کد خبر: 1318932
تاریخ انتشار: ۳۱ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۵:۰۰
گفت‌و‌گوی «جوان» با همسر پاسدار شهید محسن قمی از شهدای تجاوز امریکا و رژیم صهیونیستی
پاسداری برای همسرم یک هدف مقدس بود روز شهادت، همسرم دو امتحان در دانشگاه داشت. صبح امتحان اول را داد و بعد از ناهار، به دانشگاه رفت تا امتحان دوم را هم بدهد. خانه ما نزدیک محل کارش است. بعد از امتحان مستقیماً به سپاه برگشته بود. تنها چند دقیقه از حضورش نگذشته بود که صدای انفجار مهیبی بلند شد. مردم سراسیمه بیرون آمدند. کمی بعد خبر آوردند، محسن را به بیمارستان برده‌اند... همانجا به شهادت رسیده بود
 فاطمه احمدی

جوان آنلاین: شهید محسن قمی از نیرو‌های پاسدار سپاه اردستان بود که در جریان تجاوز رژیم صهیونیستی و امریکا به کشورمان، به شهادت رسید. شهید قمی متولد سال ۱۳۶۰ بود و هنگام شهادت ۴۴ سال داشت و دارای سه فرزند بود. این شهید بزرگوار هرچند دوران دفاع مقدس را تجربه نکرده بود، اما به گفته همسر شهید، روحیاتی همانند رزمندگان دوران جنگ تحمیلی داشت. تقید مذهبی و عشق و ارادت شهید قمی به اهل بیت (ع) بسیار مشهود بود. چنانچه در سال‌های جوانی هیئتی به نام انصار المهدی (عاشقان حسین) را تأسیس کرد که این هیئت، چون یک یادگاری ارزشمند از شهید، هنوز برپاست و مراسم مذهبی متعددی را در طول سال برگزار می‌کند. وجیهه فرهادیان، همسر این شهید والامقام در گفت‌و‌گو با روزنامه «جوان»، گوشه‌هایی از زندگی مشترک ۱۸ ساله خود با شهید را روایت می‌کند؛ روایتی که از ایمان، صداقت و استقامت حکایت دارد. 

از چه سالی همسفر زندگی شهید شدید؟ زمان ازدواج‌تان ایشان پاسدار بودند؟
سال ۱۳۸۵عقد کردیم. آن زمان هنوز ایشان به استخدام سپاه درنیامده بودند. همان سال ۸۵ همسرم به استخدام سپاه درآمد و یک سال دوره آموزشی را پشت سر گذاشت. از سال ۱۳۸۶عملاً زندگی مشترک‌مان آغاز شد و ۱۸ سال در کنار هم بودیم. 

ملاک شما برای ازدواج با ایشان چه بود؟ 
تقید ایشان به مسائل مذهبی واقعاً برایم جالب بود. شهید قمی پیش از ازدواج‌مان نخستین هیئت مذهبی اردستان را با نام انصارالمهدی (عاشقان حسین) تأسیس کرده بود. این هیئت هنوز هم فعال است و مراسم مذهبی متعددی در طول سال برگزار می‌کند. فضای همان هیئت و رفت و آمد‌های مذهبی، زمینه آشنایی ما را فراهم کرد. اردستان شهر کوچکی است و مردمش همدیگر را می‌شناسند. آشنایی ما هم در همین جمع‌های مذهبی رقم خورد. آقا محسن بسیار به سیدالشهدا (ع) و اهل‌بیت (ع) ارادت ویژه داشت. این خصوصیتش بسیار برای من ارزشمند بود. هیئت انصارالمهدی مثل یک یادگاری از این شهید برجای مانده است. یادگاری ارزشمندی که می‌تواند جوانان بسیاری را به سمت مسائل مذهبی و ارزشی سوق دهد. 

