کد خبر: 1293634
تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۳:۲۰
دیدن برچسب مشترک من و آقای همسایه، فقط یک نتیجه منطقی به من می‌دهد. این‌که یک روز خوب هیچ‌وقت قرار نیست بیاید. بلکه خوب‌ترین روز ممکن همین امروز است. 

جوان آنلاین: طفهیم عطار در کانال تلگرامی خود نوشت: ما یک همسایه داریم که سد‌ه اول زندگی را تقریباً رد کرده و افتاده توی سراشیبی سده دوم. یک خانه دو نبش آفتاب‌گیر بزرگ دارد با یک ماشین اسپورت سیاه که قیمتش با قیمت خانه من برابر است. پشت ماشینش یک برچسب زده و نوشته «اِ گود دِی ویل کام». دقیقاً همان جمله‌ای که من معادل فارسی‌اش را قاب کرده‌ام و زده‌ام به دیوار اتاق کارم «یک روز خوب می‌آید». 
من تازه امروز صبح برچسب پشت ماشین مرد همسایه را دیدم. بابت همین، وقتی رسیدم سر کار تابلوی خودم را پایین آوردم، نوشته را کشیدم بیرون و پاره‌اش کردم و انداختم توی سطل و به جای آن عکس یک زرافه دراز را گذاشتم که مشغول خوردن برگ‌های بلندترین درخت آفریقاست. حالا هم نشسته‌ام روی صندلی و به عکس زرافه نگاه می‌کنم. گمان کنم امروز بزرگ‌ترین درس زندگی‌ام را گرفته‌ام. 
دیدن برچسب مشترک من و آقای همسایه، فقط یک نتیجه منطقی به من می‌دهد. این‌که یک روز خوب هیچ‌وقت قرار نیست بیاید. بلکه خوب‌ترین روز ممکن همین امروز است. 
سال اول دانشگاه که بودیم، یک استاد داشتیم که ریاضیات پایه درس می‌داد. دکتر شجاعی. سبیل داشت و همیشه از بالای عینک آدم را طوری نگاه می‌کرد که آدم... 
هر جلسه هم دو، سه نفر قربانی مجبور بودند بروند پای تخته و مسئله حل کنند. یک بار هم من قربانی شدم. یک مسئله نوشت، شروع کردم به حل کردن. در واقع شروع کردم به ادای حل کردن را درآوردن. یک جایی وسط کار انتگرال‌ها و مشتق‌ها گره خورد به هم. خودم و شجاعی با هم گیج شدیم. وسط گیجی، گفت هر وقت گیج شدی، دو قدم از تخته فاصله بگیر و کل صورت مسئله را از دور نگاه کن. 
هر چقدر خواستم پاراگراف اول و دوم را وصل کنم به هم و یک نتیجه سازنده برای خودم بگیرم نشد. به جهنم که نشد. امروز من با دیدن برچسب پشت ماشین مرد همسایه، یاد شجاعی افتادم و مجبور شدم دو قدم از دیواری که قاب عکس روی آن بود فاصله بگیرم و از دور آن را نگاه کنم. «یک روز خوب می‌آید». هر چه بیشتر نگاهش کردم بیشتر به نظرم بی‌معنی می‌آمد. 
در کدام مقطع تاریخ ۵ هزار سال گذشته، بوده که یک روز خوب آمده است؟ اصلاً تعریف روز خوب چی هست؟ مثلاً یک روز بیدار می‌شویم و می‌بینیم دیگر رهبران جهان به هم دندان نشان نمی‌دهند؟ یا همه بیماری‌ها ریشه‌کن شده‌اند. یا کسانی که رفته‌اند برمی‌گردند؟ یا انسان، انسان می‌شود؟ یا یکی از بالا داد می‌زند، «کات، بچه‌ها خسته نباشید»؟ نه. هیچ کدام. 
وقتی توی ۵ هزار سال گذشته، هیچ روز خوبی نیامده است، حالا هم قرار نیست بیاید. در واقع درستش این است روز خوب همین است که دارم. چه دوستش داشته باشم و چه از آن بدم بیاید. گمان کنم امروز، جهان‌بینی من کن‌فیکون شده است. وقتی همسایه من بعد از ۱۰۰ سال روز خوب را ندیده است، من هم چیزی با آن تعریف نخواهم دید. 
اینها را بنویسم تا بماند برای خودم. باید عادت کنم به این‌که همین روز‌ها را دوست داشته باشم. باور کنم تعریف زندگی همین است. رنج است. شادی است. غم است. گریه است. خنده است. درهم، مثل صورت مسئله‌های شجاعی. هیچ اتفاق بزرگی قرار نیست بیفتد و هیچ نوری از آسمان قرار نیست من را دگرگون کند. من همینم. هر چه باشد از این امید کاذبی که روز خوبی خواهد آمد، بهتر است. 
روز خوب همین امروز است. با همه سیاهی‌ها و سفیدی‌هایش. انتخابی جز این وجود ندارد. پس زنده باد خیام و همین امروز و دم و لحظه. جای امید کاذب همان سطل آشغال است. 
در ضمن آن روز خود شجاعی هم نتوانست سؤال را حل کند و بعداً فهمیدیم که صورت مسئله اشتباه بوده است. در مورد این یک قضیه نظری ندارم و می‌ترسم هیچ نتیجه‌گیری‌ای کنم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار