جوان آنلاین: چند روز قبل زن و مرد میانسالی در تهران به اداره پلیس رفتند و از گم شدن ناگهانی دختر ۱۳سالهشان به نام مونا خبر دادند. یکی از اعضای خانواده دختر گمشده گفت: «مونا دانشآموز است و ما او را در چند کلاس آموزشی برای تابستان ثبتنام کردیم و همراه دوستانش در آن کلاسهای شرکت میکند. امروز صبح برای رفتن به کلاس آموزشی از خانه بیرون رفت و قرار بود ظهر به خانه برگردد، اما برنگشت. همسرم وقتی به من خبر داد نگرانش شدیم و برای پیدا کردن مونا تلاش کردیم، ولی خبری از او پیدا نکردیم. از طرفی هم تلفن همراهش خاموش شد و دوستانش نیز از او خبری ندارند و الان احتمال میدهیم برایش اتفاقی رخ داده باشد و درخواست کمک داریم.»
فیلم و عکس شکنجه
با شکایت گم شدن مرموز مونا، مأموران به دستور بازپرس جنایی تحقیقات گستردهای را برای پیدا کردن ردی از دختر گمشده آغاز کردند. در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت، پدر مونا دوباره به اداره پلیس رفت و گفت دخترش در دام آدمربایان گرفتار شده است و آنها برای آزادی دخترش درخواست پول کردهاند. وی گفت: «ساعتی قبل یک فیلم و چند عکس از دخترم به گوشیام ارسال شد که آدمربایی در حال شکنجه مونا بود. دخترم فریاد میزد که او را نجات دهم و آدمربا هم برای آزادیش مقدار زیادی دلار درخواست کرد. وی تهدید کرد اگر مبلغ درخواستی را فراهم نکنم یا موضوع را به پلیس خبر بدهم، دخترم را میکشد.»
آدمربایی ساختگی
مأموران پلیس در بررسی فیلم و عکسهای ارسالی احتمال دادند عکس و فیلمهای گرفته شده از شکنجه دختر جوان ساختگی باشد. این فرضیه زمانی برای مأموران قوت گرفت که دریافتند همزمان با گم شدن مونا، طلا و جواهرات مادرش هم از خانه سرقت شده است. بنابراین مأموران در ادامه بررسیها به پدر مونا آموزش دادند به بهانه تحویل دلارها با مرد آدمربا قرار بگذارند و موفق شدند متهم را در یک قرار صوری بازداشت کنند. متهم پس از دستگیری که چارهای جز اعتراف به جرم خود نداشت به آدمربایی ساختگی با همدستی مونا اقرار کرد و گفت که دختر جوان را در خانهباغی در اطراف تهران حبس کرده است. بدین ترتیب مأموران دختر ۱۳ ساله را پس از پنج روز آزاد کردند و تحویل خانوادهاش دادند.
فریبم داد
دختر نوجوان پس از آزادی ادعا کرد متهم که پسر ۳۰ ساله افغان است او را فریب داده است. وی گفت: «مدتی قبل در اینستاگرام با پسر جوانی به نام سهیل آشنا شدم و او خودش را روانشناس معرفی کرد. پس از چند بار ارتباط تلفنی و پیامکی عاشق و دلباخته او شدم. سهیل به من گفت پدر و مادرم با ازدواج ما موافقت نمیکنند و بعد هم مرا فریب داد و گفت طلاهای مادرم را سرقت کنم و با فروش آنها دو نفری به خارج از کشور فرار و زندگی جدیدی را آغاز کنیم. من فریب چربزبانی سهیل را خوردم و طلاهای مادرم را سرقت کردم، اما او مرا در خانهباغی حبس کرد و طلاهای خودم و مادرم را از گرفت و دیگر از او خبری نشد.» متهم ۳۰ ساله در بازجوییها به فریب دختر جوان و سرقت طلاهای او و مادرش اعتراف کرد و مدعی شد طلاها را فروخته و بدهیاش را پرداخت کرده است. تحقیقات از متهم ادامه دارد.
گفتوگو با متهم/ زورگیری در افغانستان
متهم در بازجوییها اعتراف کرد که در افغانستان عضو باند زورگیری بوده و پس از اینکه سر سرکرده باند را کلاه گذاشته از ترس فرار کرده و به ایران آمده است.
سابقه داری؟
نه، در ایران سابقهای ندارم، اما در کشور خودمان همراه تعدادی از دوستانم خلاف میکردم. ما کارمان سرقت و زورگیری بود که از افغانستان به صورت غیرقانونی به ایران آمدم و در تهران هم کارگری میکردم.
چرا به ایران آمدی؟
پس از یک سرقت بزرگ سر سرکرده باند کلاه گذاشتم و همه اموال سرقتی را برای خودم برداشتم و از ترس اینکه او جانم رانگیرد با پولهای سرقتی به ایران آمدم.
چطور با مونا آشنا شدی؟
ما در اینستاگرام با هم آشنا شدیم و به هم علاقه پیدا کردیم. پس از مدتی هم تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم.
چرا فریبش دادی؟
من فریبش ندادم. ما عاشق هم بودیم و میخواستیم با هم زندگی کنیم. البته مونا خیلی عاشقم بود و میخواست هر طور شده با من ازدواج کند. احتمال میدادم که خانوادهاش با ازدواج ما مخالفت کنند، به همین دلیل به او پیشنهاد دادم از خانهشان فرار کند.
اما شما خودت را روانشناس معرفی کردی؟
بله، وقتی با هم در اینستاگرام آشنا شدیم و به او پیشنهاد ازدواج دادم، خودم را روانشناس معرفی کردم. میخواستم دل او را به دست بیاورم. اگر میگفتم اهل افغانستانم و کارگری میکنم که با من دوست نمیشد. البته اول فقط قصد دوستی داشتیم، اما بعد به هم علاقه پیدا کردیم.
قبل از اینکه فرار کنی، هویت واقعیات را به او گفته بودی؟
نه، وقتی فرار کرد و او را به باغی که در اطراف تهران که مشغول به کار بودم بردم، متوجه واقعیت شد، اما، چون مرا دوست داشت، حاضر شد با من فرار کند.
وقتی فهمید اعتراضی نکرد؟
ناراحت شد، اما به او گفتم عاشقش هستم و برای او زندگی خوبی فراهم میکنم و با چربزبانی فریبش دادم.
میخواستی به کجا فرار کنی؟
من پیشنهاد دادم طلاهای مادرش را سرقت کند و با فروش طلاها به کشور ترکیه برویم و در آنجا زندگی مشترکمان را آغاز کنیم. او هم قبول کرد و همه طلاهای مادرش را سرقت کرد و تحویل من داد.
اما طلاهای خودش و مادرش را فروختی و سر او را کلاه گذاشتی؟
من بدهکار بودم. میخواستم با آن پول بدهی سرکرده باند را بدهم، چون میدانستم او یک روز مرا پیدا میکند و انتقامش را میگیرد، برای همین تصمیم گرفتم پول او را بدهم تا بتوانم زندگی آرامی را با مونا شروع کنم.
تحقیقات نشان میدهد که میخواستی پس از اخاذی تنهایی از ایران فرار کنی؟
نه اینطور نیست، من میخواستم همراه مونا فرار کنم، به همین خاطر هم نقشه اخاذی از پدرش را طراحی کردیم.
چرا؟
ما پول کم داشتیم و بعد تصمیم گرفتیم با طراحی آدمربایی ساختگی از پدر مونا اخاذی کنیم. من از مونا عکس و فیلم شکنجه تهیه کردم و او هم از پدر و مادرش درخواست کمک کرد که فیلم را از طریق برنامه ایمو برای پدرش فرستادم، اما تصور نمیکردیم دستمان رو شود.
اگر قصد فریب دختر نوجوان را نداشتی، چرا چند روز او را در آن خانه رها کردی؟
(سکوت میکند)