گویا شهید قمی علاوه بر پاسداری، فعالیت‌هایی هم در بسیج داشتند؟
بله، ایشان پس از پایان دوره آموزشی در بخش‌های مختلف سپاه فعالیت می‌کردند. از جمله بسیج دانش‌آموزی و امور فرهنگی. در واقع کار برای ایشان فقط یک وظیفه اداری نبود. معتقد بود پاسداری یک مسئولیت مقدس است و باید با عشق انجام شود. برای ارتباط با دانش‌آموزان بسیجی و خانواده‌ها وقت زیادی می‌گذاشت، جلسات مشاوره فرهنگی برگزار می‌کرد و حتی از شهر‌های دیگر کارشناس دعوت می‌کرد. همیشه می‌خواست بهترین نتیجه را برای نظام و مردم بگیرد. پشتکارش در کار مثال‌زدنی بود. تربیت دانش‌آموزان از سن کم هدفی بود که ایشان در بسیج دانش‌آموزی دنبال می‌کرد. شهید به ادامه تحصیل هم در کنار کارش بسیار اهمیت می‌داد. رشته حسابداری در دانشگاه آزاد می‌خواند. تحصیل را بسیار دوست داشت و همزمان عاشق خدمت در سپاه بود و با علاقه فراوان وارد این مسیر شد. بار‌ها به من می‌گفت پاسداری متفاوت از هر شغل دیگری است، چون مسئولیت آن حفظ خون شهدا و دفاع از ولایت است.

شما ۱۸ سال با یک پاسدار زندگی کردید؟ همراهی با یک نظامی چه سختی‌هایی داشت؟
در این ۱۸ سال زندگی مشترک‌مان، مثل خیلی از مردم مشکلات اقتصادی داشتیم. اما سختی‌های مأموریت رفتن‌های ایشان هم موردی بود که در مشاغل عادی کمتر وجود دارد. اما این مسائل باعث نشد هیچ‌گاه مخالفتی با ایشان یا شغل‌شان داشته باشم. آقا محسن زمان زیادی را صرف کار می‌کرد، اما وقتی در خانه بود، تلاش می‌کرد کمبود‌ها را جبران کند. در کار‌های خانه و تربیت بچه‌ها کمک می‌کرد. من همیشه تلاش می‌کردم شرایط خانه را مدیریت کنم تا او با خیال راحت به مسئولیت‌هایش بپردازد. ما هر دو باور داشتیم راهی که ایشان به عنوان یک پاسدار طی می‌کند، راه مقدسی است و باید سختی‌های این راه را هم تحمل کنیم. 

اگر بخواهید چند ویژگی شاخص از خصوصیات اخلاقی ایشان را نام ببرید، به چه مواردی اشاره می‌کنید؟
ایمان و صداقتش دو مورد شاخص در اخلاق و رفتار شهید بود. عرض کردم؛ خیلی مذهبی و هیئتی بود. عاشق اهل‌بیت بود و حضور در مراسم محرم و اربعین برایش حال و هوای خاصی داشت. در زندگی مشترک، صداقت بزرگ‌ترین سرمایه‌اش بود. هیچ چیز را از من پنهان نمی‌کرد و همیشه با احترام رفتار می‌کرد. به پدر‌و‌مادرش احترام زیادی می‌گذاشت و می‌گفت دعای خیر والدین پشت سر انسان، برکت زندگی است. واقعاً هم این برکات را در زندگی‌مان مشاهده می‌کردیم. آقا محسن بسیار مهربان و دلسوز بود. نسبت به بچه‌ها حساسیت زیادی داشت. برای سلامتی‌شان نگران بود، در درس و تربیت‌شان مشارکت می‌کرد و حتی در کار‌های خانه هم پیش‌قدم می‌شد. حضورش مایه آرامش خانه، من و فرزندانم بود. 

شما چند فرزند دارید؟
از شهید قمی سه فرزند به یادگار مانده است. دو پسر ۱۶ و ۹ ساله و دخترمان که هنوز خردسال است. نام‌های‌شان هم محمدطاها، محمد صدرا و حلماست. همسرم همیشه سعی می‌کرد بهترین شرایط را برای فرزندان‌مان فراهم کند. وقتی به سفر می‌رفتیم، همه تلاشش این بود که بچه‌ها خوشحال باشند. در امور درسی‌شان وقت می‌گذاشت و درس‌ها را برای‌شان توضیح می‌داد تا بهتر یاد بگیرند. حتی در آستانه عید، بیشتر کار‌های خانه را خودش انجام می‌داد. نه‌تنها یک پدر، بلکه یک مربی و همراه واقعی برای فرزندان‌مان بود. در کنار مسائل تربیتی، همین که آقا محسن خودش یک آدم مذهبی و مهربانی بود، با رفتارهایش برای بچه‌ها مثل یک الگو بود. الگویی عملی که باعث می‌شد آنها نیز به سمت مسائل مذهبی و اعتقادی گرایش پیدا کنند. 

وقتی که تجاوز رژیم صهیونیستی و امریکا به کشورمان رقم خورد، واکنش شهید به این حوادث چطور بود؟
همسرم بسیار پیگیر اخبار بود. در کنار او من هم بسیار نگران بودم. هر روز اخبار را دنبال می‌کردیم و برای آرامش بیشتر به قرآن و دعا پناه می‌بردیم. سوره فتح و دعای۱۴ صحیفه سجادیه را می‌خواندیم و برای رزمندگان و نیرو‌های امنیتی دعا می‌کردیم. می‌دانستیم شهادت هم پیروزی است، یقین داشتیم، آینده از آن مقاومت خواهد بود. من البته فکرش را نمی‌کردم روزی همسرم نیز از شهدای این جنگ باشد. روز سه‌شنبه‌ای بود که آقا محسن دو امتحان در دانشگاه داشت. صبح امتحان اول را داد و بعد از ناهار، به دانشگاه رفت تا امتحان دوم را هم بدهد. خانه ما نزدیک محل کارش بود، بعد از امتحان مستقیماً به سپاه برگشته بود. تنها چند دقیقه از حضورش نگذشته بود که صدای انفجار مهیبی بلند شد. مردم سراسیمه بیرون آمدند. کمی بعد خبر آوردند که محسن را به بیمارستان برده‌اند... همسرم همانجا به شهادت رسید و نامش را در قافله شهدا ثبت کرد. 

آنطور که گفتید رابطه بسیار نزدیکی بین بچه‌ها و پدرشان وجود داشت، برخورد بچه‌ها با شهادت پدرشان چطور بود؟
بعد از اینکه خبر شهادت آقامحسن را شنیدیم، پسر بزرگ‌ترم که ۱۶ ساله است با صبوری بیشتری نسبت به برادر و خواهرش با این مسئله برخورد کرد. اما پسر دومم و همینطور دخترم که سن کمی دارد، بیشتر از او بی‌تابی کردند. دخترم هنوز هم وقتی دلتنگ می‌شود عکس پدرش را در آغوش می‌کشد و گریه می‌کند. تلاش می‌کنم با سرگرمی و برنامه‌ریزی، فضای خانه را آرام‌تر کنم. می‌دانم شرایط سخت است، اما امیدوارم خدا کمک کند بچه‌ها را در مسیر پدرشان تربیت کنم تا ادامه‌دهنده راه شهید باشند. 

شهید قمی در هنگام شهادتش چند ساله بود؟
همسرم متولد شهریور ۱۳۶۰بود. موقع شهادت ۴۴ سال داشت. اگرچه دوران دفاع‌مقدس را ندیده بود، اما با تمام وجود در مسیر شهدا گام برمی‌داشت. باور داشت، پاسداری تنها یک شغل نیست، بلکه راهی برای خدمت به دین و انقلاب است. من از خدا می‌خواهم فرزندانم در راه پدرشان ثابت‌قدم بمانند. یاد و نام شهدا باید زنده بماند تا آرمان‌های‌شان ادامه پیدا کند. همچنان که پدرشان نیز عاشق شهادت بود و همواره برای شهادت دعا می‌کرد. همانطور که در اعتقادات ما وجود دارد، شهادت پایان راه نیست، بلکه آغاز مسیری است که ان‌شاءالله به پیروزی نهایی منتهی می‌شود. 

سخن پایانی. 
خدا‌راشکر می‌کنم همسرم به آرزویش که شهادت بود، رسید. من افتخار می‌کنم، همسر شهید هستم و حالا که مسئولیت تربیت فرزندان شهید را برعهده دارم، از خدا می‌خواهم مرا یاری کند تا فرزندان شهید را در راه اهل‌بیت (ع)، انقلاب، نظام و رهبری تربیت کنم. یک سخنی هم درخصوص دشمنان اسلام به ویژه اسرائیل دارم. آنها نه تنها به ایران بلکه به تمام شیعیان جهان تجاوز کرده‌اند و هدف‌شان تسلط بر تمامی مسلمانان است. باید هدف‌مان نابودی کامل رژیم صهیونیستی باشد و در این خصوص به سخنان مقام معظم رهبری گوش دهیم تا این هدف محقق شود.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار