور آفتاب را هم ندیده است.
فرمان، سابقهدار هستی؟
بله، سابقه سرقت مسلحانه و خرید و فروش اسلحه دارم.
درباره سوابقت بیشتر توضیح میدهی؟
همراه چند نفر از همدستانم در شهرستان سرقت میکردیم. چندبار مرتکب سرقت شدیم، اما در آخرین سرقت مسلحانه شناسایی شدیم. آن بار یک طلافروش کیفی را تحتنظر گرفتیم و با تهدید اسلحه جلوی او را سد کردیم و همه طلاهایش را دزدیدیم. فکر نمیکردیم شناسایی شویم، اما مدتی بعد پلیس ما را شناخت. برای همین هم از ترس دستگیری به تهران آمدم و همراه عمویم زندگی میکردم.
فکر میکردی روزی به جرم قتل بازداشت شوی؟
نه، اصلاً. تصورش را هم نمیکردم مرتکب قتل شوم. همیشه فکر میکردم بزرگترین خلاف من سرقت است. هدفم از جرم فقط به دست آوردن پول بود و نمیخواستم دستم به خون کسی آلوده شود.ای کاش هیچوقت به تهران نمیآمدم. اگر بازداشت هم میشدم، بهتر بود جرمم سرقت باشد، اما حالا قاتل هستم و اگر اولیای دم مرا نبخشند، باید منتظر چوبه دار بمانم.
درباره روز حادثه برایمان بگو.
آن روز نامزدم و دوستش در خیابان منتظر من بودند. همراه عمویم از خانه بیرون آمدیم و دیدیم مقتول به نامزدم متلک گفت. با دیدن این صحنه خیلی خشمگین شدم و کنترلم را از دست دادم. با او درگیر شدم و وقتی درگیری بالا گرفت، من و عمویم با چاقو چند ضربه به او زدیم. هیچوقت فکر نمیکردیم که به قتل برسد.
بعد از حادثه چه کردید؟
از ترس فرار کردیم. بعد فهمیدیم پسر جوان جانش را از دست داده. از ترس زندان و قصاص، در خانه یکی از بستگانمان مخفی شدیم، اما در نهایت پلیس رد ما را زد و دستگیرمان کرد.
فکر میکردی به این زودی دستگیر شوید؟
نه. در این دو ماه و نیم، از ترس حتی از اتاق تاریکی که خودمان را در آن حبس کردهبودیم، بیرون نمیرفتیم. باورش سخت است، اما من حتی یک بار هم کنار پنجره نرفتم. شبها کابوس میدیدم و روزها فقط به سقف زل میزدم. هر بار صدای آژیر پلیس را میشنیدم، تمام وجودم میلرزید. در این مدت کوتاه آنقدر سختی کشیدم که در طول عمرم تجربه نکردهبودم.
یعنی در این مدت اصلاً از خانه بیرون نیامدی؟
یک شب احساس خفگی کردم. به عمویم گفتم بیاییم بیرون و کمی راه برویم. ماسک و کلاه گذاشتیم و بیرون رفتیم، اما ترسمان اجازه نداد بیشتر از پنج دقیقه بمانیم و سریع برگشتیم خانه. البته همین پنج دقیقه حالم را بهتر کرد.
قصد فرار از کشور را نداشتی؟
نه. با اینکه میدانستم دیر یا زود دستگیر میشوم، اما دلم راضی نشد از ایران بروم. حتی اگر قصاص شوم، دوست دارم در وطن خودم بمیرم.
حرف آخر؟
خیلی پشیمان هستم.ای کاش من بهجای آن پسر جوان میمردم.