کد خبر: 1219141
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۲:۴۰
خاطراتی از شهیدحسین‌رضایی  برگرفته از کتاب راه‌ستاره
شهید‌رضایی به زبان انگلیسی تسلط کامل داشت و از این طریق همواره اطلاعاتش را در زمینه مسائل جنگی و آخرین پیشرفت‌های جنگ افزار‌های دنیا به‌روز می‌کرد. همیشه می‌گفت: یک تکاور نیروی مخصوص همواره باید اطلاعاتش را در خصوص تمامی جنگ‌افزار‌ها و فنون‌رزمی دنیا در بالاترین و به‌روزترین سطح ممکن نگه دارد
 غلامحسین بهبودی
جوان آنلاین: شهیدحسین‌رضایی از شهدای نیروی‌زمینی‌سپاه است که در مبارزه با گروهک‌های جدایی‌طلب در شمال‌غرب کشور، در ۱۶ شهریور ۱۳۹۰ به شهادت رسید. دردرگیری‌هایی که درآن مقطع زمانی رخ داده بود، سپاه چند شهید در ارتفاعات جاسوسان داد که درآن مقطع زمانی و با توجه به فاصله گرفتن از دفاع مقدس، حائز‌اهمیت بود. چندسال بعد خاطرات تعدادی از این شهدا در مجموعه کتاب‌های «راه ستاره» منتشر شد که‌هر کدام از این کتاب‌های کم‌حجم، حاوی خاطرات یکی از شهدای مبارزه با گروهک‌های جدایی‌طلب است. شهید حسین‌رضایی یکی از همین شهدا است که چند‌خاطره از وی را برگرفته از کتاب زندگی‌نامه‌اش پیش رو دارید. 
 
 
 کالبد زمان
همرزم شهید روایت می‌کند: وقتی در سال ۸۸ شهید‌رضایی به عنوان محافظ سردار شهیدنورعلی‌شوشتری جانشین نیروی‌زمینی سپاه در زاهدان انجام وظیفه می‌کرد به من گفت: اگر در این مأموریت به شهادت رسیدم، حتماً به پسرم طا‌ها بگو که پدرت در کالبد زمان نمی‌گنجید. چند روز بعد زمانی که حسین به همراه شهید‌شوشتری به منطقه پیشین شهرستان سرباز رفته بود، در انفجار مهیبی که منجر به شهادت سردار شوشتری و سه تن از نیرو‌های یگان ویژه صابرین شد، از ناحیه سر مورد اصابت چندین ترکش قرار گرفت و مجروح شد. انگار اراده خدا بر این بود که حسین در زمان و مأموریتی دیگر به آرزویش که شهادت بود، برسد. خودش بعد‌ها می‌گفت: این بار هم قسمت نشد... باز هم از رفقا جاموندیم. 
 
 طا‌ها و تارا
یکی دیگر از همرزمان شهید تعریف می‌کند: حسین در سال ۸۳ ازدواج کرد. خدا به او و همسرش دو فرزند داد. محمد طا‌ها که هنگام شهادت پدرش چهارسال داشت و تارا که در روز شهادت پدر، تنها ۲۵ روزه بود. او از همان ابتدا سعی می‌کرد تا دوستان و خانواده‌اش را نسبت به مسئله شهادتش آماده کند. برای همین دائم به آن‌ها سفارش می‌کرد و می‌گفت: اگر من به شهادت رسیدم، مواظب بچه‌هایم باشید... حسین حتی به همسرش سفارش کرده بود که فرزندانش را طوری تربیت‌کند که در آینده سربازان‌امام‌زمان (عج) باشند. به تارا علاقه بسیاری داشت و در تعلیم‌و‌تربیت آن‌ها ذره‌ای کوتاهی نمی‌کرد. با وجود اینکه از تولد دخترش چند روز بیشتر نمی‌گذشت و می‌توانست به مأموریت نرود، اما با چند روز تأخیر خود را به عملیات شمال‌غرب رساند. 
 
 مسلط به زبان انگلیسی
شهیدرضایی به زبان انگلیسی تسلط کامل داشت و از این طریق همواره اطلاعاتش را در زمینه مسائل جنگی و آخرین پیشرفت‌های جنگ افزار‌های دنیا به‌روز می‌کرد. همیشه می‌گفت: یک تکاور نیروی مخصوص همواره باید اطلاعاتش را در خصوص تمامی جنگ‌افزار‌ها و فنون رزمی دنیا در بالاترین و به‌روزترین سطح ممکن نگه دارد. شهیدرضایی یکی از تکاوران همیشه آماده، شجاع و دلسوز یگان ویژه صابرین بود. 
 
 صدای‌دخترش
حسین صدای دختر چند روزه‌اش تارا را در تلفن همراهش ضبط‌کرده بود و قبل از شروع مأموریت مدام به آن گوش‌می‌داد؛ از شدت خوشحالی و علاقه گوشی تلفن همراهش را می‌بوسید و قربان صدقه دخترش می‌رفت! حسین با وجود آن همه علاقه‌ای که به همسر و فرزندانش داشت، از همه آن‌ها دل‌برید و عاشقانه به دیدار محبوب شتافت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار