مجتبی همتیفر، رئیس سازمان تعلیم و تربیت کودک، در کانال شخصی خود در پیامرسان بله نوشت: خبردادند که میهمانانی از بوسنی و هرزگوین داریم. نمیدانستیم چند نفر آقا و چند خانم هستند. بالاخره آمدند و دیدیمشان. بهجز چهره سرخ و سفید اروپایی، ظاهر سادهای داشتند. رئیس آموزش دوره پیش از دبستان سارایوو و چند تن از مدیران و مربیان کودکستانهای مسلمانان سارایوو. «واحد، الما، مریسا، فاهیرا، اهلیمانا و هابوتا» اسمشان بود و فامیلهای سختشان هم همگی به «ویچ» ختم میشد. آقا واحد مدیر آموزشی این حوزه در سارایوو بود. با سوز و آرام صحبت میکرد. در دهه ۹۰ میلادی و اوج جنگ با صربها، از رزمندگان بوسنیایی بوده؛ خودش میگفت «سرباز». اولش رسمی شروع کرد و توضیحاتی درباره وضعیت پیش از دبستان در بوسنی و «هرزگوین» داد.
کم و بیش شبیه ما بودند، با تفاوتهایی. دوره یکساله پیشدبستانی اجباری است و با یارانه حمایتی دولت در کودکستانهای دولتی و غیردولتی اجرا میشود که یارانه در بخش غیردولتی تازه برقرار شده است. ۶ میلیون یورو بودجه این دوره است، برای کشوری با جمعیت ۳/۲ میلیون نفر! البته پوشش خدمات اغلب در ساریوو (پایتخت) است و تلاش دارند در سایر مناطق هم خدمت فراگیری ارائه کنند.
بقیه مدیر و مربی کودکستان بودند. بالاتفاق گفتند که به لحاظ رویکردی ما هم دوست داریم که خانوادهها را تقویت کنیم، خانوادهدوستی و کشوردوستی را برای بچهها جا بیندازیم، منتها به دلیل شرایط خاص سارایوو، اغلب مادران شاغلاند و بچهها را به کودکستان میسپارند. اخیراً تلاش داریم که برای پدر و مادرها هم برنامههایی بگذاریم... گویا شرایط زندگی مدرن و فرهنگ اروپایی بر آنها اثر گذاشته بود.
میگفتند کشور ما شرایط خاصی دارد. جستوجو کردم؛ دین اسلام و مسیحیت (کاتولیک و ارتدکس) بهصورت سهگانه سهم نسبتاً مساوی دارند. قدرت هم بینشان تقسیم شده است؛ هر هشتماه یک رئیسجمهور از یکی از این سه گروه سرکار است!
با غمی گفتند که آنجا همه چیز برای همه سنین باز است و در دسترس؛ همین چالشساز شده است. به خاطر وضعیت دینی دولت، دستشان برای تربیت اسلامی بچهها چندان باز نبود. میگفتند تلاش میکنیم بچهها به کشور و اسلام علاقهمند شوند. گفتیم مثلاً چه کارهایی برای اسلامدوستی میکنید؟ گفتند اینکه احساس خوبی داشته باشند، مثلاً وقتی برای صبحانه میروند، میگوییم که بسمالله بگویند، سلام کردن یادشان میدهیم، سرود یادشان میدهیم، داستانهایی از قرآن برایشان میگوییم و سورههای کوچک را آموزش میدهیم. البته توضیح دادند که دستشان خیلی هم باز نیست! اهداف برنامه درسی به صورت ماهانه یا فصلی ابلاغ میشود و فعالیتها را خود کودکستان تعیین میکند، اما اجازه ندارد که همه آن را به بحثهای دینی اختصاص دهد. در حد ۲۰درصد آزادی عمل دارند که به آموزش دینی بپردازند.
«کشوردوستی» بهطور ویژهای برایشان خیلی پررنگ بود. یکی که مدیر یک کودکستان بود، با حسرت از سرود ملی کودکانه ابتدای مراسم یاد کرد. گفت خیلی برایم جالب بود که سرود ملی کشورتان را برای کودکان هم آماده کردهاید! ما هم هر روز سرود بوسنی را ابتدای برنامهها برای بچهها میگذاریم. منتها سرودمان متن ندارد و آهنگ خالی است! دارم فکر میکنم که از کار شما چه ایدهای میتوانم بگیرم، وقتی که فقط آهنگ دارم و پرچم.
راست میگفت! همکاران ابتدای مراسم سرود بوسنی را هم پخش کردند. آهنگی ملایم و ریتمی نرم و نه چندان جذاب.
بعد از اینکه یک دور نکاتشان را گفتند، آقاواحد (دقیقتر واحد مولیچ) خواست که صحبت کند. مترجم اجازه خواست. گفتیم خیلی هم خوب! با لحنی برادرانه از شرایط سخت دهه ۹ میلادی گفت و با اینکه حدود هزارسال مسلمان اصیل بودیم، آموزش دینی ممنوع بود و در این جنگ، ۲۰۰ هزار مسلمان کشته شدند. گفت: «همه تنهایمان گذاشتند. از ایران خیلی ممنونیم که در سختترین شرایط به ما کمک کرد». همینجا بود که گفت در این جنگ، ۳۱ ساله بوده و سرباز. ادامه داد: «جنگ سخت تمام شده، اما جنگ نرم ادامه دارد. منتظر معجزه نیستیم. به هر اتفاق کوچکی که وضعمان را بهتر میکند، افتخار میکنیم. سرمایهگذاری کوچک هم برای ما معجزه میکند.»
پانوشت- ۱: بوسنی و هرزگوین کشور کوچکی است و کمی بیشتر از ۳ میلیون نفر جمعیت دارد. اما نحوه اداره سیاسی آن عجیب است و احساس میکنی استعمارگر برای عقیم ماندنش، چنین زخمی را بر پیکره آن به جا گذاشته است که نمیتواند قامت راست کند.
پانوشت - ۲: شرایط مسلمانان را که توضیح میداد، «تربیت دینی» و «دینداری» در شرایط سخت ذهنمان را مشغول میکرد. خانم اطمینان (مترجم بوسنیایی ساکن ایران) میگفت حجاب در مدرسههای اسلامی الزامی است، اما بیرون از مدرسه نه. برای همین کسانی که حجاب را انتخاب میکنند، سفت و سخت کامل پای آن میایستند.