در دل تهران، میان انبوه درختان و بوتههای پارک پردیسان، تولهخرسی که روزی با امید نجات به آنجا آورده بودند، ناگهان در سکوتی مرموز ناپدید شد. انگار پردیسان، فریادهای بیصدای این تولهخرس را در خود دفن کرده و هر روز که میگذرد، امید به یافتنش، کمتر و کمتر میشود. هنوز هیچ نشانی از آن نیست. این تولهخرس که قرار بود تحت مراقبت باشد، ناگهان در تاریکی شبهای این جنگل شهری، ناپدید شد، بیآنکه کسی بداند چه بر سرش آمده است.
شاید تنها دغدغه این تولهخرس، کنار آمدن با غم از دست دادن مادرش بود. اما پیش از آنکه بتواند به نبود مادر عادت کند، انسانها تصمیم خلقالساعهای برایش گرفتند؛ تصمیمی که مسیر زندگیاش را تغییر داد؛ او را به همراه تولهخرس دیگری به پارک پردیسان آوردند تا در شرایط امنتری از او مراقبت کنند. تصمیمی که ظاهراً برای حفاظت از او گرفته شد، اما در نهایت سرنوشت این تولهخرس را به نقطهای مبهم رساند. هشتم خرداد و چند هفته پس از انتقال تولهها به پردیسان بود که یکی از آنها ناپدید شد. هیچکس لحظه رفتنش را ندید، هیچ ردپایی هم از او باقی نماند. از همان ساعات نخست، تیمهای جستوجو شروع به کار کردند. نیروهای یگان حفاظت، کارشناسان محیطزیست، پهپادهای حرارتی و دوربینهای دید در شب به کار گرفته شدند. اما هر چه زمان گذشت، امیدها کمتر شد. پردیسان با وسعتش، تولهخرس را در خود فرو برد و هیچکس نتوانست ردش را پیدا کند.
نبود هیچ نشانی از بقایای این تولهخرس، فرضیه سرقتش را تقویت کرده، چرا که حیوانات وحشی ارزش بالایی در بازار قاچاق دارند و به همین دلیل، احتمال دارد که این تولهخرس دزدیده شده باشد. در صورت درست بودن این فرضیه، چگونه چنین اتفاقی توانسته رخ دهد، آن هم بدون هیچ رد و نشانی! از طرف دیگر، اگر این تولهخرس در پردیسان تلف شده باشد، چرا هیچ اثری از او به دست نیامده؟ خرسها موجوداتی نیستند که به سادگی از دید پنهان شوند، بهویژه اگر در شرایط ناگوار جانشان را از دست بدهند.
پربیراه نیست که پردیسان، با وجود ظاهر حفاظتشدهاش، فاقد ابتداییترین امکانات نظارتی بوده است. این پارک شهری، برخلاف بسیاری از مناطق حفاظتشده، مجهز به دوربینهای مداربسته نیست و همین مسئله، بزرگترین مانع برای یافتن این تولهخرس شد. حال این سؤال مطرح است که اگر قرار بود تولهخرسها به پردیسان منتقل شوند و امنیتی در آن نباشد، پس چه دلیلی داشت که اصلاً آنها را از محل تولدشان دور و منتقلشان کنند؟!
روز گذشته سازمان حفاظت از محیط زیست، پس از روزها جستوجو، در نهایت پاسخی منتشر کرد که بیش از آنکه امیدبخش باشد، بر ابهامات این حادثه افزود. روابط عمومی این سازمان اعلام کرد: «روند نشانهها به گونهای است که نمیتوان با قطعیت گفت تولهخرس همچنان داخل پارک پردیسان است یا به سرقت رفته است؛ با این حال، هنوز ناامید از یافتن تولهخرس نیستیم.» این یعنی نه امید هست و نه ناامیدی!
بیپاسخ ماندن سرنوشت تولهخرس، نشان میدهد که نهتنها پردیسان هیچ مزیتی نسبت به طبیعت نداشت، بلکه مسئولان نیز از همان ابتدا هیچ راهکار مشخصی برای کنترل این شرایط نداشتند. تولهخرسی که به امید حفاظت به تهران منتقل شد، حالا گمشدهای بیش نیست، و تمام وعدهها برای یافتنش، به جملاتی تبدیل شدهاند که نه راهی به پیش دارند، و نه نشانی از آنچه گذشته است.
مسئولان محیط زیست این تولهخرس را به تهران آوردند، اما از همان ابتدا وظیفه خود را بهدرستی انجام ندادند. آنها تصور کردند که تغییر مکان، یعنی تأمین امنیت بیشتر. اما پردیسان هیچ تفاوتی با طبیعت برای او نداشت؛ نه حفاظتی، نه نظارتی، نه هیچچیز دیگری که بتواند مانع این اتفاق شود. در واقع میخواستند نجاتبخش باشند و تولهخرس را بعد از تلف شدن مادرش از خطرات طبیعت دور کنند، اما تنها کاری که کردند، تغییر مکان بود و بس. در صورتی که اگر قرار بود پردیسان جایی باشد که هیچ نظارتی بر این تولهخرس وجود ندارد، چرا اصلاً آن را از محیط خودش خارج کردند؟ بدون شک باید راهی پیدا میکردند تا بتوانند حضورش را زیر نظر بگیرند. اما در عمل، حتی این حداقل را نیز انجام ندادند.
حالا دیگر نمیتوان گفت که تولهخرس دزدیده شده یا نه. شاید حتی تلف شده باشد، هیچکس نمیداند. اما مسئله مهمتر، فراتر از سرنوشت این تولهخرس است؛ این حادثه، یک هشدار جدی است، هشدار برای نحوه مدیریت و حفاظت از حیاتوحش. اگر تولهخرسی که تحت مراقبت بوده، در محیطی که قرار بود امن باشد ناپدید شده، پس چگونه میتوان امید داشت که سایر گونههای در معرض خطر بتوانند در طبیعت دوام بیاورند؟!
این تولهخرس که روزی نماد امید بود، حالا به نمادی از شکافهای مدیریت محیطزیست تبدیل شده. برای حل این بحران، تنها یافتن او کافی نیست، بلکه باید در شیوه حفاظت، نظارت و مدیریت حیاتوحش تجدیدنظر شود. بیتردید پردیسان دیگر فقط یک پارک شهری نیست، بلکه شاهدی بر ضعفهایی است که حیوانات را در دل خود، بیصدا و بیردپا ناپدید میکند.