جوان آنلاین: چند ساعت پس از شنیدن خبر قتل داریوش مهرجویی، وقتی مات و مبهوت، شبکههای اجتماعی را برای پیدا کردن خبر تازهای بالا و پائین میکردم، به مطالب عجیب و غریبی برخوردم.
در میان انبوهِ توییتها، پستها و نظرات ناراحتکننده نسبت به فقدان کارگردان مطرح ایرانی، برخی در کمال شگفتی و تعجب نسبت به این حادثه واکنشی نسبتا مثبت نشان دادهاند و بابت از دست رفتن مهرجویی ابراز خوشنودی کردهاند.
خوشحالی از فقدان مهرجویی؟ مگر میشود؟
آخر مگر میشود کسی بابت از دست دادن کارگردان باسابقه و مطرحی مثل مهرجویی خوشحال باشد؟ به قول یکی از دوستان، کارگردانی در حد و اندازههای مهرجویی، در حکم میراث معنوی کشور بود و کشته شدن او هیچ جایی برای خوشحالی نمیگذارد.
در کمال تعجب، کسانی که با ادبیات زننده از مرگ مهرجویی صحبت کردهاند، به هیچ عنوان نگاهی انسانی به این خبر نداشتهاند و موضوع را فقط از زاویه دیدِ سیاست نگاه کردهاند. دلیل آنها هم بابت خوشحالی به این گزاره برمیگردد که چون مهرجویی نسبت به اتفاقات سال گذشته کشور واکنشی نشان داده پس مستحق مرگ است!
آنها برای توجیه حرف خودشان، چند کلیپ و فیلم کوتاه هم آوردهاند که مهرجویی در خارج از کشور به هیچ عنوان حاضر نشده نسبت به اتفاقات کشور موضعگیری خاصی بکند و همین را دلیلی بر دشمنی با او میدانند. وقتی تلاش این افراد جهت بیرون کشیدن حرف از دهان مهرجویی نتیجه نداد، کینهاش را به دل گرفتند و از همان زمان به دنبال گرفتن انتقام از او بودند.
احتمالا قتل مهرجویی حالا فرصتی به این اکانتهای توئیتری جهت انتقامجویی داده است. عجیب اینکه مهرجویی نه به عنوان فردی سیاسی و حکومتی، بلکه به عنوان هنرمندی آزاد شناخته میشد.
آرزوی مرگ برای هر کسی که مثل ما نیست!
چنین طرز فکر و قضاوتی نسبت به آدمها فاجعه است. نکته متناقض در رفتار این افراد این است که آنها در صفحاتشان، خودشان را آدمهایی اهل فرهنگ و هنر و آزادی اندیشه معرفی کردهاند ولی در عمل کاملا خلاف این ادعاها عمل کردهاند.
طبق نظریه این افراد، هر کسی که مثل ما فکر کند عزیز و محترم است و هر کسی خلاف نظر ما چیزی بگوید دشمن ماست و ما حتی برایش آرزوی مرگ میکنیم.
در منطق این افراد، اگر انسانی خیلی موضعگیری سیاسی نداشته باشد و نخواهد نسبت به اتفاقات واکنشی نشان داد، آدمی خائن و مزدور به حساب میآید. در ذهن بسته و متصلب چنین جریانی، انسانها با کنش سیاسیشان شناخته میشوند و در این میان اگر کسی کنش خاصی نداشت، لایق بدترین نفرینهاست. استبداد فکری از این شدیدتر مگر میشود؟!
این آدمها که بیشترشان در خارج از کشور ساکن هستند و پشت صفحات مجازیشان پنهان شدهاند، در پستها و توییتهایشان مدام از مهربانی و بخشیدن و احترام به یکدیگر صحبت میکنند ولی وقتی نوبت به خودشان میرسد با بدترین ادبیات ممکن، خواهان نابودی همه میشوند. در منظومه فکری این آدمها، اگر کسی نظرش با ما همخوان و موافق نیست پس قطعا دشمن ماست!
این طرز فکر ویرانکننده وقتی جایی برای هنرمندی مثل داریوش مهرجویی باقی نمیگذارد مشخص نیست چه فکری برای انسانهای دیگر کرده است. جالب اینکه کسانی که چنین پستهایی را منتشر میکنند دائم از نبود تعصب میگویند در حالیکه خودشان متعصبترین آدمها هستند.
بعید بدانم به جز این گروه کوچک و حداقلی، روز گذشته شخص دیگری از شنیدن خبر قتل مهرجویی احساس خوشحالی کرده باشد. به دور از تمام جبههگیریها و گرایشهای سیاسی، از دست دادن فیلمسازی مثل مهرجویی، خسرانی بزرگ برای فرهنگ و هنر ایران است و کسی که عاشق ایران باشد، از این اتفاق خوشحال نخواهد شد.
با چنین موضعگیریهایی در چنین مواقعی، بهتر میتوان دوست و دشمن فرهنگ و هنر ایران را شناخت. چنین بزنگاههایی نشان میدهد قلب چه کسانی برای بزرگان این کشور میتپد و چه کسانی در آرزوی از دست دادن هنرمندان نامی و بزرگش هستند.