جوان آنلاین: دو مرد جوان که به اتهام قتل زن ۸۳ساله به قصاص محکوم شدهبودند، پس از گذشت خانواده مقتول از چوبهدار نجات یافتند، اما چند ماه بعد سرنوشت آنها را در مسیری دیگر برد؛ یکی در دریا غرق شد و دیگری پس از مرگ مغزی با اهدای اعضایش به بیماران زندگی دوباره بخشید.
یکی از روزهای آذرماه سال ۱۳۹۴ به مأموران پلیس یکی از شهرهای استان سیستان و بلوچستان خبر رسید زن سالخوردهای به طرز مرموزی در خانهاش فوت کردهاست.
سرقت مرگبار
با اعلام این خبر، تیمی از مأموران به محل حادثه، خانه ویلایی در یکی از خیابانهای شهر رفتند و در اتاق خواب با جسد زن ۸۳ سالهای به نام گوهر روبهرو شدند که دست و پایش با طناب بسته و روی تخت رها شدهبود.
به هم ریختگی وسایل خانه، سرقت جواهرات وی و آثار خفگی روی گردنش حکایت از آن داشت که سارق یا سارقانی به خانه پیرزن دستبرد زده و پس از سرقت اموالش او را خفه کردهاند.
زن تنها
یکی از فرزندان مقتول که حادثه را به پلیس خبر دادهبود، گفت: «مادرم پس از فوت پدرم در این خانه تنها زندگی میکرد. او نیاز به مراقبت نداشت و کارهایش را خودش انجام میداد و در این چند سال ما فقط به او سر میزدیم یا برای مدتی او را به خانهمان میبردیم. امروز هر چقدر با مادرم تماس گرفتم، جواب نداد که نگران شدم و همراه برادر و خواهرانم به خانه او آمدیم. وقتی وارد خانه شدیم همه وسایل به هم ریخته بود و در ادامه هم در اتاق خواب با جسد بیجان مادرمان روبهرو شدیم. الان متوجه شدیم عامل یا عاملان قتل برای سرقت وارد خانه مادرمان شده و پس از سرقت طلاهایش از محل فرار کردهاند.»
قاتل آشنا
کارآگاهان پلیس جنایی در تحقیقات فنی خود خیلی زود فهمیدند که این قتل نمیتواند کار سارقان غریبهای باشد. سالم بودن قفل در و مقاومت نکردن مقتول در برابر سارقان همه نشان میداد قتل از سوی فرد یا افراد آشنایی صورت گرفته و مقتول خودش در را به روی آنها باز کرده و غافلگیر شدهاست.
با به دست آمدن این اطلاعات بررسیهای تخصصی روی آشنایان خانواده قربانی متمرکز شد و مأموران به رد پای مردی به نام هرمز از بستگان دور مقتول رسیدند. هرمز که مدتها با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکرد، به تازگی خودروی صفری خریده بود و همین موضوع باعث شد مأموران به وی مشکوک شوند و او را به صورت نامحسوس تحتنظر قرار دهند.
در ادامه بررسی، مأموران دریافتند هرمز روز حادثه همراه مرد جوان دیگری در نزدیکی خانه مقتول دیده شده و سپس او را به عنوان مظنون به قتل بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند.
اعتراف
متهم که ابتدا خود را بیگناه میدانست، وقتی با مدارک و شواهد روبهرو شد، لب به اعتراف گشود و همدستش بهراد را نیز معرفی کرد. او اعتراف کرد که در ابتدا قصدشان فقط سرقت بودهاست، اما وقتی نگران شناسایی شدن توسط زن تنها شدند، او را خفه و طلاها را سرقت کردند.
متهم در ادعایی گفت: «وضع مالیام خوب بود و در کار واردات لوازم خودرو فعالیت داشتم، اما شریکم تمام سرمایهام را برداشت و فرار کرد. از آن زمان زندگیام از هم پاشید و روزهای خوشم تمام شد. زندگیام به صفر رسید و با شرایط دشواری روبهرو شدم. خیلی تلاش کردم به روزهای خوب کاریام، برگردم، اما سرمایهای نداشتم و کسی هم کمکی به من نکرد. شرایط روحی و مالی بسیار بدی داشتم تا اینکه یک شب در میهمانی خانوادگی شنیدم یکی از بستگان دور پدرم به نام گوهر طلا و جواهراتش را داخل بالش پنهان میکند. همین جمله وسوسه سرقت را در من ایجاد کرد. چون گوهر زن تنهایی بود و من او را میشناختم، تصور کردم سرقت اموال او راحت است. موضوع را با دوستم بهراد در میان گذاشتم و او هم که وضع مالی خوبی نداشت، پذیرفت همراهیام کند.»
ترس از شناسایی
متهم ادامه داد: «قرار ما فقط سرقت بود، اما برای اینکه شناسایی نشویم، او را به قتل رساندیم. وقتی وارد خانه زن تنها شدیم، دست و پایش را با طناب بستیم که مرا از روی صدایم شناخت. ترسیدیم و همان لحظه تصمیم گرفتیم، نقشه را تغییر دهیم و او را بکشیم. روسریاش را دور گردنش انداختیم و با همکاری هم، او را خفه و سپس طلا و جواهراتش را سرقت کردیم. فکر نمیکردیم راز سرقت مرگبار ما فاش شود، اما اشتباه کردیم و الان هم به شدت پشیمان هستیم و امیدواریم اولیایدم ما را ببخشند.»
بخشش
دو متهم پس از اعتراف و بازسازی صحنه قتل، راهی زندان شدند. پرونده پس از تکمیل تحقیقات روی میز قاضی دادگاه کیفری یک استان قرار گرفت و هر دو متهم به اتهام مباشرت در قتل عمد به قصاص نفس محکوم شدند. با تأیید حکم در دیوان عالی کشور، حکم قصاص برای اجرای به شعبه اجرای احکام فرستادهشد و شمارش معکوس برای اجرای حکم آغاز شد.
اما درست در روزهایی که چوبه دار در انتظار آنها بود، تلاشهای خیرین و روحانیون شهر برای گرفتن رضایت اولیایدم به ثمر نشست. خبرهایی که از زندان میرسید، ازجمله توبه متهمان، حفظ قرآن و فعالیتهای خیرخواهانه، باعث شد خانواده مقتول دلشان نرم شود و دو متهم را به شرط پرداخت دیه ببخشند. اولیایدم اعلام کردند دو قاتل را بخشیدند و دیه را صرف کمک به افراد نیازمند میکنند. با اقدام خداپسندانه فرزندان مقتول دو قاتل پس از ۱۰ سال از زندان آزاد شدند.
سرنوشت تلخ
دو قاتل پس از آزادی به زندگی دوباره بازگشتند، اما خبر نداشتند سرنوشت تلخی در انتظار آنها است. سه ماه پس از آزادی، هرمز که به همراه خانواده به شمال کشور سفر کردهبود، هنگام شنا در دریا غرق شد و جانش را از دست داد. بهراد هم در کمتر از یک سال بعد از بخشش نیز در حادثهای عجیب هنگام چیدن میوه از بالای درخت سقوط کرد و دچار مرگ مغزی شد و فوت کرد. خانواده او تصمیم گرفتند اعضای بدنش را اهدا کنند تا جان بیماران نیازمند نجات یابد.
هر چند سرنوشت، دو قاتل را پس از بخشش و آزادی از زندان دوباره به کام مرگ برد، اما همین گذشت و اجرا نشدن حکم قصاص باعث شد اعضای بدن یکی از آنها به بیماران نیازمند اهدا شود و جان چند نفر نجات پیدا کند.