جوان آنلاین: کانال «فرهنگراه» در بله خاطرهای از شهید مصطفی صدرزاده را به نقل از سیدمجید به قول خودش بچه نااهل محل به اشتراک گذاشت. در این خاطره میخوانیم: در محل گشت میزدند و مراقب بودند که جرمی چیزی اتفاق نیفتد، ایشان رفیق من رو که سوار موتور بود، نگه داشت، من آنجا رسیدم و با او درگیر شدم، یک بیلی بود کهای کاش نبود، آن را برداشتم و به سر او کوبیدم و رفتم. در محل پیچید، دنبال من هستند و باید خودم را معرفی کنم. من خودم را آماده کردم که اگر اتفاقی افتاد و خواستند مرا بگیرند، از خودم دفاع کنم و در بروم. به پایگاه بسیج محل رفتم. مصطفی از من استقبال گرمی کرد و گفت بیا اینجا بشین. به مصطفی گفتم آمدم دیگه، مگه نمیخواستید من را بگیرید، خودم آمدم، مصطفی گفت برای چی تو را بگیرم؟ گفتم کل محل پیچیده دنبال من هستید. ایشان گفت نه سید؛ اشکالی نداره بچه محلیم چرا باید تو رو بگیریم پیش میاد دیگه. این را گفت و من جا خوردم. با خودم فکر میکردم که الان دعوا میشود و من میزنم و در میرم، اما این حرفش را شنیدم یک لحظه ماتم برد، سرم را پایین انداختم و هیچی برا گفتن نداشتم.