جوان آنلاین: کانال رسمی آیتالله ناصری (ره) در ایتا روایتی را به نقل از ایشان منتشر کرد. آیتالله ناصری (ره) روایت کردهاند: بشر حافى یکى از اشرافزادگان بود که شبانهروز به عیاشى و فسق و فجور اشتغال داشت. خانهاش مرکز عیش و نوش و رقص و غنا و فساد بود که صداى آن از بیرون شنیده میشد. روزى از روزها که در خانهاش بساط گناه برپا بود، کنیزش با ظرف خاکروبه، در منزل آمد تا آن را خالى کند که در این هنگام حضرت موسىبنجعفر (ع) از در آن خانه عبور کرد و صداى ساز و آواز به گوشش رسید. از کنیز پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ کنیز جواب داد: البته که آزاد و آقاست. امام (ع) فرمود: راست گفتى، زیرا اگر بنده بود از مولاى خود میترسید و اینچنین در معصیت گستاخ نمیشد. کنیز به داخل منزل برگشت.
بشر که بر سفره شراب نشسته بود، از کنیز پرسید: چرا دیر آمدى؟ کنیز داستان سؤال مرد ناشناس و جواب خودش را نقل کرد. بشر پرسید: آن مرد در نهایت چه گفت؟ کنیز جواب داد: آن مرد گفت: درست میگویی، اگر صاحب خانه آزاد نبود (و خودش را بنده خدا میدانست) از مولاى خود میترسید و در معصیت، اینچنین گستاخ نبود.
سخن کوتاه حضرت موسىبنجعفر (ع) همانند تیر بر دل او نشست و مانند جرقه آتشى قلبش را نورانى و دگرگون ساخت. سفره شراب را ترک کرد و با پاى برهنه بیرون دوید تا خود را به مرد ناشناس برساند. دواندوان خودش را به موسىبنجعفر (ع) رسانید و عرض کرد: آقاى من! از خدا و از شما معذرت میخواهم. آرى من بنده خدا بوده و هستم، لیکن بندگى خودم را فراموش کرده بودم. به این جهت، چنین گستاخانه معصیت میکردم، ولى اکنون به بندگى خود پى بردم و از اعمال گذشتهام توبه میکنم، آیا توبهام قبول است؟ حضرت فرمود: آرى خدا توبهات را قبول میکند، از گناهان خود خارج شو و معصیت را برای همیشه ترک کن.
آرى بشر حافى توبه کرد و در سلک عابدان، زاهدان و اولیاى خدا درآمد و به شکرانه این نعمت تا آخر عمر با پاى برهنه راه میرفت.